برای شناخت ژانر نئونوآر از کجا باید شروع کرد؟
فیلمها، الهامبخش شور و اشتیاق زیادی هستند اما کاتالوگ برگشت تاریخ فیلمسازی میتواند ترسناک باشد. برای هر هوادار که تمام فکر و ذهنش درگیر یک بازیگر، کارگردان یا ژانر فرعی است، مساله دیگری مطرح است و آن دست و پنجه نرم کردن با دانستن اینکه این موضوع از کجا شروع شده است. گاهی اوقات یک پیشنهاد یا توصیه صحیح همه آن چیزی است که شما بدان نیاز دارید. خود را در مسیر یک مبتدی قرار دهید تا به همه آنچه که میخواهید دست پیدا کنید.
همچنین بخوانید:
معرفی ژانر نوآر
چرا به نظر آسان نمیآید؟
میتوان اثبات کرد، تلاش برای درک کردن آنچه که واقعاً نئونوآر به حساب میآید، سردردآور است. این اصطلاح بسیار آزادانه به فرهنگ عامه منتقدان پرتاب میشود و تقریباً هر فیلم با سبک جنایی مدرن و از جانب هر فردی این برند بر آن قابل برچسب خوردن است. بخشی از مشکل در این حقیقت نهفته است که، مانند فیلم نوآر، این برچسب در جهت تسری اثرات تغییر به گذشته توسط منتقدان برای توصیف چرخهای از فیلمهای نسبتاً ناهمخوان ابداع شده است. به این ترتیب، در واقع ما اکنون به فیلمسازانی به عنوان پیشگامان نئونوآر درود میفرستیم، که خودشان آگاه نبودند که در وهله اول در حال ساخت فیلمهای نئونوآر هستند.
به عنوان یک نمونه قوی میتوان ژان-لوک گدار را به عنوان جد اولیه ژانر نئونوآر دانست. فیلمهای جنایی بنیادشکن و اصلاحطلب او همچون «ازنفس افتاده» ۱۹۶۰ Breathless، «دسته جداافتادهها» ۱۹۶۴ Bande à part و «آلفاویل» ۱۹۶۵ Alphaville راه را برای نسل جوانتر فیلمسازان هالیوود بازگشود تا حیات تازهای به این ژانر کهنه ببخشند.
در یک مقاله سال ۱۹۷۶ متعلق به مجله فیلم کامنت و با عنوان «زندگی بعد از نوآر» Life Après Noir’ لری گروس «آلفاویل» را در کنار «نقطه خالی» Point Blank جان بورمن و «خداحافظی طولانی» The Long Goodbye رابرت آلتمن به عنوان بخشی از موج نو فیلمسازی که ممکن است اسماً برچسب نوآر خورده باشند، قرار میدهد. اما این فیلمها به طور همزمان در تلاش برای تغییر تحلیل روانشناسی به جامعهشناسی و حمله کردن به قراردادهای روایی هالیوود بودند. در حالی که فیلمهای نوآر کلاسیک اغلب بر پیچیدگیهای روانی قهرمانان دلواپسشان استوار هستند. بعدها این فیلمها در نگاهی بیرونیتر به نمای جهان و منعکسکننده وجه گسترده بدبینی و بیاعتمادی به قدرت بودند که دوران جنگ سرد را توصیف میکردند.
همچنین این اولین موج از فیلمهای نئونوآر به کرات بر تصنعی بودن استعارههای ژانر تاکید داشتند و در عمل در جستجوی کمارزش کردن دورغهای خوشبینانهای بودند که توسط کارخانه رویایی هالیوود فروخته میشدند. کل چرخه نوآر کلاسیک در دوران آئیننامه تولید تصاویر متحرک یا آئیننامه هیز تولید شده بود. یک لیست عمیقاً محافظهکارانه از دستورالعملهای اخلاقی که به طور محکم آنچه را که میتوان بر پرده نقرهای نمایش داد، محدود میکرد. بنابراین در حالی که نوآر به طور ثابت جهانبینی تیره و تاری ارائه میداد، با تصوراتی خوب یا شیطانی بههمریخته، در نهایت هیچ جنایتی دیده نمیشد که بدون مجازات باقی بماند. با افول آئیننامه هیز و لغو نهایی آن در سال ۱۹۶۸، فیلمسازان هالیوود توانستند بسیار عمیقتر به زمینههای تاریکتر بپردازند و موضوعات تاریکی را که فیلمهای نوآر مجبور به دامن زدن به آنها شده بودند، سرراست مطرح کنند.
در دهههای بعدی، فیلمسازانی که مطالعات عمیق ژانری داشتند، مفهوم نئونوآر را فراتر از محدوده این چرخه اولیه گسترش دادهاند. از فیلم «بلید رانر» ۱۹۸۲ Blade Runner یک نوآر با تکنولوژی مایوسکننده، تا فیلمهای جنایی پوچگرایانه برادران کوئن و البته فیلمهای خیرهکننده و پرسروصدا به لحاظ فنی و متاثر از نوآر کریستوفر نولان. این ژانر فرعی به پیشرفت و تکامل خود ادامه داده است و اغلب به طرز سرخوشانهای غیرمنتظره هستند.
بهترین نقطه برای شروع – محله چینیها
«محله چینیها» ۱۹۷۴ Chinatown، نمونه ناب موج نخست نئونوآر است. این فیلم همچنین یکی از قلههای بیچونوچرای دهه ۱۹۷۰ سینمای هالیوود است. در صحنههای آغازین فیلم، تریلر کارآگاهی ماهرانه رومن پولانسکی کم و بیش به مانند یک نوآر کلاسیک رنگیشده عمل میکند؛ از صحنه پردازی دهه ۱۹۳۰ لسآنجلس تا بازی عاری از مبالغه جک نیکلسون. بیزاری از زندگی در چشم فرصتطلب کارآگاه جیک گیتس چرخیده است. هیچ چیز فرامدرن یا شکستن دیوار چهارم درباره این روشی که قراردادهای ژانر را منظور میکند، وجود ندارد.
اما از آنجایی که گیتس خودش را در مرکز یک داستان به طور فزایندهای پرپیچوخم خیانت، کلاهبرداری و فساد جمعی مییابد؛ داستان شروع به پدیدار شدن میکند که این چیزی است که در مجموع خرابکارانهتر از یک قطعه دورهای خوش تیپ است. به جای طبقات پست اجتماع با ظاهری کثیف و نیمهمخروبه و سردستههای اوباش نعرهکشان و در حال خرابکاری، که در یک فیلم نوآر در گوشه و کنار خیابانهای سایهافکن پیدا میکنید؛ تبهکاران «محله چینیها» کارمندانی خشک و مقرراتی و کارآفرینانی سالخورده هستند که تخلفاتشان را به طور پیوسته یا موقت در روز روشن عملی میکنند. لری گروس در مقاله «فیلم بعد از نوآر» film après noir ادعا میکند که
“این فرض ناگفته وجود دارد که همه موسسات در این دنیای جدید به ساختار جنایتکارانه یا زیرزمینی شباهت دارند … و به نظر نمیرسد که جنایتکاران قدرت غصبشده نامشروعی داشته باشند. آنها با وضع موجود یکسان هستند.”
به همان اندازه دلسردکننده، این واقعیت وجود دارد که گیتس در حین داشتن رفتاری تیزهوشانه و مسئولی حقهباز، او در تمام فیلم وضعیت سردرگمی دارد و پیوسته از حریفهای بدخواهاش رودست میخورد و در شرایط غیرمنتظره و سختی گرفتار میشود. در نهایت ناتوانی او در حل این پرونده عواقب غمانگیز و نتایج وحشتناکی هم برای خودش و هم به طورگستردهتر برای جامعه در پی دارد. در طول ۴۰ سال، «محله چینیها» احساس میکند که حتی بیشتر از آنچه که در اکران اولیه انجام داد قویتر و تسلیمناپذیرتر است. (تقریباً قابلتصور نیست که یک استودیوی فیلمسازی بزرگ امروزی این امکان را داشته باشد که به چنین یادداشت غمافزایی، این گونه بیرحمانه خاتمه دهد.)
پس از آن چه چیزی را تماشا کنیم؟
از لرزههای بسیار تند و تیز «دهشتزده» ۱۹۸۴ Blood Simple تا مونوکرومهای تفکربرانگیز «مردی که آنجا نبود» ۲۰۰۱ The Man Who Wasn’t There، برادران کوئن نئونوآرهای برجسته خودشان را بارها و بارها به اثبات رساندهاند. اما احتمالاً این «فارگو» ۱۹۹۶ Fargo باشد که بهترین عملکرد را از استعارههای ژانری مورد نظرشان با ظرافت تمام به نمایش میگذارد و چیزی کاملاً متمایز در این فرآیند خلق میکنند. در حالی که اکثر فیلمهای نوآر رازهایی از ویرانشهرها را میگسترانند، برادران کوئن در این فیلم قتل و ضرب و شتم را به شهری خوابآلود، پوشیده از برف و بیوقفه پر از دوستی در مینهسوتا میآورند و به جای یک کارآگاه دائمالخمر و بدبین به عنوان شخصیت اصلی فیلم که شما به طور معمول انتظار یافتن آن را در مرکزیت چنین قصهای دارید، تحقیقات توسط رئیس پلیس مارج گاندرسون (با بازی فرانسیس مکدورمند) هدایت میشود. او زنی حامله و عملگراست که خشم و نفرتش را کنترل میکند و ذاتاً فردی خوشبین است.
در داستانی که به طور کامل بین یک طنز سیاه خوشنتآمیز و یک تقدیرپرستی سوزناک نوسان میکند، او نکات زیبای شوکهکنندهای از خونگرمی و عشق خالصانه فراهم میکند.
فیلم «آجر» ۲۰۰۵ Brick ریان جانسون یک تجربه ژانری به همبافتهشده و جسورانه است که به زیبایی پرداخت میشود. استعارههای سنتی تریلرهای نوآر در یک دبیرستان مدرن حومهشهری صحنهپردازی میشوند؛ این در حالی است که شاید یک فیلم غیرواقعی دوست نداشتنی و غیرروایی یا به طرز نگرانکنندهای خیلی شبیه به «باگزی مالون» ۱۹۷۶ Bugsy Malone باشد. انتخاب لوکیشن در نهایت ثابت میکند که امیدبخش است. جانسون طعنهآمیزانه نگرشی سرسخت را دوباره روایت میکند، که از بیتفاوتیهای احساسی تاثیر پذیرفته و از کدهای زبانی نوآر برای بیان داستان برندان (با بازی جوزف گوردون لویت)، یک نوجوان که درباره مرگ مرموز دوست دختر سابقش در حال تحقیق است، استفاده میکند و از این استعارههای ژانری مبتکرانه در جهت بیان کشمکش ذاتی بلوغ کاراکترهایش بهرهبرداری کند. کاراکترها در حالی که با یک آشفتگی عاطفی درونی مبارزه میکردند، خونسرد و معتبر ظاهر میشوند.
با وجود اینکه فیلمهای ژانر نئونوآر در طول دههها به لحاظ سبکی و موضوعی متنوع شدهاند، اکثریت قهرمانان آنها در ادامه همچنان مردانی سفید و درست هستند. استثناهای قابلتوجهی نیز وجود دارند که عبارتند از «شفت» ۱۹۷۱ Shaft و «شیطان در لباس آبیرنگ» ۱۹۹۵ Devil in a Blue Dress. هر دو مورد کارآگاهان خصوصی آفریقایی- آمریکاییای را به تصویر میکشند. آنها زمانی که به کار کثیفشان میپردازند، مجبور به مبارزه با نژادپرستی میشوند. «بوس بوس بنگ بنگ» ۲۰۰۵ Kiss Kiss Bang Bang اثر شین بلک و با بازی وال کیلمر در نقش یک کارآگاه تیزهوش و بدخلق در حالی که سریال ۲۰۱۵ نتفلیکس، «جسیکا جونز» Jessica Jones، احتمالاً گیراترین تصویری از یک زن کارآگاه را (که در عین حال دارای قدرتهای فرابشری است) که تاکنون دیدهایم ارائه میکند.
دیگر فیلمهای نئونوآر با مرکزیت زنان شامل تریلر زن اغواگر، The Last Seduction ۱۹۹۴ و «محدودیت» ۱۹۹۶ Bound واچووسکیها است.
در واقع این تنها نوک قله یک کوه یخ است. گذشته از اینها، با هرکدام از عناوینی که تاکنون مورد بررسی قرار گرفته است، میتوانید با خوشحالی سفر نئونوآر خود را ادامه دهید با فیلمهای نظیر فیلم مسحورکننده ویم وندرس و الهام گرفتهشده از داستانهای پاتریشا هایاسمیت، «دوست آمریکایی» ۱۹۷۷ The American Friend، شاهکارهای روانشناختی دیوید لینچ «مخمل آبی» ۱۹۸۶ Blue Velvet و «جاده مالهالند» ۲۰۰۱ Mulholland Dr، «غرب رد راک» ۱۹۹۳ Red Rock West فیلم کمتر دیده شده جان دال، «یادگاری» ۲۰۰۰ Memento تریلر شوخطبعگونهای درباره فراموشی اثر کریستوفر نولان یا فیلم پوچگرایانه خشونتآمیز و تاثیرگذار «شهر گناه» ۲۰۰۵ Sin City اثر فرانک میلر و رابرت رودریگز.
از کجا نباید شروع کرد؟
«خداحافظی طولانی» ۱۹۷۳ The Long Goodbye رابرت آلتمن، یک اقتباس هوشمندانه از رمان ۱۹۵۳ ریموند چندلر است و یک راه ورودی ضروری به مجموعه قوانین نئونوآر است اما شاید این فیلم یک نقطه شروع ایدهآل نباشد. پیچش جدید این است که آلتمن اساساً فیلیپ مارلو (با بازی الیوت گولد) را در دوران کلاسیک نوآر به خواب میبرد. او پس از ۲۰ سال بیدار میشود و تلاش میکند تا نسبت به دنیای عجیب جدیدی که خودش را در آن یافته حسی پیدا کند.
لذت اصلی آن، در نمایش مضحکی از تلاش مارلو و شکست، برای وفق دادن آئیننامه دهه ۱۹۵۰ رواقیاش از اصول اخلاقی با جامعه نوسانکرده دهه ۶۰ میلادی است. بدون درک نسبتاً مستحکم از قراردادهای نوآر، خرابکاریهای سرزنده آلتمن ممکن است کمی مبهم به نظر برسد. این فیلم همچنین کاملاً آلتمنوار است که با همپوشانی دیالوگ و علامت تجاری فیلمساز بستهبندی شده و به سختی به طرح پیچیده خودش علاقهمند است. در نتیجه، «خداحافظی طولانی» به طور خاص به عنوان نماینده این ژانر فرعی در مفهومی وسیعتر نیست.
فیلم دیگری که شاید به بهترین وجه توسط کارآزمودگان ژانر مورد تمجید قرار گرفته، «لبوفسکی بزرگ» ۱۹۹۸ The Big Lebowski است. در اینجا برادران کوئن یک فرد بیکار سردرگم به نام دیود (با بازی جف بریجز) را به کار میگیرند. او مسیرش با یک مورد آدمربایی پُرپول گره میخورد. به شیوهای که در مقایسه با «خداحافظی طولانی» (هر دو فیلم دو اثر بزرگ و مهم محسوب میشوند) بیشتر طنز تلاشهای بینوایانه دیود برای اجرا کردن یک فیلم کارآگاهی ازمدافتاده منطقی به یک فیلم مدرن امروزی شلوغ نشات میگیرد. این فیلم به عنوان یک کمدی عجیب و غریب در نوع خودش به خوبی و بیعیب و نقص عمل میکند اما شما خیلی بیشتر از آنچه که میخواهید با تعداد کمی از المانهای کلاسیک و نئونوآر فرا میگیرید.
منبع: www.bfi.org.uk
کپی برداری و نقل این مطلب به هر شکل از جمله برای همه نشریهها، وبلاگها و سایت های اینترنتی بدون ذکر دقیق کلمات “منبع: بلاگ نماوا” ممنوع است و شامل پیگرد قضایی می شود.
نوشته برای شناخت ژانر نئونوآر از کجا باید شروع کرد؟ اولین بار در بلاگ نماوا. پدیدار شد.