۱۰ نکته درباره فیلم «کلبهای در جنگل» / یک نامه نفرتانگیز عاشقانه به ژانر وحشت
مجله نماوا، ترجمه: علی افتخاری
فیلمهای ترسناک اغلب در حالی به پایان میرسند که زامبیها همه را گاز میگیرند یا هیولاها پیروز میشوند. در مقابل، «کلبهای در جنگل» (The Cabin in the Woods) به خاطر عبور از ژانر وحشت معروف است. این فیلم که در ۲۰۱۱ به کارگردانی درو گادارد و تهیهکنندگی جاس ویدون و از روی فیلمنامهای نوشته هر دو ساخته شد، در ابتدا شبیه یک اسلشر استاندارد است: چند دانشجو برای تعطیلات به کلبهای در جنگل میروند، جایی که احتمالاً سلاخی خواهند شد.
اما شما بهسرعت متوجه میشوید که سرنوشت این جوانان تصادفی نیست. در عوض، آنها بازیچه تعدادی کارمند اداری بیحوصله میشوند که خودشان بخشی از یک توطئه دولتی نامشخص هستند. هدف این توطئه جلب رضایت خدایانِ وحشتناک، هیولایی، ساکن زیرِ زمین، معروف به «باستانیها» است. «باستانیها» در صورتی زمین را نابود نمیکنند و ساکنان انسانی آن را نمیخورند که بهطور منظم خون قربانی دریافت کنند.
بنابراین، خدایان غولآسا بهنوعی حکم تماشاگران را دارند که میخواهند شاهد قتل عام در فیلمهای ترسناک باشند. در همین حال، کارمندان اداری، فیلمسازان هستند که شخصیتهای خود را برای مرگ وحشتناک (در این مورد) توسط پشتِ کوهیهای زامبی آماده میکنند.
بااینحال، اتفاقات غیرمنتظرهای روی میدهد و آیین قربانی کردن از کنترل خارج میشود. مارتی میکالسکی (فرن کرنتس)، جوان حشیشی، به همراه «دختر آخر»، دینا پولک (کریستن کانولی) که مرگ او برای آیین ضروری نیست («دختر آخر» فقط باید رنج بکشد) موفق میشوند از مرگ نجات پیدا کنند. آنها به ساختمان اداری نفوذ میکنند و همه هیولاهایی را که مخصوص آیین ترسناک قربانی کردن هستند، رها میکنند.
مارتی زنده میماند … که یعنی دنیا باقی نمیماند. ازآنجاکه آیین قربانی کردن کامل نمیشود، دنیا به پایان میرسد. ساختمان شروع به لرزیدن میکند، موسیقی اوج میگیرد، زمین شروع به متلاشی شدن میکند و سپس شاهد یک نمای بیرونی هستیم، جایی که جنگلهای اطراف کلبه شروع به لرزیدن میکند. یک دست غولپیکر از خانه بیرون میزند؛ خم میشود و به سمت دوربین فرود میآید. تصویر سیاه میشود. این پایان همهچیز است.
نابودی دنیا توسط یک شرارت باستانیِ غیرانسانی، معمولاً یک پایان خوش محسوب نمیشود، اما «کلبهای در جنگل» کاری میکند که شما بهنوعی با آن دست همراهی میکنید.
کارمندان اداری که آیین قربانی کردن را اجرا میکنند، بیشعورهایی سنگدل هستند؛ آنها شرطبندی میکنند که کدام هیولا برای کشتن بچهها آزاد خواهد شد؛ و وقتی فکر میکنند مراسم کامل شده است، بدون توجه به رنج مداوم «دختر آخر» در پسزمینه، جشن میگیرند. شما نمیخواهید این آدمها برنده شوند، اما آنها در عین حال، درست مانند شما تماشاگران هستند که از فیلم ترسناک لذت میبرید. شما درنهایت به دنبال این هستید که به خاطر لذت بردن از دیدن آدمهایی که مجازات میشوند، مجازات شوید.
گادارد در مصاحبهای با فیلممیکر گفت که او در فیلم «کلبهای در جنگل» به این پرسش علاقه داشت که «چرا ما احساس میکنیم که نیاز داریم جوانان را روی پرده نادیده بگیریم؟ چرا این نیاز به بینقص نشان دادن جوانان و بعد کشتن آنها را احساس میکنیم؟» گرچه صحنه آخر فیلم از بررسی عشق به کشتار جوانان فراتر میرود و عشق به کشتن همه را مطالعه میکند.
ما در فیلمهای ترسناک رنج کشیدن آدمها را یک سرگرمی میبینیم – و در اخبار نیز شاهد رنج آنها هستیم. ما پشت آدمهایی میایستیم که به خاطر گناهانشان مجازات میشوند. ما میگوییم آنها را به زندان بیندازید تا بپوسند. آنها را اعدام کنید. ما در دنیایی زندگی میکنیم که در آن میل به خشونت داریم؛ و خشونت برای ما فراهم میشود.
مارتی و دینا درحالیکه منتظر ظهور «باستانیها» هستند، به خود میگویند شاید چنین دنیایی مستحق نابودی باشد. آدمها هولناک هستند و از نابودی و مرگ لذت میبرند، اما دینا و مارتی حتی وقتی وحشتناک بودن بشریت را تشخیص میدهند، خودشان هم میخواهند از نابودی و مرگ لذت ببرند. آنها میخواهند ببینند که خدایان اهریمنی غولپیکر زمین را خرد و ویران میکنند. آخر هفته مفرحی خواهد بود!
بااینحال، نمیتوانند آن را ببینند و ما نیز نمیبینیم. دنیا میلرزد، دست غولپیکر به طرف ما میآید و بعد فقط تاریکی است. آن دست بهنوعی سربهسر ما میگذارد. موضوع فیلم این است که ما چگونه به این شکل غیر قابل توجیه، تمایل داریم آخرالزمان را ببینیم و بنابراین از نشان دادن آخرالزمان به ما خودداری میکند. شما نمیتوانید خود را نابودشده ببینید.
در عین حال، آن را نمیبینید، زیرا فیلم صرفاً نمیتواند آن را تصور کند. یک فیلم ترسناک، رنج و مرگ انسان را به شما نشان میدهد؛ فیلم ترسناک همین است. حس ما از خوبی و نظم در خون و قتل غوطهور است؛ شاید خدایان اهریمنی غولپیکر بتوانند یک آرمانشهر پسا انقلابی بهتر بسازند، اما اگر هم بتوانند، از درک ما خارج است. اگر انسانیت غیرانسانی به چیز دیگری فرصت بدهد، چگونه خواهد بود؟ دنیایی فراتر از وحشت: ما نمیدانیم.
نکاتی درباره فیلم
«کلبهای در جنگل» یک فیلم ترسناک است که ژانر وحشت را ساختارشکنی میکند و نکات دیوانهوار زیادی پشت ساخت آن وجود دارد.
۱۰- شروع فیلم
«کلبهای در جنگل» برای بازاریابی یک فیلم سخت بود زیرا بخش زیادی از موفقیت فیلم متکی بر دادن اطلاعات کمتر تا حد ممکن بود. آنونسها آن را بهعنوان یک فیلم کاملاً ترسناک معرفی کردند، اما لحظات ابتدایی فیلم نشان میدهد که در اینجا چیز دیگری کار میکند. «کلبهای در جنگل» با ریچارد جنکینز و بردلی ویتفورد در نقش دو کارمند بهظاهر عادی آغاز میشود که برای روز کاری خود آماده میشوند. ما نمیدانیم که آنها عروسکگردانهای پشت کل نمایش ترسناکی هستند که قرار است ببینیم. فیلمسازان عمداً فیلم را با این صحنه شروع میکنند تا تماشاگران را گیج و ویج و آنها را وادار کنند از خود بپرسند آیا بهاشتباه به یک سینمای دیگر آمدهاند.
۹- فرایند نوشتن
با توجه به ماهیت مبتکرانه، بامزه و عالی فیلمنامه، شاید تکاندهنده نباشد که بدانیم فیلمنامه نوشته جاس ویدون و درو گادارد است؛ دو فیلمساز فوقالعاده بااستعداد که هر دو قبل از این فیلم پروژههای شکستخورده داشتند.
به گفته ویدون و گادارد، آنها سعی کردند با نوشتن فیلمنامه با بیشترین سرعت ممکن خود را به چالش بکشند. برابر با گزارشها، این دو خود را سه روز در اتاق یک هتل زندانی کردند، درگیر ماراتن حماسی نگارش شدند و وقتی از اتاق بیرون آمدند، اولین پیشنویس فیلمنامه را آماده کرده بودند.
۸- راه رسیدن به «ثور»
«کلبهای در جنگل» جدا از این که یک فیلم عالی وابسته به ژانر است، بهعنوان یکی از اولین پروژههای کریس همسورث در هالیوود نیز شناخته میشود. اگرچه همسورث بازیگر اصلی فیلم نیست، اما فیلم به او کمک کرد به پروژههای بزرگتری ازجمله «جهان سینمایی مارول» برسد. مترو گلدوین مهیر پس از دیدن نقشآفرینی همسورث در فیلم، او را برای بازسازی «سحرگاه سرخ» استخدام کرد. جاس ویدون حتی او را بهعنوان بازیگر مناسب برای نقش ثور انتخاب کرد و مارول را تشویق کرد دوباره از او آزمون بازیگری بگیرد. ازقضا به دلیل خروج مترو گلدوین مهیر از پروژه، «کلبهای در جنگل» و «سحرگاه سرخ» بعد از «ثور» اکران شدند.
۷- هیولاهای دیده نشده
«کلبهای در جنگل» آنقدر فیلم سرگرمکنندهای است که میتوان دوباره آن را دید چون به بینندگان اجازه میدهد عمیقتر در هیولاهای ترسناک زیادی که فیلم را پر کردهاند غوطهور شوند. صحنهای که شرطبندی روی این هیولاها را نشان میدهد، به این که چه تعداد از مخلوقات در اینجا حضور دارند اشاره میکند. درحالیکه بسیاری از هیولاهایی که در این صحنه ذکر شدهاند در نقطه اوج فیلم دیده میشوند، برخی از آنها فرصت درخشیدن ندارند. این مخلوقات شامل شیاطین، عروس، آدمبرفی و چیزی به نام «کوین» هستند.
۶- «Left 4 Dead»
صحنه دیگری که با تماشای دوباره فیلم جلب توجه میکند، نمای بزرگ از تمام قفسهایی است که هیولاها را در خود جای دادهاند. ما بعضی از این قفسها را از نزدیک میبینیم و بعضی از هیولاها بعداً ظاهر میشوند، اما مخلوقات جالب زیادی در این نمای عظیم پنهان شدهاند.
بسیاری از طرفداران متوجه این نکته شدهاند که برخی از شخصیتهای بازی ویدیویی «Left 4 Dead» در این قفسها دیده میشوند. برنامه اولیه این بود که بین بازی و فیلم رابطهای برقرار شود، اما پس از خروج مترو گلدوین مهیر از پروژه این برنامهها کنار گذاشته شد.
۵- منابع الهام
اگرچه «کلبهای در جنگل» مطمئناً یک فیلم اصل است، اما به تعدادی از فیلمهای ترسناک کلاسیک ادای احترام میکند. حتی عنوان فیلم نیز اشارهای به «مرده شریر» دارد، اما برخی از سرگرمکنندهترین ارجاعات سازندگان فیلم شامل هیولاها و فیلمهای مختلفی میشوند که از آنها الهام گرفتند؛ ازجمله «اربابان جهنم» که از پینهِد یا سَرسوزنی از فرنچایز «دوزخآفرین» الهام گرفته شده است. جانور بیگانه از فیلم «بیگانه» حضور دارد. دلقک قاتل از «آن» آمده است؛ و برخی از طرفداران حدس زدهاند که «کوین» اشارهای به یک شخصیت سادیستی به همین نام از «سین سیتی» یا «شهر گناه» دارد.
۴- ارجاعات ویدون
جاس ویدون نمادی از یک آدم خوره است. او حتی قبل از این که «انتقامجویان» را روی پرده سینما بیاورد، به خاطر سریال خیلی محبوب «بافی قاتل خونآشامها» و همچنین سریال کوتاهمدت، اما دوستداشتنی «فایرفلای» معروف بود. واضح است که ویدون با خواستههای طرفداران آشناست و تمایل دارد در فیلمهای دیگر خود چیزی به آنها بدهد. در نقطه اوج «کلبهای در جنگل»، طرفداران متوجه حضور «ریورها» میشوند، مخلوقات جهشیافتهای که در سریال «فایرفلای» نقش ضد قهرمان را دارند.
۳- مصنوعات
بهعنوان بخشی از آیین قربانی کردن نوجوانانِ محکوم به نابودی در کلبه، آنها باید هر هیولایی را که تعقیبشان میکند احضار کنند. این درنهایت پس از خواندن یک دفتر خاطرات نگرانکننده، منجر به احضار «زامبیهای کلهخر» میشود.
همانطور که در فیلم میبینیم، بسیاری از مصنوعات دیگر در زیرزمین کلبه هست که میتوانند انواع مخلوقات را احضار کنند. بااینحال، احتمالات حتی بیشتر از آن چیزی است که تصور میکنید. به گفته فیلمسازان، برای هر یک از هیولاها یک اثر مصنوعی ساخته شد که تخمین زده میشود حدود شصت تا باشد.
۲- آیینهای شکستخورده
با ادامه فیلم پی میبریم که آیین قربانی کردن در فیلم برای خشنود کردن خدایان عصبانی است که بهعنوان سرگرمی به آن نگاه میکنند. درحالیکه سرنوشت دنیا در خطر است، آدمها هیچ کار خطرناکی نمیکنند که خدایان را برنجانند و میبینیم که آیینهای دیگر همزمان با آیین قربانی کردن اصلی در کلبه اتفاق میافتند.
اگرچه فیلم واقعاً تنها بر آیینی متمرکز است که در ژاپن روی میدهد و بچههای مدرسه با یک روح مبارزه میکند، اما نگاهی اجمالی نیز به برخی دیگر از رویدادها دارد. در بوینس آیرس یک گوریل سر به جنون گذاشته را میبینیم که شکست میخورد، در استکهلم، یک تأسیسات پوشیده از برف شبیه فیلم «موجود» را میبینیم و در مادرید، قلعهای در حال سوختن است که شاید اشارهای به دراکولا باشد.
۱- ژانر وحشت
«کلبهای در جنگل» بهخوبی در مرز ادای احترام به ژانر وحشت و تمسخر بیوقفه آن حرکت میکند. سازندگان فیلم آن را یک نامه نفرتانگیز عاشقانه به ژانر وحشت توصیف کردهاند، بهویژه در حال حاضر.
فیلم با کلیشههای کهنه، متنهای بد و مفاهیم قدیمی کسلکننده که در فیلمهای ترسناک رواج دارد، بسیار بازی میکند، اما از این مجازها برای سرگرمی زیاد نیز بهره میبرد؛ و در پایان، بعد از دیدن «کلبهای در جنگل» بهسختی میتوان یک فیلم ترسناک کلیشهای دید.
منابع: سایفای (نوا برلاتسکی) و اسکرین رنت (کالین مککورمیک)
تماشای این فیلم در نماوا
نوشته ۱۰ نکته درباره فیلم «کلبهای در جنگل» / یک نامه نفرتانگیز عاشقانه به ژانر وحشت اولین بار در بلاگ نماوا. پدیدار شد.