به گزارش جهان نیوز، پیرمرد کنار چند سارق بازداشتی دیگر، توی آفتاب چرت می زند؛ از آن چرت های خماری.سعید صدایش می کنند؛ می گوید: خیاط ماهری بودم اما امان از اعتیاد.بعد ادامه می دهد: قبل از این، دو بار دیگر هم دستگیر شدم، یک بار به خاطر حمل مواد و یک بار هم سرقت. سعید باز هم بر می گردد به خاطرات خیاطی: بین همکارانم معروف شده بودم به دست طلایی. از بس کارم خوب و سریع بود، اما وقتی پای مواد به زندگی ام باز شد، همه چیز از بین رفت.از تریاک تا شیشه، یک اعتیاد سی ساله. می گوید: آن قدر مصرفم بالا رفته بود که مجبور شدم مغازه ام را بفروشم و شاگردی کنم، اما کسی هم شاگردی که یا نشئه باشد یا خمار را قبول نمی کند. هر جا می رفتم، کارم به یک هفته نمی کشید، اخراجم می کردند. پیرمرد اضافه می کند: تا اینکه مجبور شدم برای به دست آوردن پول مواد، دزدی کنم، از جیب بری شروع کردم و سرقت های کوچک تا باز کردن خودرو و…و بعد توضیح می دهد: باز کردن در پراید را از یکی دو نفری که با هم مواد می کشیدیم، یاد گرفتم، اما طوری که آن ها هم به من حسادت می کردند، از بس که فرز بودم و سریع. خودش می گوید که اگر یک طرف راننده پراید با سوییچ بایستد و طرف دیگر او و یک تکه سیم، او زودتر ماشین را باز و روشن می کند؛ فقط نیاز به چند ثانیه زمان دارد. آخرین بار پلیس او را در بلوار ابوذر دستگیر کرد، هنگامی که داشت ساعت ۲ بامداد لوازم داخل یک پراید را سرقت می کرد: از سرقت و دستگیر شدن خسته شدم اما امان از این اعتیاد لعنتی… منبع: مهر