نقد و بررسی شیفت آخر The Last Shift – یک ژانر قدیمی در قالبی جدید درباره نژاد و طبقات اجتماعی
داستان تراژدی فست فودی به نویسندگی و کارگردانی آندرو کوهن یک فیلم شوکهکننده به همراه حسی از غم است. ریچارد جنکینز در شیفت آخر The Last Shift که داستان آن در شهر کوچک غمگینی میگذرد، نقش استن را بازی میکند که در دوران دبیرستان ورزشکار بوده و در سال ۱۹۷۱ در فست فود محلی «مرغ و ماهی اسکار» در شیفت خارج از وقت مشغول به کار شد و هرگز این شغل را ترک نکرد. او چهار دهه از عمرش را در این مغازه صرف کرد. حقوق او از ساعتی ۳ دلار به ۱۳ دلار افزایش پیدا کرد. استن این مبلغ را منصفانه میداند. این مغازه، حداقل برای استن، پرچالشتر از اتاق اجارهای ارزان قیمتش نیست. همخانهایهای او شیفتهای نامرتبی دارند و او مجبور است چهار قفل به درب اتاقش بزند.
اما استن بالاخره تصمیم میگیرد که این شغل را کنار بگذارد. سن او برای بازنشسته شدن کافی است. استن مقداری پول پسانداز کرده تا بتواند به ساراسوتا برود و از مادر پیرش که دچار زوال عقل شده و به طرز حیرتآوری هنوز زنده است، مراقبت کند. قرار است ژِوُن (شین پل مکگی) جایگزین استن شود. او یک پدر جوان سرزنده اما خودآسیبزن است که در شهر دیگری زندانی بوده و حالا آزادی مشروط گرفته است. ژون به جرم خدشهدار کردن یک بنای یادبود، قرار گرفتن در سمت اشتباه پله برقی و فرار از پلیس زندانی بوده است. ژون معتقد است زندانی کردن سیاهپوستهای جوان همسن او بیشتر شبیه ترفندی برای جلوگیری از پیشرفت افرادی مثل او است. استن در سالهای دبیرستان شاهد درگیری فیزیکی یکی از همکلاسیهای سفیدپوستش با یک سیاهپوست بوده که بالاخره پسر بینوا را به کشتن داد. اوضاع در آلبیون میشیگان هم بهتر نشده است. این شهر رو به زوال است. هرکس که از جلوی دوربین کوهن رد میشد مست، بیخانمان یا بسیار تلخ است؛ به جز ماشین پرسروصدای بازیکنان فوتبال سالخورده که فریاد میزنند: «استن مرد است».
همچنین بخوانید:
نقد و بررسی The Nest – دومین فیلم سینمایی کارگردان موفق شین دورکین
استن از زندگیای که دارد به خود میبالد. او باید هم این چنین باشد؛ چون اگر برخلاف این دیدگاه را داشته باشد به شدت افسرده خواهد شد. موسیقی جاز لطیف مارک اورتن با خوشبینی استن که بیش از پیش نسبت به کارمندانش ناسازگار میشود، جلوه پیدا میکند. به لطف اذیتهای همیشگی ژون که مدام از اسکار ناراضی است، این موضوع بیشتر به چشم میآید. با این حال، کوهن کاری میکند که بیننده بدون حسی از عذاب وجدان به استن که تمام تجربیات باارزشش را به ژون آموزش میدهد، بخندد.
کشمکشهای میان استن و ژون کوچک و قابل حل شدن هستند اما به خصوص زمانهایی که ژون سعی میکند با استن درباره نابرابری و رقابت صحبت کند، پریشانکننده میشود.
کوهن مستندهای زیادی درباره شکست خوردن در راه رسیدن به رویای آمریکایی ساخته و با غرور و بیخبری استن خودش را هماهنگ کرده است. ظاهرا رشد استن در سال ۱۹۷۱ متوقف شده است. شاید به این دلیل است که فیلمنامه چیزی از علاقه او به ازدواج یا بچهدار شدن و در کل چیزهایی که دنیای او خارج از محیط کار هستند را در داستان شیفت آخر The Last Shift راه نداده است.
استن هنوز حالتهای نژادپرستی که از دوران جوانی برای او به یادگار مانده را در خود دارد. البته او این موضوع را انکار میکند. آیا او نسبت به رئیسش شز (داوین جوی رندولف که پس از بازی در دولمایت اسم من است Dolemite Is My Name در این فیلم حضور داشته) از روی احترام برخورد نمیکند و با سیاهپوستهایی که مشتری همیشگی آنجا هستند رفتار دوستانهای ندارد؟ آیا او رفتار حرفهای فرناندو (دنو دوران) سرآشپز مهاجر آشپزخانه را تحسین نمیکند؟ سرسختی و تعصب استن کمی خاموشتر و موذیانهتر است.
این همان چیزی است که باعث میشود او نتواند حقیقت را به دیل (اد اونیل) دوست صمیمیاش بگوید و احساس بدی که از مرگ آن بچه در سال ۱۹۷۱ دارد را توصیف کند. به همین دلیل است که با وجود تمایل تماشاچیها، او و ژون نمیتوانند به خوبی با یکدیگر ارتباط برقرار کنند.
جنکینز نوعی انسانیت دردناک را روی این نقش پیاده کرده است. او لایههای پیچیده و متناقض استن را به نمایش گذاشته، هرگز در این کار زیادهروی نمیکند و به خوبی روی آن کنترل دارد. در همین حال، مکگی با نقش نزارش دست و پنجه نرم میکند. تماشاچی هم با ژون همعقیده است که او برای اسکار زیادی خوبی است، اما سیدنی (بیرگاندی بیکر) دوست دختر او نیاز دارد که ژون برای خانواده کوچکشان قدمی بردارد.
شیفت آخر The Last Shift امسال که انتخابات ریاست جمهوری آمریکا در پیش است اکران شده. کمپین هر کاندیدایی روی به دست آوردن نظر مثبت آدمهایی مثل استن است که فکر میکنند زندگی نباید چنین سخت باشد، اما جهت سرزنش آنها اشتباه است، متمرکز هستند. حتی با وجود بدبینیهای بیش از حد کوهن (یا احتمالا صداقت زیاد او) و تقلا برای داشتن یک پایان خوش، تماشای این فیلم تنها به این دلیل هم ارزشمند است.
این مقاله برگرفته از نوشته ایمی نیکولسون در سایت variety.com است.
نظر سایر منتقدان چیست؟
جانی اولکسینسکی | New York Post
شیفت آخر The Last Shift یک داستان ساده که قدر بخشهای پیش پا افتاده زندگی و مشکلات مردم عادی را میداند.
ریچارد ویتیکر | The Austin Chronicle
یک بازی درخشان و شاهکار دیگر از جنکینز.
دیوید رونی | The Hollywood Reporter
این اثر غمگین و در عین حال خندهدار از نظر سینمایی کمی دلسرد کننده است، اما زاویه دید فیلمنامه و شخصیتسازی نافذ از یک گروه واقعی، شیفت آخر The Last Shift را به یک فیلم رضایتبخشی تبدیل کرده است.
کپی برداری و نقل این مطلب به هر شکل از جمله برای همه نشریهها، وبلاگها و سایت های اینترنتی بدون ذکر دقیق کلمات “منبع: بلاگ نماوا” ممنوع است و شامل پیگرد قضایی می شود.
نوشته نقد و بررسی شیفت آخر The Last Shift – یک ژانر قدیمی در قالبی جدید درباره نژاد و طبقات اجتماعی اولین بار در بلاگ نماوا. پدیدار شد.