بررسی و نقد کامل فیلم جمشیدیه
آن زمان که «بدون تاریخ، بدون امضا»، ساخته وحید جلیلوند، نمایشش را از جشنواره سی و پنجم شروع کرد و خیلی سریع تبدیل به یک پدیده شد و با درخشش در جشنوارههای بینالمللی، موفقیت خود را تکرار کرد، باید انتظار چنین روزی را میکشیدیم؛ روزی که کمکم و آرامآرام، ایده اصلی «بدون تاریخ، بدون امضا» در سینمای ایران نفوذ کند و درست زمانی که فکر میکردیم بحران فرهادیسم در سینمای ایران رو به پایان است، یک گرایش فرعی از این جریان، خلاقیت را از بین ببرد و کپیهای نهچندان ارزشمند از «بدون تاریخ، بدون امضا»، بشوند آثار قالب سینمای ما.
«جمشیدیه» دومین اثر یلدا جبلی بعد از «داره صبح میشه»، برخلاف فیلم اول این فیلمساز، یک کپی تقریباً برابر اصل است از «بدون تاریخ، بدون امضا». فیلم قصه ترانه (سارا بهرامی) است که بعد از یک درگیری خیابان میان شوهرش (حامد کمیلی) و یک راننده تاکسی، ناخواسته با گوشی موبایلش، ضرباتی به گردن راننده تاکسی وارد میآورد و چند روز بعد اعلامیه ترحیم آن راننده را میبیند و به این فکر میافتد که شاید ضربات او باعث مرگ راننده شده است. عذاب وجدان، ترانه را وادار میسازد خود را به پلیس معرفی کند و با اعتراف او، پرونده مرگ بهظاهر طبیعی راننده گشوده میشود.
با پیشرفت روایت، قصه از مسیر قبلیاش منحرف میشود و وارد فاز جدیدی میشود؛ تلاش برای اثبات بیگناهی ترانه، سکانسهایی که در دادگاه میگذرد و خانواده نگرانی که گرد ترانه آمدهاند تا دختر خود را برای عبور از این بحران یاری دهند.
جبلی در «جمشیدیه»، قصهاش را با همان نگاه اخلاقگرایی که این روزها تبدیل به آفتی در سینمای ایران شده است که انگار خلاقیت را خفه میکند، شروع میکند، دو خانواده از دو طبقه متفاوت اجتماعی را در مقابل هم قرار میدهد و اسیر همان شعارهایی میشود که سینمای فرهادی در دهه اخیر آغازکننده آن بود؛ گسست و دوری طبقات بالا و پایین جامعه. اما در ادامه، جبلی، سرنخ ابتدایی قصهاش را رها میکند و وارد یک فضای دیگر میشود، فضایی که با دلهره نسبت به سرنوشت ترانه همراه است و یک درام کاملاً دادگاهی را به نمایش میگذارد. اما گشتوگذار فیلمساز در ابعاد مختلف قصهگویی همینجا پایان نمییابد. در سکانسهایی که در دادگاه اتفاق میافتد، همسر ترانه، خطابهای شبیه دفاع از پایاننامه ارائه میدهد و از عدم وجود قانون بازدارنده درزمینهٔ برخوردهای اجتماعی میگوید، از عدم حضور زنان در ورزشگاه میگوید و ترانه هم برای دفاعیات پایانی خود، از مصائب زنانی میگوید که در جامعهای خشن زندگی میکنند و با دفن ترسها و عقدههای روانی ناشی از خشونت اجتماعی، هر آن ممکن است مثل یک بمب عملنکرده منفجر شوند و چنین فجایعی به بارآورند.
جبلی، در مسیر روایتش، از قصهگویی غافل میشود و با طرح مسائل و مشکلات اجتماعی، نهتنها از مسیر اصلی قصهاش دور میشود که اساساً، علت و معلول را در هم میآمیزد و با شیوهای سفسطه گونه، مسیر روایتش را به انحراف میکشاند. قصهای که با دغدغههای اخلاقی آغاز میشود، به ناگاه به مسائل فمینیستی میرسد و بعد هم نگاهی جامعهشناختی به بحث کنترل و مدیریت اجتماعی عرضه میکند، منتها، تمام این گریز زدنها، نهتنها کارکرد روایی ندارند و فقط قصهای سرراست را بیدلیل میپیچانند و به گرهای کوره تبدیل میکنند، بلکه نگاهی ناقص و فاقد علیت را عرضه میکنند. جبلی از خشونت کلامی در جامعه میگوید، از درگیریها و برخوردهای گاهگاه که همه ما با آن مواجه شدهایم و بعضاً قربانیاش هم بودهایم، اما این فقط صورتمسئله است و آنچه در زیر این درگیریها و خشمهای فروخورده که ناگهان مانند یک آتشفشان فوران میکند، بهکل ماجرای دیگری دارد. این برخوردها، شاید با نبود قانون بازدارنده مناسب بیشتر گسترش مییابند و اثر انفجاری بیشتری به خود میگیرند، اما معلول نبود قانون نیستند. ریشه این ناهنجاری اخلاقی در جامعه خشمگین اجتماعی را باید جای دیگری جستجو کرد؛
در همان تفاوت طبقاتی که جبلی، گذرا از آن میگذرد و با بحثهای اخلاقی سروته آن را هم میآورد، در همان فشارهای زندگی کارگری که روز و شب افراد را یکی میکند، در تلاشها و نرسیدنها، در نبود عدالت اجتماعی.
جبلی که در دومین اثرش مجدداً با فردین خلعتبری در نگارش فیلمنامه همکاری کرده است، با همین فیلمنامه اولین ضربه را به فیلمش وارد میکند. فیلمنامهای که منطق روایی ندارد، قصهگوییاش میلنگد و شخصیتهایش سطحی و ماکتوار به نظر میرسند. فیلمنامه جبلی، عاجز است تا خط داستانی مشخصی را پیگیری کند، حرفهای فیلمساز را منتقل کند و رویکرد جامعهشناختی مدنظر قصه فیلم را موشکافی و تحلیل کند. به همین دلیل هم هست که با وجود زمان نسبتا طولانی فیلم، بیننده تا پایان هم متوجه نمیشود که فیلمساز، دقیقا قصد داشته در چه موردی صحبت کند و اصلا پیام فیلمش چه بوده است.
سارا بهرامی که بعد از تصاحب سیمرغ بلورین برای «دارکوب»، حسابی موفق است، در نقش ترانه، نسبتاً خوب ظاهرشده است.
زوج سارا بهرامی و حامد کمیلی که در «ایتالیا، ایتالیا»، آنقدر جذاب و دلربا بودند در «جمشیدیه»، اصلاً فرصتی برای درخشش ندارند و بیننده چیزی از زندگی این دو نمیداند. پانتهآ پناهی، در نقش همسر سختی دیده راننده تاکسی، همان استاندارد بازی را ارائه میدهد که از او انتظار داریم، اما این نقشآفرینی چیزی بیشتر از بازی وی در «لاک قرمز» و آثار مشابهی که پناهی در آن ایفای نقش کرده در خود ندارد. حامد کمیلی، هم گرچه در «ایتالیا، ایتالیا» بسیار بهتر از تصوری که داشتیم حاضرشده بود، اما در «جمشیدیه» یک بازی سرسری و غیرقابلقبول عرضه میکند. نکته جالب در مورد گروه بازیگران «جمشیدیه»، حضور کیومرث پوراحمد و بهرام عظیمی است. پوراحمد در نقش پدری که انگار زیادی بیخیال است و دائم در حال سیگار پیچیدن دیده میشود و بهرام عظیمی در نقش قاضی دادگاه، هیچکدام بازی حرفهای ارائه نمیکنند و صرف نام مطرحشان، آبرویی برای فیلم جبلی مهیا میکنند.
منبع: بلاگ نماوا