«سینت ماد»، رز گلس و یک سفر سینمایی در جنون، ایمان و مرگ
مجله نماوا، ترجمه: علی افتخاری
«سینت ماد» (Saint Maud) یک داستان ترسناکِ روانشناختیِ قدرتمند است که به شیوهای کاملاً ماهرانه، مضامین دین، بیماری علاجناپذیر و آسیب به خود را دنبال میکند. رز گلس نویسنده و کارگردان و ستارهی در حال ظهور سینمای بریتانیا، در گفتوگو با سایت موسسه فیلم بریتانیا درباره بلندپروازیهای فیلم و اهمیت موضوع آن در جهان امروز بحث میکند.
وحشت، از دوران خود میگوید: تهدیدها، اضطرابها، و لولوخورخورههای تغییر شکلدهنده در بدترین کابوسهای هر نسل، از نو به کار گرفته میشوند. وحشت روی پرده سینما، بعضی اوقات بهاندازه ضربه چکش، قطعی است، و گاهی یک تمثیل به تیزیِ چاقوی فرورفته در قفسه سینه را در خود پنهان دارد.
در هر دو حال، به ما برخی از هوشمندانهترین برداشتها از زندگی و نحوه زندگی ما را ارائه میدهد. از رویارویی با عمق واقعی نژادپرستی در آمریکا در کلاسیک زامبی «شب مردگان زنده» (۱۹۶۸) جرج ای. رومرو؛ مصرفگرایی در دنباله آن فیلم، «طلوع مردگان» (۱۹۷۸)؛ خشونت خانگی در «مرد نامرئی» که در ۲۰۲۰ روی پرده سینماها رفت؛ تا حمله و اشغال در فانتزی توهمزای فیلم چکسلواکیایی «والری و هفته شگفتیهای او» (۱۹۷۰) یارومیل ییرس؛ تعصب نسبت به فرهنگ دگرباشی جنسی دهه ۸۰ در «Nightbreed» ساخته کلایو بارکر در ۱۹۹۰؛ تا مککارتیسم و کمونیسم در «حمله ربایندگان جسم» (۱۹۵۶) دان سیگل؛ جنگ ویتنام در «نجات» (۱۹۷۲) جان بورمن؛ تا اندوه و سرکوب در «بابادوک» ساخته جنیفر کنت در ۲۰۱۳؛ بیماری مقاربتی در «او تعقیب میکند» (۲۰۱۴) دیوید رابرت میچل؛ تا ترس از خارجیها در «بازیهای مسخره» (۱۹۹۷) میشائیل هانکه، و تعداد بیشماری فیلمهای دیگر با موضوع حمله به خانه. این فهرست ادامه دارد، و غیره، و غیره، برای همیشه و همیشه.
برای استفاده واقعی از اضطرابهای عمیقِ زندگی مدرن، به یک سفر درونیتر نیاز است، و یک بررسی دروننگرتری از معنای انسان بودن، ناامیدی، آسیب دیدن، و به شکلی بسیار عادی، تنها بودن.
بر اساس تحقیق شخصیت موسسه یوگاو در سال ۲۰۱۹، تقریباً نیمی از جمعیت انگلستان چند بار در ماه احساس تنهایی میکنند. در آمریكا، نظرسنجی شرکت بیمه سلامت سیگنا که اوایل سال ۲۰۲۰ منتشر شد، اوضاع را «اپیدمی» توصیف كرد؛ تقریباً دوسوم افراد شرکتکننده در نظرسنجی گفتند، تنها هستند. این شرایطِ ویرانگر زمانه ما است.
و این زندگیِ ماد، شخصیتی اصلی اولین فیلم بلند داستانی رز گلس بهعنوان کارگردان است که اولین بار در دنیا سپتامبر ۲۰۱۹ در جشنواره فیلم تورنتو روی پرده رفت، و پس از شش ماه تأخیر اجباری به خاطر شیوع کووید، از نهم اکتبر ۲۰۲۰ از طریق استودیوکانال در اروپا و ای۲۴ در ایالات متحده به نمایش درآمد.
«سینت ماد» داستان ماد یک پرستارِ مراقبت تسکینی (با بازی مورفید کلارک) است که زنی جوان، خسته، و خودآزار است. ماد در جستجوی هدف، بخشش، و یک فرد برای نجات دادن است. از سوی دیگر، در شهر ساحلیِ یأسآور، خانهای بزرگ روی تپه هست که در آن آماندا (با بازی جنیفر ایلی)، رقصنده میانسال آمریکایی در آن در حال مرگ براثر سرطان است. آماندا، عجیب و غریب و رک و در عین حال ترسیده و بیحوصله است، و خود را برای مرگ آماده میکند.
ماد برای مراقبت از آماندا استخدام میشود. او، مشغول، سختکوش و متوهم است و متأثر از امید نابجا. ارتباط ماد و آماندا در محدوده دو فضایِ محدود توسعه مییابد – خانهی بزرگ آماندا و تخیلِ ماد. خانه آماندا پنجرهای سورئال رو به جاذبه مسحورکننده دهه ۱۹۲۰ میگشاید؛ در مقابل اتاق اجارهای ماد، سیاهچالهای در ذهن آسیبدیده او، و محلی برای رستگاری از طریق خداست که ظاهراً تازه او را پیدا کرده، اما حسی پرشور دارد. شخصیتپردازی هوشمندانه، و اعتمادبهنفس در رساندن این دو شخصیت به هم، و بعد جدا کردن آنها، که عواقب شدید در پی دارد، آن هم در یک ساختار سهپردهای بسیار ساده، نشان میدهد که چرا گلس یک استعداد ارزشمند است.
«سینت ماد» یک تحول آشکار نسبت به فیلم کوتاه «اتاق ۵۵» است که فیلم فارغالتحصیلی گلس از مدرسه ملی فیلم و تلویزیون (NFTS) در ۲۰۱۴ بود، و برای اولین بار توجه شرکت فیلم ۴ را به کار او جلب کرد. داستان آن فیلم در یک هتل سورئال روی میدهد، که جایی بین مسافرخانه فیلم «۳۹ پله» – که در آن فراریهای دستبندزده، شب را میگذرانند – و اتاق قرمز سریال «توئین پیکس» را تداعی میکند. در این هتل، یک آشپز برنامههای تلویزیونی دهه ۱۹۵۰ شبی را پشت سر میگذارد که هرگز فراموش نخواهد کرد.
گلس در یک اتاق ملاقات کوچک در بیافآی ساوتبنک در لندن، در گفتوگویی که قبل از همهگیری کرونا انجام شد، میگوید: «به نظر میرسد افرادی که در فضاهای محدود، سر به جنون میگذراند، چیزی است که من مجذوب آن میشوم. شاید وقتی چیزی مینویسید، این حس را دارید.»
ایده «سینت ماد» در حالی شکل گرفت که گلس در مدرسه ملی فیلم و تلویزیون تحصیل میکرد. او توضیح میدهد: «ابتدا یک داستان عاشقانه بین ماد و خدا بود. بعد به فکر افتادم که، “این دختر کیست؟” و “چرا هیچکس نمیداند چه اتفاقی میافتد؟”»
«سینت ماد» با شور بصریِ تریلرهای روانشناختی دهه ۱۹۷۰، همراه با ردپاهایی از ملودرام و افسردگی دوران نخستوزیری مارگارت تاچر ساخته شد، و آشکارا متأثر از فیلمهایی چون «تنفر» (۱۹۶۵) و «بچه رزمری» (۱۹۶۸) (هر دو به کارگردانی رومن پولانسکی) و «پرسونا» (۱۹۶۶) و «همچون در آینه» (۱۹۶۱) (هر دو به کارگردانی اینگمار برگمان) است، و همزمان با غمانگیزیِ غیر قابل تردید آبهای ساحلی انگلیس شسته شده است.
گلس همچنین بهشدت از تصویرپردازیهای ویلیام بلیک بهره میبرد – ماد از کتابی در مورد بلیک که آماندا به او هدیه داده است، بهعنوان یک کتاب راهنما درباره پرهیزگاری استفاده میکند – و نامگذاری محیط پیرامون ماد برای ارتقای این نمادگرایی است. ماد به معنای «مبارز قدرتمند» است. بیمارستانی که ماد قبلاً در آنجا کار میکرد، سینت آفرا نامگذاری شده است، که شهادت او بازتاب سرنوشت ماد است.
اما فیلم صرفاً تاریک نیست؛ گاهی اوقات بامزه هم هست. اولین توصیف درباره آماندا را از زبان پرستاری میشنویم که بهسرعت کیتی نانا در «مری پاپینز» از خانه بیرون میزند، و قبل از رفتن، به ماد که از او درباره آماندا سؤال میکند، میگوید «او کمی عوضی است.»
ماد در پاسخ به آماندا که از او میپرسد اسکاپولایِ مریم مجدلیه خود را از کجا آورده، پاسخ میدهد: «آنلاین سفارش دادم.» جای دیگر مشاجرهی در حال مستی آماندا با دوستش ریچارد با این جمله به طور ناگهانی پایان مییابد: «عزیزم، بدعنق نباش، خیلی شبیه نورما دزموند شدی.»
گلس توضیح میدهد: «میدانستم فیلم به لحاظ ظاهری میتواند یک داستان روانشناختی یأسآور، درونی و فشرده به نظر برسد، اما از همان ابتدا قرار بود تشدیدشده، استیلیزه و سرگرمکننده و مهیج باشد. شوخطبعی برای من بسیار مهم بود. شخصیتهایی که دوست دارید، اما کاملاً به آنها اعتماد ندارید.»
کلید اصلی کار، تعامل ماهرانه بین جنیفر ایلی و مورفید کلارک است. ایلی یکی از چهرههای قدیمی درامهای تاریخی بریتانیا و هالیوود است. او در ۱۹۹۵ با بازی در اقتباس تلویزیونی بیبیسی از داستان «غرور و تعصب» برای خود اسم و رسمی به هم زد، و بعدها در فیلمهایی چون «سخنرانی پادشاه» (تام هوپر، ۲۰۱۰)، «شیوع» (استیون سودربرگ، ۲۰۱۱) و «سی دقیقه بامداد» (کاترین بیگلو، ۲۰۱۲) بازی کرد. برای کلارک، ماد اولین نقش برجسته دوران کاریاش است. او در ۲۰۱۹ در اقتباس بیبیسی از «دراکولا و نیروی اهریمنی او» ظاهر شد و قرار است در نسخه تلویزیونی «ارباب حلقهها» بازی کند. انتخاب نامتعارف آنها و غرابتی که به لوکیشن میآورند، ستون فقرات فیلم «سینت ماد» است.
گلس میگوید: «این چیز خوبی بود که بهواسطه انتخاب بازیگران به دست آمد؛ این واقعیت که آنها هر دو از مکانهای مختلف میآیند، مانند آمریکا و ولز، و به طور تصادفی از این شهر کوچک ساحلیِ عجیب و غریب در انگلیس سر درمیآورند. در سطوح ظاهری، ماد و آماندا بسیار متفاوت هستند و از پیادهروهای متفاوت زندگی میآیند و به نظر میرسد نگرشهای کاملاً متفاوتی دارند، اما هر دو آنها آدمهایی تنها و منزوی هستند که میکوشند از واقعیت خود فرار کنند.»
تردیدی نیست که «سینت ماد» در زندگی حرفهای کلارک یک نقطه عطف بزرگ خواهد بود. نقشآفرینی قدرتمند او، حتی در آشکارترین و ناراحتکنندهترین حالت، وضوح هوشیارانهای به داستان میبخشد. در هولناکترین صحنه فیلم، ماد سنجاقهایی را کف کفش خود میگذارد، و پاهایش را داخل کفش میکند، درحالیکه از درد فریاد میکشد. سپس تصویر به او قطع میشود که در همان حالت در امتداد ساحل قدم میزند و درحالیکه عذاب زیر پوستش میجوشد، میکوشد خونسردی خود را حفظ کند. در شرایطی که ماد بهسختی قدم برمیدارد، حتی یک لحظه تصور نمیکنید که سنجاقها در کفش او نیستند، و حتی برای یک ثانیه حس همدلی شما نسبت به او از بین نمیرود. این تصویری قدرتمند از خودآزاری است؛ زنی شکننده، تقریباً کودکمانند، با ذات منزوی و ناتوان در برقراری ارتباط، که بسیار بیشتر از آنچه اغلب ما میتوانیم، از درون نیرویی مییابد که با آن بجای کمک کردن، به خودش صدمه میزند.
گلس میگوید: «مورفید فوقالعاده است، او کار من را بسیار راحتتر کرد. هم او و هم جنیفر بازیگران خارقالعادهای هستند، واقعاً بیدردسر؛ آنها خیلی سریع خود را تطبیق میدادند، بنابراین وقت داشتیم چیزهای مختلف را امتحان کنیم. مورفید چیزهای زیادی با خود به فیلم آورد، چون ماد مجبور است به مکانهای بسیار عجیب و غریب برود. اگر او را در قالب این شخصیت نپذیرید، کل فیلم از هم میپاشد.»
او ادامه میدهد: «نسخهی ماد از ایمان، آشکارا عجیب است، و به یک قالب عجیب و درنهایت خودویرانگر از خودیابی، و تلاش برای حفظ خود و کنترل احساس خود، تبدیل میشود. زندگی گیجکننده و بینظم است، و کشیده شدن به چیزهایی که آن را واضح و قابل درک نشان میدهد، وسوسهانگیز و اغواکننده است، اما تحت فشار قرار گرفتنِ بیشازحد در آن مسیر میتواند به چیزهایی کاملاً خطرناک منجر شود.»
«سینت ماد» مانند «اتاق ۵۵»، ایدههای سرکوب و جستجوی شور و شعف را بررسی میکند. گلس میگوید: «ماد و آماندا دنبال یک چیز هستند که میتواند یک تجربه مذهبی باشد، میتواند یک تجربه جنسی باشد. حتی اگر مذهبی هم نباشید، میتوانید با این ایده ارتباط برقرار کنید که بخواهید حس کنید بخشی از چیزی بزرگتر از خودتان هستید، و بهنوعی از بدن خود فراتر بروید.»
این در بهیادماندنیترین لحظه بصری فیلم به اوج خود میرسد. ماد در اتاق دلگیر و خالی از وسیله خود، استفراغ میکند، به خود میپیچد، و بعد به سبک ریگان مکنیل در فیلم «جنگیر» از زمین بلند میشود و روی هوا معلق میماند، درحالیکه موسیقی دلخراش آدام یانوتا زوفسکی با باس سنگین خود، تأثیرگذاری صحنه را بیشتر میکند.
گلس میگوید: «ازنظر من، در صحنه تشنج، خداوند، شانههای ماد را میگیرد و او را تكان میدهد و میگوید، “محض رضای خدا، دختر، به خودت بیا”، و بعد شور و شوقی اضافی به ماد میدهد كه او را به راه مقدس بازمیگرداند.» این نقطه اصلی فیلم است، و پرده سوم با ماد در زیر دوش آغاز میشود. صدای او روی تصویر پر از امید و آرامش است: «وحی، و چه بهموقع. پروردگارا، رحمت تو حد و مرزی ندارد.»
از «ارتباط» در پرده اول تا «طرد» در پرده دوم، ماد اکنون هدف خود را میداند، و ما خود را در یک داستان با موضوع تعقیبگر مزاحم، شکارچی و شکارشده مییابیم. وقتی ماد با یک تلسکوپ ساحلی به خانه آماندا در تپه نگاه میکند، به خود یادآوری میکند که «هرگز درد خود را هدر نده».
تربیت مذهبی خود گلس چقدر در فیلم تأثیر داشت؟ پدربزرگ او یک کشیش محل بود. او به یک مدرسه کاتولیک کاملاً دخترانه رفت. آیا او بهنوعی حس خودش را به چالش میکشید؟
گلس میگوید: «عجیب است، شما درنهایت خود را روانکاوی میکنید. چرا من به این موضوع کشیده شدم؟ نمیدانم سرکوب است یا نه. من فقط به آنچه علامت تیک جلوی مردم میگذارد، و روشهای مختلفی که همه ما پیدا میکنیم تا علت حضورمان در اینجا منطقی به نظر برسد، علاقه دارم. حدس میزنم این از همهجا میآید، اما گاهی اوقات ترسناکترین مکان برای به دام افتادن، ذهن شماست.»
گرچه منابع الهام ظاهری «سینت ماد» مشخص است، گلس برای خلق دنیای آماندا و ماد بر یک منبع عمیقتر از سلایق و علایق تکیه کرد که بسیار بیشتر از استعارههای ترسناک سنتی بود. درواقع او اصلاً خودش را «خوره قصهها و فیلمهای ترسناک» نمیداند، بلکه در دوران نوجوانی، با سلیقه خودش فیلمها را انتخاب میکرد. او میگوید: «همیشه چیزهای عجیب، تکاندهنده و غافلگیرکنندهای بود که بلافاصله حس میکردم از زندگی شخصی من خیلی دور هستند، اما با آن ارتباط برقرار میکردم. نتیجه آن کشف فیلمسازانی مانند لارس فون تریر، دیوید کراننبرگ و جان واترز بود. چیزهایی که جنبه کمی وحشتناکترِ انسان بودن را کند و کاو میکنند.»
او فراتر از فیلمها، تحت تأثیر رمان «The Wasp Factor» یان بنکس در ۱۹۸۴ و همچنین «یادداشتهای زیرزمینی» فئودور داستایفسکی قرار داشت. گلس میگوید: «وقتی فیلمنامه را مینوشتم فقط به این دو کتاب فکر میکردم؛ ازنظر داشتن مونولوگهای درونی نفسگیر و پروتاگونیستهایی که ضد قهرمان هستند، با آمیزهای از انزجار از خود و تکبر، و وقتی نقایص شخصیتها را میبینید، کاملاً همدردی میکنید.»
او ادامه میدهد: «البته «یادداشتهای زیرزمینی» روی فیلمهای «خاطرات یک کشیش روستا» (روبر برسون، ۱۹۵۱) و «راننده تاکسی» (مارتین اسکورسیزی، ۱۹۷۶) تأثیر گذاشت، که من برای طراحی شخصیت ماد هر دو فیلم را کمی در ذهن داشتم.»
و درمورد الهام گرفتن از دو فیلم «جنگیر» (۱۹۷۳) یا کری (۱۹۷۶)؟ «فکر نمیکنم هنگام نوشتن فیلمنامه حتی یک بار هم آگاهانه به “جنگیر” یا “کری” فکر کرده باشم.»
«سینت ماد» یک ماه پس از نمایش در بخش جنون نیمهشب جشنواره بینالمللی فیلم تورنتو، در شصت و سومین دوره جشنواره فیلم لندن BFI لندن روی پرده رفت، جایی که گلس برنده جایزه بورس فیلمساز آیدبلیوسی شافهاوزن شد. دنی بویل رئیس هیئت داوران فیلم او را «یک سفر سینمایی هیجانانگیز در جنون، ایمان و مرگ» خواند.
گلس حالا چه احساسی دارد؟ «تا وقتی این اتفاق واقعاً نیفتاده بود، سؤال اصلی که همیشه در ذهن داشتم این بود: “هرگز میتوانم کاری را انجام بدهم که همیشه میخواستم؟” حالا که فیلم ساخته شد و من آن طرف قرار دارم، فكر میکنم همه چیز من را كاملاً غافلگیر كرده و همه چیزهایی كه الان اتفاق میافتد، بیشازحد انتظار من است.»
او ادامه میدهد: «سعی میکنم زیاد به آن فکر نکنم. به طرز دردناکی خودم را خوششانس میدانم که اولین فیلم بلند داستانی من زمانی ساخته شد که به نظر میرسد مردم به کارگردانهای زن و فیلمهای ترسناک خیلی علاقهمند هستند.»
خوششانسی هیچ ارتباطی با موفقیت او ندارد. «سینت ماد» یک فیلم جذاب و تأثیرگذار است، یک فیلم اولِ قابل ملاحظه، و یکی از انسانیترین و دلسوزترین فیلمهای ترسناک سالهای اخیر. به همین ترتیب، گلس شایسته توجه است، و هیجان پیرامون او بهعنوان یک چهره مهم در آینده سینمای انگلیس، قابل توجیه است.
منبع: بیافآی (موسسه فیلم بریتانیا)
تماشای این فیلم در نماوا
نوشته «سینت ماد»، رز گلس و یک سفر سینمایی در جنون، ایمان و مرگ اولین بار در بلاگ نماوا. پدیدار شد.