نقد فیلم Night in Paradise
Night in Paradise «شب در بهشت» ترکیب ناموفقی از فیلم گانگستری A Bittersweet Life و عاشقانهی My Sassy Girl است. مهمترین نتیجه فیلم آن است که برای همنشینی این دو ژانر نیاز به ظرافت بسیار بیشتری است.
زیرژانر گانگستری از اواخر دهه ۹۰ در سینمای کرهجنوبی محبوب شد و تا امروز محبوبیتش را از دست نداده است. در این سالها فیلمهای شاخص زیادی در این زیرژانر ساخته شده که بیشترشان روابط بین رئیس و زیردست را برای مطرح کردن الگوهای اقتصادی کشورشان انتخاب میکنند. سیستمهای گانگستری معمولاً استعارهای از گروههای اقتصادیاند و همیشه در آنها دربارهی مفهوم قدرت، انتقال قدرت و دعواهایی که به خاطر قدرت شکل میگیرد حرف زده میشود. مفهوم برادری یکی از مفاهیم پررنگی است که در این مدل فیلمها به آن پرداخته میشود. زیردستها نوعی ارادت به رئیس خود دارند که به این راحتیها از بین نمیرود اما اگر خیانت ببینند ممکن است علیه رئیسهای خود بشورند و همین شورش تعادل آن گروه را بر هم خواهد زد. فیلم شب در بهشت متاسفانه نمونهی خوبی در ادامهی فیلمهای گانگستری کرهای نیست. چند پاره بودن فیلم ضربهای بزرگ به آن زده است. اگر مایل بودید فیلم را ببینید پس از دیدن فیلم ادامه متن را بخوانید.
«شب در بهشت» دنیایی از ایدههای به سرانجام نرسیده را پیش چشممان میگذارد به طوری که درنهایت متوجه نمیشویم قصه دربارهی چه چیزی است. در شروع پارک تائه گو پیش دکتر میرود تا دربارهی بیماری خواهرش پرس و جو کند و طبیعتاً این انتظار در مخاطب ایجاد میشود که در ادامه این بیماری چه نقشی در فیلم خواهد داشت. دکتر میگوید که امکان اهدای عضو وجود ندارد چون ناسازگاری بین تائه و خواهرش زیاد است. درست در صحنهی بعدی خواهر پارک و دخترش در تصادف کشته میشوند و از فیلم حذف میشوند. با مرگ خواهر پارک صحنهی قبل عملاً کارکرد خودش را از دست میدهد و تبدیل به صحنهای زائد میشود که تاثیری در درام ندارد.
در صحنهی بعد یکی از مضامین پررنگ در سینمای کرهجنوبی خودش را نشان میدهد: انتقام. پارک تائه سراغ کسانی میرود که حدس میزند باعث مرگ خواهرش شدند و در استخر همهشان را به طرز فجیعی میکشد و بعد از آن از شهر فرار میکند. دوباره با یک پیرنگ ناقص و گذرا مواجهیم. در مقایسه با فیلمهای درخشانی در همین سینمای کره که تمام انرژی خودشان را صرف کلمهی انتقام کردهاند (کافی است به I Saw the Devil «من شیطان را دیدم» یا Oldboy «پیر پسر» اشاره کنیم). شب در بهشت سردرگم و ناتوان در کشاندن مخاطب به سمت مضمونی مشخص است. هر فصل از فیلم شب در بهشت حول مضمونی متفاوت شکل گرفته که چندان با هم ارتباطی ندارند. نتیجه آن شده که فیلم بهشدت حوصله سر بر از آب در آمده است.
در فصل بعدی فیلم پارک به شهر دیگری میرود تا مدتی مخفی شود. در آنجا با دختری به نام کیم و عمویش آشنا میشود. عملاً در این مدت فیلم از حرکت بازمیماند و ریتم فیلم در مقایسه با شروع پرحادثهای که داشت میافتد و بسیار خستهکننده میشود. ارتباط کیم و پارک که قرار است انرژی این فصل را تأمین کند چندان تأثیرگذار از آب درنیامده و با وجود صحنههای بامزهای که بینشان رخ میدهد بهدلیل اینکه ارتباط صحنهها با پیرنگ اصلی مشخص نیست چندان مخاطب را جذب نمیکند. کیم قرار است با ویژگیهای منحصر به فردش از زنهای مشابه در فیلمهای گانگستری کرهای خودش را جدا کند و شخصیتی منحصربهفرد باشد. نوع غلبهای که بر پارک دارد تا حدی یادآور My Sassy Girl است. در آن فیلم هم دختر با جسارت بالایش برای پسر تعیین تکلیف میکرد.
این رابطهی نسبتاً ویژه وقتی به شکست میرسد که در صحنهی ماقبل پایانی شخصیتها کاملاً عکس آن چیزی که تا به حال طراحی شده بودند عمل میکنند. ناگهان تبدیل به شخصیتهایی عاشق پیشه میشوند که میتوانند جان خودشان را برای دیگری به خطر بیاندازند. با اینکه عشقشان در این مدت شکل نگرفته است. ما فقط شاهد صحنههایی بودیم که آنها با هم سفری جادهای دارند و بعد عموی دختر کشته میشود. این فصل هم یعنی آشنایی دختر و پسر و بعد از آن ارتباط عاطفی بینشان علاوهبر آنکه سنخیتی با پیرنگ فیلمهای گانگستری کرهای ندارد دوباره نیمهکاره میماند و به سرانجامی معنایی نمیرسد. در حقیقت تفاوتی مهمی بین شروع فیلم که ماجراهای شخصیت خواهر پارک بدون کارکرد ماند و ارتباطی عاطفی که بین پارک و کیم رخ میدهد وجود ندارد. هر دو فصل بدون سرانجام متناسب رها شدهاند تا فیلم به جلو حرکت کند. در چنین پیرنگی که شخصیتها براساس مواد لازم در پیرنگ تصمیم نمیگیرند معمولاً تصمیمهای شخصیتها به دل مخاطب نمینشیند و باورپذیر جلوه نمیکند.
صحنههای اکشن فیلم هم چندان تأثیرگذار از آب درنیامده چون همیشه به جنگی نابرابر میماند. عدهای در طویله میریزند و همگی مسلحاند و یک نفر را میخواهند بکشند. نتیجه چندان غیرقابل پیشبینی نیست. بهطور کلی شاید مشکل اصلی فیلم همین نابرابری قدرت شخصیتهای اصلی و نیروهایی باشد که دنبال کشتنشان هستند. در صحنهی قبا از پایان بدون آنکه کاری از دست شخصیتهای اصلی بربیاید و تلاش بتوانند بکنند کشته میشوند. یا وقتی عموی کیم کشته میشود، کیم به طرز عجیب و باورنکردنی تفنگش را برمیدارد و همه را میکشد. صحنههای اکشنی که بیش از آنکه یادآور نمونههای خوب سینمای کره باشد فیلمهای اغراقشدهی هندی را به یادمان میآورد.
البته مشکلات پیرنگ فیلم به همین موارد محدود نمیشود. شخصیت زن فیلم، کیم، در صحنهای همهی کسانی که عمویش را کشتهاند با گلوله میکشد. چنین موجود خطرناکی در صحنهی ماقبل پایانی از طرف گروه مافیایی رها میشود بدون آنکه ترسی از انتقام گرفتنش وجود داشته باشد و بهراحتی در صحنهی پایانی به رستوران مافیاها حمله میکند و یک تنه همه را میکشد. ایدهای که یادآور John Wick جان ویک است. یک نفر بهتنهایی به ساختمانی میرود و بدون آنکه یک تیر بخورد همه را میکشد. با این تفاوت که در نمونههایی مثل جان ویک بخشهای زیادی از فیلم به تعریف همین ایده طی میشود که این آدم توانایی دارد یک تنه جلوی یک لشکر بیاستد. در مورد شب در بهشت عملاً خبری از شخصیتپردازی لازمهی فیلمهای اکشن نیست و شخصیت در لحظه هر کاری که دلش بخواهد انجام میدهد.
در مجموع شب در بهشت چیزی جز صحنههای اکشن و گاهی تعقیب و گریزش ندارد. نه شخصیت تاثیرگذاری که مخاطب با آن همراه شود. نه قصه آنقدر تعلیق دارد که فیلم را به خاطرش دنبال کنیم. نه حادثهی ابتدای فیلم همچون جان ویک بزرگ است که کل فیلم منتظر انتقام گیری شخصیت بمانیم و نه اتفاقی در پایان چشم به راهمان است که به خاطرش منتظر بمانیم و لحظه شماری کنیم. با یک فیلم شلخته مواجهیم که تلاش میکند با صحنههای اکشن و تیراندازی ضعفهای دراماتیک خود را جبران کند و البته ناموفق میماند.
منبع زومجی