مروری بر فیلم روز هشتم The Eighth Day اثر ژاکو فان دورمل
بعد از اینکه ژاکو فان دورمل فیلم روز هشتم The Eighth Day را ساخت، شاید بهتر میبود که نوواژهشناسهای دنیا برای واژههایی چون «بامزه یا دلنشین» یک واژهی تازه بسازند؛ این فیلم دربارهی یک آدم ساده و خام دل مبتلا به سندروم داون است که گرما، انسانیت، و رنگوبوی حیات را به زندگی محزون تاجری که از لحاظ احساسی دلمرده و کسل شده وارد میکند. شاید پخشکنندههای سینمایی برای یافتن مخاطب خانگی خوشبین و همدل با این فیلم متحمل دشواریهایی شوند؛ هرچند اینجور فیلمهای هنرمندانه به لحاظ تجاری بگیرونگیر دارند، اما این اثر برای مخاطب انبوه شدیداً جذاب و خوشایند به نظر میرسد؛ فیلمی که پس از پنج سال، دومین اثر کارگردان بلژیکیِ توتوی قهرمان Toto the Hero به شمار میرود. اگر فیلم به بازارهایی راه یابد که بیشتر به سینمای بدنه و جریان غالب علاقمند هستند آنوقت احتمالا از لحاظ بازگشت سرمایه به نتایج بهتری دست خواهد یافت.
اینجا و در فیلمی که بسیار بیش از توتوی قهرمان مهارشده و خویشتندار است، ژاکو فان دورمل که سابقاً دلقک سیرک بوده و برای بچهها نمایش اجرا میکرده، آوازههای بانشاط و لحظات پرشور را چنان در هم میتند که انگار از دل یک فیلم موزیکال بیرون آمدهاند. سوالی که پیش میآید این است که چرا این فیلمساز مستعد پیشتر نمیرود و یک موزیکال هالیوودی به سبک قدیم پر از رقص و آواز نمیسازد، زیرا موزیکال تنها ژانری است که با فوران احساسات در این فیلم تناسب دارد.
همچنین بخوانید:
نقد و بررسی فیلم قاپزنی Snatch ساخته گای ریچی
روز هشتم The Eighth Day واجد ارزشهایی است که یکی از آنها بازی عالی پاسکال دوکن است که در فیلم توتوی قهرمانهم نقش برادر شخصیت اصلی فیلم را بازی کرده است. او اینجا نقش ژرژ را بازی میکند، بر طبق داستان فیلم، ژرژ از چند سال پیش، یعنی از زمان مرگ مادرش، در یک نهاد مربوط به بیمارهای معلولیت روانی نگهداری میشود. دنیای بامزهی او به صورت یک معرفی موجز در قالب یکجور خطابهی درسی ارائه میشود و ژرژ نظرگاه ویژهاش دربارهی آنچه به باور او دستاوردهای اصلی خدا طی هفت روز خلقت به شمار میآیند را به ایجاز شرح میدهد.
هری (با بازی دانیل اوتوی) که شدیداً درگیر کسبوکار شده است، در حال ارائهی سمیناری دربارهی تکنیکهای فروش نشان داده میشود. او شخصیتی بیرنگوبوست که وجودش مبتلا به محنت و درد است، و این وضعیت با جدایی ناگهانی او از همسرش، جولی (میوـمیو) و دو دخترش، حتی وخیمتر هم شده است. وقتی هری دارد به سمت خانهاش رانندگی میکند ژرژ را در جاده و زیر باران میبیند؛ ژرژ موسسهی تیمارستان را ترک کرده تا پیش مادرش برگردد، زیرا ژرژ مرگ او را از ذهنش پاک کرده. هری که نمیتواند در ایستگاه بعدیِ پلیس از شر ژرژ خلاص شود ناچاراً او را برای شب به خانهاش میبرد.
ژرژ نشان میدهد که جابهجاکردنش محال است. هری او را به خواهرش (فابین لوریا) میسپارد، و در یکی از صحنههای بهراستی تاثیرگذار و پراحساس روز هشتم The Eighth Day خواهر از پذیرش ژرژ سربازمیزند. اما رفتار پیشبینیناپذیر، پرمسئولیت و شورمندانهی او در قبال هری تدریجاً هرچه بیشتر شدت میگیرد و هری هم با شور و قدردانی به دوستیِ ژرژ عکسالعمل نشان میدهد.
ژرژ هری را تا منزل همسرش همراهی میکند، اما همسر هری از ورود ژرژ امتناع میورزد و دختران جوان هری هم آنقدر از دست او سرخورده و مایوس شدهاند که خوشامدگویی ویژهای به او نمیگویند. ژرژ که مثل بچههای کوچک است حالا به نقش بزرگسال وارد میشود و سعی در تسکیندادن و آرامکردن دوستش دارد.
سپس میبینیم که ژرژ با اکراه به خانه بازگشته اما طی یک گشتوگذار گروهی در شهر، او به همراه تنی چند از سایر بیماران از گروه جدا میشوند. از اینجا به بعد اوضاع کمی عجیبوغریبتر میشود، زیرا این جماعت بیسرپرست یک ماشین وَن را از یک نمایشگاه میدزدند و هری را از یک کنفرانس کسبوکار که مانع از حضور او در جشن تولد دخترش شده نجات میدهند. گروه فراری از آسایشگاه روانی که یک آتشبازی را در مقابل منزل جولی ترتیب دادهاند یک زیبارو را به ژرژ میرسانند و او هم به طرزی تاثیربرانگیز محبوبش را به اتاقی میبرد. پایانبندیهای مختلف بسیاری میتوانند رخ دهند، اما فرجام اصلی ماجرا تراژیک است، صحنهای منقوش به نور، که ضربههای تلخوشیرین قلمو بر آن حک شده است.
در بخش نهایی روز هشتم The Eighth Day که ژرژ و همراهانش را به تصویر میکشد، همان جایی است که فان دورمل شدت احساساتش را بیرون میریزد. تاکید شدید فان دورمل بر غرابتها و ویژگیهای دوستداشتنیِ این جماعت را در این بخش شاهدیم؛ کارگردان این جماعت را اغلب بهمنزلهی افرادی برخوردار از یک مزیت به تصویر میکشد، مزیتِ خلوص و بیپیرایگی؛ و همین خصیصه باعث میشود این بخش از فیلم همچون یک بدیل انسانی برای فیلم بیب Babe به نظر میرسد که به وسیلهی مرد بارانی Rain Man پیش برده میشود، و بیشک کسانی اینطور فکر خواهند کرد که صحنههایی از فیلم دورمل دارند از این دو فیلم گرتهبرداری میکنند و الهام میگیرند.
هرچند فیلم روز هشتم The Eighth Day با مضمون تکراریاش دربارهی ملاقات دو نفر با دو دنیای متفاوت که موضوع تازهای به شمار نمیآید، میتواند اشتهای مخاطب را کور کند اما با اینحال یک دستاورد سینمایی و فنی قابل توجه محسوب میشود. تهور و جسارت سبکپردازنهی فیلم، بداعتهای بصریاش، استفادهی خلاقانهی فیلم از رنگ و دقایق حسیِ مکرر، بوالهوسانه و تکاندهندهی فیلم، همگی بیننده را تحت تاثیر قرار میدهند. از جملهی این دقایق حسی حضور یک آوازهخوان مکزیکی خوشپوش و شوخوشنگ است که از کاپوت ماشین هری برای ژرژ آواز میخواند در حالیکه آنها از حومهی شهر با سرعت میگذرند و نیز سکانسی از فیلم که در آن همین مکزیکی در قالب یک موش آوازهخوان ظاهر میشود، و موجب پرواز ژرژ در دور و اطراف اتاق همراه با دستهای از قمریها میشود. ژرژ که تصور کرده «بیماران مُنگُل» اهل کشور مغولستان هستند، صحنهای پرجزئیات و ظریف را به تصور در میآورد که در آن، همراه با سایر همپالکیهای بیمارش در لباس محلی مغولی در آن دیار پرسه میزند.
دانیل اوتوی خشک و شفقتآمیز بازی میکند، اما گذار او از مشقت و صرفهجویی و سختگیری به برونریزیهای هیجانی و فورانهای افراطی در باب توجهکردن و بهاشتراکگذاشتن کمی ناگهانی و غیرمنتظره جلوه میکند و از اینرو باورکردنش دشوار است. نقطهی کانونی اصلی روز هشتم The Eighth Day کسی نیست جز پاسکال دوکن در نقش ژرژ. شوخطبعی و انرژی او به طرزی اجتنابناپذیر همه را درگیر میکند و رنجش او از هرگونه نشانهی طردشدن اغلب به طرزی منحصربهفرد مخاطب را تکان میدهد.
این فیلم در سال 1996 نامزد نخل طلای کن شد و و برای اولین بار در تاریخ جشنوارهی کن، دو بازیگر اصلی این فیلم مشترکاً جایزهی بهترین بازیگر را کسب کردند.
نویسنده و منبع: دیوید رونی، نشریهی ورایتی
کپی برداری و نقل این مطلب به هر شکل از جمله برای همه نشریهها، وبلاگها و سایت های اینترنتی بدون ذکر دقیق کلمات “منبع: بلاگ نماوا” ممنوع است و شامل پیگرد قضایی می شود.[/quote]
نوشته مروری بر فیلم روز هشتم The Eighth Day اثر ژاکو فان دورمل اولین بار در بلاگ نماوا. پدیدار شد.