روایت پدرو آلمودوار از «رنج و شکوه» / قصهگویی پرشور با ذهن خسته از جهان
مجله نماوا، ترجمه: علی افتخاری
«رنج و شکوه» (Pain and Glory) پدرو آلمودوار شبیه یک آواز قو یا آخرین کار بزرگ یک هنرمند است؛ داستان سالوادور مایو، فیلمساز محترم اسپانیایی – با بازی یک آنتونیو باندراسِ شکننده – که با اعتیاد به مواد مخدر، شیاطین درونی و یک بدن پیر دست و پنجه نرم میکند و همزمان با یک بحران وجودی میجنگد. سخت نیست به نتیجه برسیم که سینماگر مؤلف ۷۱ ساله اسپانیایی آماده تسلیم شدن است.
آلمودوار چند روز قبل از اکران «رنج و شکوه» که اولین بار در دنیا در جشنواره فیلم کن ۲۰۱۹ روی پرده رفت و بعد نامزد اسکار بهترین فیلم بلند بینالمللی شد، در گفتوگویی در نیویورک، با خندهای ملایم میگوید: «فکر میکنم ممکن است چیزی در این فیلم باشد که حس شود من خداحافظی میکنم. اوه، امیدوارم اینطور نباشد. شما نمیدانید فردا چه اتفاقی میافتد، اما من حتماً میخواهم به فیلمسازی ادامه دهم.»
عملاً این اتفاق نیز افتاد. آلمودوار یک سال بعد از «رنج و شکوه»، اولین فیلم انگلیسیزبان خود، فیلم ۳۰ دقیقهای «صدای انسانی» را با بازی تیلدا سوئینتن با اقتباس از نمایشنامه تکپردهای ژان کوکتو شاعر، نقاش، فیلمساز، نمایشنامهنویس و کارگردان فرانسوی ساخت که اولین بار در دنیا در بخش خارج از مسابقه جشنواره فیلم ونیز ۲۰۲۰ نمایش داده شد و بعد فیلم داستانی «مادران موازی» را با بازی پنهلوپه کروز، منبع الهام هنری خود (که در «رنج و شکوه» نیز بازی میکند) کارگردانی کرد که فیلم افتتاحیه جشنواره ونیز ۲۰۲۱ بود.
بهجز این آلمودوار برنامههایی بلندپروازانه برای کارگردانی اولین فیلم بلند انگلیسیزبان خود دارد که با عنوان «یک راهنما برای زنان نظافتچی» با اقتباس از پنج داستان کوتاه لوسیا برلین نویسنده آمریکایی و در قالب یک داستان ساخته میشود. اتفاقات فیلم که در مرحله پیشتولید قرار دارد در تگزاس، اوکلند و مکزیک میگذرد. (آلمودوار اول قرار بود «یک راهنما برای زنان نظافتچی» را کارگردانی کند، اما ترجیح داد ابتدا پروژه «مادران موازی» را به سرانجام برساند.) آلمودوار با پوزخند میگوید: «از جهاتی احساس میکنم یک چرخه جدید را شروع کردهام، شاید حتی چرخهای جسورانهتر از گذشته. باید ببینیم چه میشود.»
«رنج و شکوه» راهی را برای آغازهای جدید ترسیم میکند، هرچند توضیح دقیق این مسئله، نمای آخر فوقالعاده فیلم را فاش میکند. نیازی به گفتن نیست که رضایتبخشترین فیلم آلمودوار در چند سال اخیر، اولین فیلمی است که در آن چرخشهای ملودراماتیک شیک را به نفع یک رویکرد شخصیتر که بینندگان را به دنیای او دعوت میکند، کنار میگذارد.
او میگوید: «در این فیلم خاص متوجه میشوم که توانستهام مستقیمتر از فیلمهای قبلیام به تماشاگر دست پیدا کنم. واکنش ممکن است این باشد که فیلم دیگری با همان طعم بسازم، اما عکس العمل طبیعی شخصی من این است که برعکس عمل کنم.»
این حداقل کمی آشنا به نظر میرسد. از وقتی آلمادوار در اواخر دهه ۱۹۸۰ و اوایل دهه ۱۹۹۰ به شهرت رسید، از تریلر کمدی شیطنتآمیز «ماتادور» (۱۹۸۶) تا فیلم نامزد اسکار فیلم خارجیزبان «زنان در آستانه فروپاشی عصبی» (۱۹۸۸) تا رمانس پیچیده «مرا باز کن! مرا ببند!» (۱۹۹۰)، او همیشه تماشاگران را با غیرقابل پیشبینی بودنِ محض درگیر کرده است. فیلمهای او از طریق پیرنگهای نمایشی و غالباً غیرمتعارف به مسیر خود ادامه میدهند، درحالیکه با شخصیتهای آسیبپذیر که با چالشهای شخصی دست و پنجه نرم میکنند، باقی میمانند. برند آلمودوار در یک زمان، ناملموس و دقیق است – شاداب و مملو از انواع تقابل که با نوسانات لحن به هم دوخته شدهاند. «رنج و شکوه» عوارض چنین قصهگویی زنده را با یک ذهن خسته از جهان بررسی میکند.
کار آلمودوار تجلی آزادیهای جدید در اسپانیا همزمان با حاکم شدن دموکراسی در این کشور با پایان دیکتاتوری ژنرال فرانسیسکو فرانکو در ۱۹۷۵ بود. در یک سطح معین، آلمودوار پاسخ اسپانیا به جان واترز بود: یک قصهگویِ عجیب و غریب، مشتاق به بازجویی از تابوها با شادی و شعف خروشان. بااینحال، او میگوید احساس میکند این طبقهبندی، اغلب روایتهای لایهلایه و تصاویر غنی را که سبک فیلمسازی او را بهاندازه دامنه شخصیتهای عاشقپیشه مرکز آنها تعریف کرده، پنهان کرده است.
او میگوید: «از همان ابتدا فیلمهای من در ایالات متحده و اروپا بسیار شرمآور به نظر میرسید. مردم واقعاً بر انواع مختلف جنسیت و ویژگیهای جنسی که من در فیلمهایم نشان میدادم تمرکز کردند. این مربوط به طیف وسیعی از انواع گرایشهای جنسی بود که تا آنجا که میتوانستم روی پرده بهطور واقعی ترسیم میکردم. آنقدر بر آن مسئله تأکید شد که مردم به عناصر سینمایی فیلمهای من توجه نکردند.»
بعد نحوه بازی آلمودوار با سنتهای مطرح بود. قبل از این که تارانتینو فیلمهای وسترن و کونگ فویی را با هم مخلوط کند، آلمودوار آزادانه از داگلاس سیرک و لوئیس بونوئل وام گرفت. او میگوید: «نوعی التقاطگرایی منحصربهفرد در داستانهای من هست، یک دورگه بودن و از این ژانر به آن ژانر پریدن که برای مردم بهنوعی عجیب به نظر میرسد. مدتی طول کشید تا منتقدان واقعاً بهعنوان روشی طبیعی پذیرفتند من بهگونهای با داستانهای خود زندگی میکنم و برای آنها تعریف میکنم.»
اما یکی از جنبههای چشمگیر میراث آلمودوار اشتیاق همیشگی به کار او در خارج از عرصه جزیرهای جشنوارهها، منتقدان و جوایز مختلفی است که به این فیلمها اعطاء میکنند. برابر با گزارش باکس آفیس موجو تا پیش از اکران «رنج و شکوه»، فیلمهای آلمودوار در دنیا ۳۶۹٫۷ میلیون دلار فروختند و این شامل فروش دیویدیهای او نمیشود که قفسه طرفداران پر و پا قرص او در سراسر جهان را پر کرده است. آلمودوار با حمایت برادر تهیهکننده خود آگوستین، در اسپانیا جایگاه یک ستاره راک را دارد، اما در دنیا نیز هر وقت جایی میرود توجه علاقهمندان را جلب میکند. در آمریکای شمالی، او همچنان یکی از معدود کارگردان خارجی است که تماشاگران ثابت مشتاق دیدن تازهترین فیلم او هستند.
مایکل بارکر یکی از دو رئیس سونی پیکچرز کلسیکس که بیش از ۳۰ سال است فیلمهای آلمودوار را در ایالات متحده پخش میکند، به من گفت اشتیاق دیدن «فیلمی از آلمودوار» به فرهنگ سینمایی قدیمی برمیگردد. بارکر گفت: «وقتی ما سالها پیش فعالیت خود را آغاز کردیم، کارگردانانی مانند فلینی و برتولوچی برای سینماروها جایگاه ستارههای پاپ را داشتند. فکر نمیکنم ما حالا تعداد زیادی از آنها را داشته باشیم. آلمودوار از آن نوع است. این ایده فیلمساز-ستاره چیزی است که او بارها و بارها نشان داده است.»
خوب، تقریباً. حتی طرفداران سرسخت آلمودوار باید اذعان کنند که در دهه گذشته، فیلمهای او از وضوح احساسی بهترین آثار او بیبهره بودند. پس از داستان ارواح شگفتانگیز «بازگشت» (۲۰۰۶) و وحشت بدن درونی «پوستی که من در آن زندگی میکنم» (۲۰۱۱)، او طنز هواپیمایی «خیلی هیجانزده هستم» (۲۰۱۳) را ساخت که یک فیلم درهم و برهم از جوکهای جنسی نصفهنیمه و شخصیتپردازیها ضعیف بود، بعد «خولییتا» (۲۰۱۶) اقتباسی خاموش از آلیس مونرو را کارگردانی کرد که بهقدری آرام و خویشتندار بود که هر صحنه آن دخالت صدای آلمودوار را التماس میکرد. بعد از آن فیلم، آلمودوار روی فیلمنامهای با الهام از سریال مستند «ساختن یک قاتل» نتفلیکس کار کرد، اما از ناتوانی خود در ربط دادن کارهای شخصیتها در داستان ناامید شد. او میگوید: «مجبور شدم موارد زیادی را تجدید نظر کنم، اما درنهایت از آن راضی نبودم. از مطالعه چیزهایی که نمیدانستم خسته شدم.»
آلمودوار که پروژههای ناتمام دیگری روی میز خود داشت، شروع به جستجوی برخی از آنها کرد، ازجمله فیلمنامهای درباره یک معتاد به هروئین به نام «اعتیاد.» آن به پروژهای زندگینامه تبدیل شد که شخصیت سالوادور در «رنج و شکوه» مینویسد و نقطه شروع رویکرد بهمراتب دروننگرانه آلمودوار شد.
او میگوید: «به احساسی که داشتم فکر کردم و تصمیم گرفتم چیزی بنویسم که خیلی نزدیک به خودم باشد. این یعنی نیازی به مشورت با کسی نداشتم چون همه اینها در کار من بود؛ و آن احساس واقعبینانه من را به نوشتن وادار کرد.»
آلمودوار اصرار دارد خیلی چیزها در «رنج و شکوه» کاملاً خیالی و داستان محض است. او هرگز هروئین را امتحان نکرده، اما در فیلم وقتی سالوادور با چربزبانی یک بازیگر را که سالها با او ارتباط نداشت، راضی میکند با او به جلسه نمایش یکی از فیلمهای قدیمیشان بیاید، این کار را انجام میدهد. آلمادوار میگوید: «اما من بهخوبی میدانم هروئین چیست. این شخصیتها در دهه ۸۰ زندگی کردند، دورانی که دموکراسی انفجار آزادی را به همراه داشت.»
بااینحال، جنبههای دیگر زندگی سالوادور در نوع بار آمدن آلمودوار بازتاب دارد، ازجمله یک بازگشت به گذشته طولانی به دوران کودکی سالوادور از خانوادهای کاتولیک (با بازی پنهلوپه کروز در نقش یک مادر فداکار)؛ باقی منعکسکننده کلنجارهای فیزیکی آلمودوار هستند، ازجمله کمردرد فلجکننده شخصیت سالوادور. آلمادوار یک عمل جراحی کمر انجام داد که برای یک سال او را بیحرکت و توانایی انجام هر کاری را کند کرد.
او میگوید: «با این ترس که ممکن است نتوانی فیلمبرداری کنی چون شرایط فیزیکی مورد نیاز را نداری، کاملاً آشنا هستم. اجازه دهید فقط بگوییم هرچه در فیلم اتفاق میافتد لزوماً برای من اتفاق نیفتاد، اما ممکن است بیفتد.» بهطور کلی، آلمودوار درمورد افشای خود از طریق فیلمهایش تودار است.
او میگوید: «وقتی فیلمنامه عمیقاً درباره من شد، یک لحظه تردید کردم. آیا میخواستم به این طریق فقط و فقط درمورد خودم صحبت کنم؟ چون در آن صورت باید عمیقتر میرفتم. چگونه میتوانم این را بگویم؟» او رو به مترجم خود میکند و میگوید: «Soy muy doloroso» و مترجم پاسخ میدهد: «من خیلی خجالتی هستم.» آلمادوار شانه بالا میاندازد و میگوید: «خجالتی، بله.» مترجم دوباره میگوید: «کمرو هم میشود ترجمه کرد.»
این جنبههای فیلم، باندراس همکار قدیمی فیلمساز را نیز شگفتزده کرد. او که برای کار خود در «رنج و شکوه» در جشنواره کن جایزه بهترین بازیگر مرد را برد و بعداً نامزد اسکار بهترین بازیگر مرد شد، در نشست مطبوعاتی فیلم در جشنواره نیویورک گفت: «ما تقریباً ۴۰ سال است با هم دوست هستیم و هشت فیلم با هم ساختیم. دوستی ما مرزهای خاصی دارد. پدرو یک شخص بسیار خصوصی است. من هرگز سعی نکردم از این مرزها عبور کنم و همیشه به زندگی خصوصی او احترام میگذارم؛ بنابراین وقتی فیلمنامه را خواندم تعجب کردم که جنبههای خاصی از شخصیت او را نمیشناختم.»
حتی وقتی باندراس متوجه شد جنبههای خاصی از داستان خیالی است، همچنان شک داشت. او میگوید: «فکر بعدی در ذهن من این است: آیا ما فقط چیزهایی هستیم که انجام دادهایم و گفتهایم؟ یا میتوانیم چیزهایی هم باشیم که هرگز نگفتهایم؟ چیزهایی که میخواستیم انجام دهیم و هرگز انجام ندادیم؟ در این مورد، فیلم پدرو آلمودوار بیشتر از آلمودوار، آلمودوار است. او بهنوعی با ساختن این فیلم منطقههای خاصی از آن مجرای زندگی خود را کامل کرد.»
آلمودوار فیلمنامه «رنج و شکوه» را در چند ماه – با استانداردهای بهانهگیر خود – به پایان رساند و این باعث شد دوباره درمورد استعداد خود اعتمادبهنفس پیدا کند. او با خنده میگوید: «نمیدانم چگونه میتوانی به کسی خلاق بودن را یاد بدهی. نمیدانم مردم چطور به مدرسه میروند تا درس خلاق بودن بخوانند. فراتر از این حرفهاست. یک ویژگی درونی است که یا دارید، یا ندارید.»
«رنج و شکوه» در جشنواره کن پس از سالها بهترین نقدها را برای او به همراه داشت. بارکر گفت: «واکنشها او را سر حال آورد. کار او برای او بسیار مهم است. نمیتوانم لحظهای را تصور کنم که او تصمیم بگیرد دیگر حرفی برای گفتن ندارد.»
این بیش از هر چیز به کارگردان یادآوری کرد که از ورود به دنیای ناشناختهها سود میبرد، رویکردهای جدید را امتحان میکند که بهراحتی میتواند علیه او کار کند. او میگوید: «وقتی این نوع کارهای پرخطر را انجام میدهم، باید بسیار متقاعد شوم که خودم میخواهم. بهنوعی شیطنت میکنم تا شانس خودم را امتحان کنم.» او لبخند میزند، رو به مترجم خود میکند، بعد تصمیم میگیرد که گفتوگو را با این اظهار نظر به پایان برساند. او میگوید: «و اگر جواب نداد، مهم نیست.»
منبع: ایندیوایر (اریک کان)
تماشای این فیلم در نماوا
نوشته روایت پدرو آلمودوار از «رنج و شکوه» / قصهگویی پرشور با ذهن خسته از جهان اولین بار در بلاگ نماوا. پدیدار شد.