نقض نرمال بودن / فیلم «خوشبختانه»؛ معمولیهایی که هیولا میشوند
مجله نماوا، ندا قوسی
پرداختن به روابط و پیوندهای میان زوجها و همسران از آن قضایایی است که از دیرباز چه در ادبیات و چه در مدیومهای تصویری توجه بسیاری را به خود جلب کرده و مخاطبان متعدد داشته؛ بعید است کسی از میان هنردوستان لااقل یک بار تابلوی «پرترهی آرنولفینی» (اثر یان وان آیک) به چشمش نخورده باشد. اهل مطالعه اگر رُمانهایی مثل «آناکارنینا» (تولستوی)، «مادام بوواری» (گوستاو فلوبر)، «خانم دالووی» (ویرجینیا وولف) و امثال اینها را نخوانده باشند مسلما نامشان را اینجا و آنجا زیاد شنیدهاند. چقدر خواندن نمایشنامهها یا تماشای نمایشهایی مثل «خرده جنایتهای زن و شوهری» (اریک امانوئل اشمیت) یا مثلا «یرما» (فدریکو گارسیا لورکا) اندیشهبرانگیزند. لیکن این مبحث، یعنی روابط زوجها در رسانهای دیداری و شنیداری مانند سینما که همواره دستی بازتر و فضایی فراخ و گستردهتر برای ارائه دارد اهمیت خاص یافته و از همان آغازین روزهای تولد این مدیوم پرطرفدار این مدل موضوعات از نظرگاه مخاطبان توفیق فراوان داشته و مورد توجه قرار گرفته. کمتر فیلمدوست و اهل سینمایی است که شاهکارهایی مانند «اتوبوسی به نام هوس» (الیاکازان، ۱۹۵۱)، «گربه روی شیروانی داغ» (ریچارد بروکس، ۱۹۵۸)، «چه کسی از ویرجینیا وولف میترسد» (مایک نیکولز،۱۹۶۶) یا کمی موخر و پسینتر آثاری همچون «آنی هال» (وودی آلن، ۱۹۷۷)، «چشمان کاملا بسته» (استنلی کوبریک، ۱۹۹۹)، «درخشش ابدی یک ذهن پاک» (میشل گوندری، ۲۰۰۴) یا حتی در آثار کاملا نو و امروزی مثل «فورس ماژور» (روبن اوستلوند،۲۰۱۴) یا «داستان ازدواج» (نوآ بامباک،۲۰۱۹) را ندیده باشد و یا اقلا چیزی از اینها نشنیده باشد. درهرحال مبحث رابطهها، پیوستگیها و وابستگیها در هر برههای و در هر کجای دنیا مسئله و موضوعی است که واکاوی آن توجهها را به خود جلب میکند و نگاه به آن از هر زاویهای کنجکاویبرانگیز و جذبکننده است.
اثری سینمایی به نام «خوشبختانه» (Happily) (به کارگردانی بندیوید گرابینسکی) محصول سال ۲۰۲۱ اتفاقا تصویرگر شکلی خاص از موضوع اشاره شده است، یعنی روابط یک زوج و تقابل آن دو با همسران و زوجهای دیگر. «خوشبختانه» بسیار یادآور فیلم «استخر» (ژاک دوره، ۱۹۶۹) است، منتهی حرفهایی کاملا تازه و نو و بهروز میزند و درون فضایی معماگونه و پیچیده پرده از رازها و دروغها و حتی خشونتها و جنایتهایی برمیدارد که گاهی حتی همسر و طرف مقابل یک رابطه خبر از اسرار آنها در وجود شریک زندگیاش ندارد.
فیلم با جلوهگری یک زن جوان «جانت» در یک مهمانی و جمع دوستانه آغاز میشود، در حالیکه زن از دور چشم دوخته به همسرش «تام» که چند متر آنورتر از او ایستاده، نگاههای دوسویهی عاشقانهشان بر گفتگوهای ابتدایی صحه میگذارد که این دو چقدر مانوس هماند؛ ما به عنوان تماشاگر بلافاصله در بدو ورود به داستان میفهمیم که این زوج جوان که هر دو هم خوشظاهرند و هم خوشبرخورد، چهارده سال است که زنوشوهرند و آنقدر درمقابل دیگران -و به زعم همان دیگران در خلوتشان- رابطهشان بیعیب و نقص و چنان مسالمتآمیز است که غبطه و حسادت اکثر دوروبریها را برمیانگیزند. اما زود با واقعیت روبرو میشویم، چرا که طبیعت روابط این است که اصولا پر از چاله چوله و پر ایراد است، پس ما هم سریعا میبینیم و میفهمیم همین زوج که سایرین آنها را یاران کاملا موافق میدانند، حتی در خلوت شبانهشان یکی بر رختخواب دونفره میخُسبد و مرد خانه روی کاناپهای در نشیمن به خواب میرود و اینچنین است که آرامآرام آن روی سکه نیز آشکار میشود و درمییابیم که این رابطه مورددارتر از آن است که ما به عنوان تماشاگر میپنداشتیم و اتفاقا کابوسهای محو و مهآلود زن هم غامض بودن شرایط را بروز میدهد و تناقضاتشان را بیشتر به تماشاگر نشان میدهد.
کمکم با موسیقی متنی رعبآور و رازآمیز بیشتر و بیشتر وارد قضایا میشویم و به آهستگی لایهها شکافته میشوند و پردههایی که در آغاز پیوند مثلا بینقص و کمالگرایانهی زوج جوان را مستور ساخته بود کنار میروند و زن و شوهر خوشظاهر که به خاطر تفاهم بیشازحد بیرونیشان از سوی دوستان، زوج مریخیِ متفاهم نامیده میشدند چهرهی تازهای از خود نشان میدهند.
سراسر فیلم فضاسازی سحرآمیز و رازناکی دارد و این امر در تکتک مولفههای آن مشهود و قابل درک است، طراحی صحنه به خوبی حال و احوال زیر نظر بودن را القا میکند -بخصوص در نیمهی دوم- که درون فضایی مدرن ولی مرموز میگذرد؛ محیطی که علاوه بر کاراکترها، تماشاگر هم گمان میبرد که تحت کنترل و زیرنظرِ کسی یا کسانی است. طراحی لباس که اصولا رنگارنگیِ و تندی فامها در جمع به جانت و تام، زوجِ کمالگرای مثلا بیعیب تعلق دارد و سایرین خاکستریهایی هستند با تنالیتههای بالا و پایین، باز در افزودن به حال و هوای خاص و رازآمیز کار نقشی موثر دارد. موسیقی که عینا از همان آغاز همنوا با داستان مرموز و توهمبرانگیز است و اینچنین بیشتر همدست ماجراهای فیلم میشود. میزانسنهایی دقیق و برنامهریزیشده و درمجموع قصهی بغرنج و درهمتنیدهای که در نهایت با بلوف پایانی غافلگیریِ مخاطب را دوچندان میکند، کل این کار را تبدیل به یک اثر سینماییِ مدرن و بهشدت اندیشهبرانگیز کرده است.
فیلم بیش از هر چیز انگار قصد دارد روحیات و شرایط روانی انسانی را به چالش بکشد و برای این کار اصلا و به هیچ عنوان سراغ کاراکترها و آدمهای عجیب و غریب و مخصوص نرفته و اتفاقا تصویرگر شخصیتهایی معمولی، مرتب و منظم و کاملا قابل فهم است، آدمهای محتاطی که در برابر تغییر و تغیّر ایستادگی میکنند و خود را صددرصد نرمال و معمولی میدانند اما پشت همان چهرههای متداول و عادی گاهی چنان پتانسیلهای بالقوهای برای رفتارهای غیرمعمول و خشنونتهای باورنکردنی دارند که این وحشت در دل میافتد و این باور را قوت میبخشند که اصلا انگار آدم نرمال و ساده و کاملا بههنجاری وجود ندارد و همگان اگر زیر نظر گرفته شوند و از دور تماشا شوند در شرایط خاص و موقعیتهای نامطبوع و غیردلخواه از قالبهای معمول درآمده و ممکن است حتی تبدیل به هیولاهایی خطرناک شوند.
تماشای این فیلم در نماوا
نوشته نقض نرمال بودن / فیلم «خوشبختانه»؛ معمولیهایی که هیولا میشوند اولین بار در بلاگ نماوا. پدیدار شد.