نوری بیلگه جیلان و «خواب زمستانی» / سعی میکنم با سینما خودم را بهتر بشناسم
مجله نماوا، ترجمه: علی افتخاری
نوری بیلگه جیلان کارگردان ترک به کسانی که ممکن است مرعوب چشمانداز یک فیلم سه ساعت و ۱۶ دقیقهای ترکیهای با نام کُند «خواب زمستانی» (Winter Sleep) شوند، این توصیه را دارد: «از خسته شدن نترسید.» او با صدایی بم و پرطنین که بهنوعی پیرتر و جاافتادهتر از سنش (حالا ۶۲ ساله) به نظر میرسد، میگوید: «این که خسته شوید، مهم نیست. شاید به این خاطر است که برای آن فیلم آماده نیستید. تقصیر فیلم نیست.»
وقتی خود جیلان در دوران دانشجویی و درحالیکه مطمئن نبود میخواهد در زندگی چه کاری انجام دهد، برای اولین بار فیلمهای آندری تارکوفسکی را کشف کرد، کاملاً مبهوت استاد تحسینشده روسی شد. او «سولاریس» را در سینما دید و هنوز فیلم به نیمه نرسیده بود از سالن بیرون زد و در یک موقعیت مشابه، حاضر نشد نسخه ویاچاس «آینه» را تا پایان ببیند امروز، او فیلم دوم را بهترین فیلمی میداند که تاکنون ساخته شده است. جیلان میگوید: «شاید ۲۰ بار آن را دیدهام.»
اما تماشاگران در سراسر جهان از فیلم «خواب زمستانی» جیلان استقبال کردند که با شایستگی جایزه نخل طلای جشنواره فیلم کن ۲۰۱۴ را از آن خود کرد (تنها برای دومین بار بود که این جایزه به یک فیلم ترکیهای اعطاء شد) و بیشترین فروش فیلمی به کارگردانی جیلان در ترکیه و خارج از این کشور را داشت. «خواب زمستانی» آن سال تنها در فرانسه، جایی که همزمان با فیلمهای پرفروش تابستانی مانند «لوسی» و «طلوع سیاره میمونها» روی پرده رفت، بیش از ۳۰۰ هزار بلیت و بیش از دو میلیون دلار فروخت. «خواب زمستانی» همچنین نماینده ترکیه در بخش فیلم خارجیزبان هشتاد و هفتمین دوره جوایز اسکار بود، اما نتوانست نامزد شود.
«خواب زمستانی» غنی از مضامینی چون افسردگی میانسالی و اختلافات زناشویی است که مشخصه آثار جیلان است. محل وقوع داستان فیلم منطقه کوهستانی کاپادوکیه در نواحی مرکزی ترکیه است، جایی که آیدین (هالوک بیلگینر) ستوننویس روزنامه و بازیگر سابق، یک هتل کوچک به نام اتللو را به همراه همسر خیلی جوانتر از خودش، نهال (ملیسا سوزن) و خواهرش نجلا (دمت آکباع) که یک زن مطلقه با زبان نیشدار است، اداره میکند. یک خانواده مستأجر فقیر نیز که اخیراً تهدید به تخلیه شدهاند، در ملک آیدین زندگی میکنند. وقتی پسر کوچک یکی از مستأجران، برای تلافی به جیپ آیدین سنگ پرت میکند که چیزی نمانده باعث تصادف او شود، زنجیرهای دراماتیک از وقایع به راه میافتد که درنهایت پیامدهای تراژیک برای هر دو خانواده به دنبال دارد.
درحالیکه فیلم قبلی جیلان، «روزی روزگاری در آناتولی» (۲۰۱۱)، حرکت دستهجمعیِ شبانه کاروانی از مأموران پلیس، وکلا و گورکنان را در جستجوی یک جسد در استپی متروک ردیابی کرد؛ «خواب زمستانی» فیلمی مملو از روشنایی روز و لوکیشنهای ایستا است که با مکالمات طولانی و فکورانه بین شخصیتها که هر کدام استاد دوپهلو حرف زدن و ستیزهجوییِ توأم با بیتفاوتی هستند، علامت میخورد. ازآنجاکه جیلان و همسرش ابرو (که بهدفعات در نوشتن فیلمنامهها با جیلان همکاری کرده است) میخواستند فیلمنامه حسی ادبی داشته باشد، برخی از مکالمات را تقریباً کلمه به کلمه از دو داستان آنتون چخوف، «همسر» و «مردم عالی» برداشتند و در عین حال برای طراحی شخصیتهای آیدین، نهال و نجلا از این دو داستان الگو گرفتند.
جیلان که در نوجوانی عاشق چخوف شد تا پیشازاین که «خواب زمستانی» را بسازد، تقریباً دو دهه ساخت فیلمی از داستان «همسر» را بررسی میکرد، اما نتوانست نسبت به داستان رویکرد سینمایی پیدا کند. او میگوید: «فکر میکنم، شخصاً، روح من به روح روسی نزدیکتر است. من یک فرد کاملاً مالیخولیایی هستم و فکر میکنم این نوع مالیخولیا در فضای روسیه وجود دارد. همیشه این نوع مالیخولیا را احساس میکردم، اما وقتی جوان بودم و هنوز داستانهای کلاسیک روسی را نخوانده بودم، از این که چنین حسی داشتم احساس گناه میکردم. احساس میکردم با بقیه فرق دارم و غیرعادی هستم، اما وقتی آثار ادبی روسی را خواندم، آدمهای مشابه خود را پیدا کردم و احساس بهتری داشتم. برای من یک نوع درمان بود.»
تنش در «خواب زمستانی» بین روستایی و شهری، کارگر و روشنفکر، یکی دیگر از مضامین ثابت جیلان است که به دومین ساخته بلند او، فیلم عالی «ابرهای ماه مه» (۱۹۹۹) برمیگردد، درباره یک فیلمساز در یک شهر بزرگ که به دوران کودکی خود بازمیگردد تا فیلمی با بازی پدر و مادرش و دیگر اقوام خود فیلمبرداری کند. این پیشفرض در اولین فیلم جیلان، «قصبه» (۱۹۹۷) و فیلم کوتاه «پیله» (۱۹۹۵) نیز منعکس شد. در هر دو فیلم، مادر جیلان، فاطما و پدرش، مهمت امین جیلان بازی کردند. جیلان بعد در «دوردست» (۲۰۰۲)، آن فرمول اولیه را تغییر داد تا داستان یک کارگر کارخانه روستایی را روایت کند که به استانبول سفر میکند تا پسرعموی خود را ببیند. او یک عکاس بداخلاق و یک سیگاری قهار است که سعی میکند آنچه از ازدواجش باقی مانده، نجات دهد. (جیلان در اشارهای بامزه به رابطه عشق/نفرت خود به تارکوفسکی، صحنهای در فیلم میگذارد که در آن عکاس، قید دیدن حماسه علمی تخیلی و غیر قابل فهم «استاکر» ساخته کارگردان روس را میزند تا فیلمی پورنو ببیند.)
جیلان میگوید: «بهعنوان یک روشنفکر که در ترکیه زندگی میکند، این تنشها را هر روز حس میکنم. من دوستان و بستگان زیادی در نواحی روستایی دارم و اغلب آنها را میبینم. وقتی از دست دوستان روشنفکرم خلاص میشوم و برای دیدن این آدمها به روستا میروم، ذهنم خیلی سریع کار میکند و بیشتر از قبل به زندگی فکر میکنم. نواقص خودم را، آنچه بهعنوان یک انسان از دست دادهام و خیلی چیزهای دیگر را میبینم.»
اولین فیلم جیلان که برای نمایش در بخش مسابقه رسمی جشنواره کن انتخاب شد، «دوردست» جشنواره را با دو جایزه مهم هیئت داوران به ریاست پاتریس شرو ترک کرد: جایزه بزرگ و جایزه بهترین بازیگر مرد که بهطور مشترک به مظفر اوزدمیر و امین توپراک رسید (دومی که پسرعموی جیلان بود چند هفته پیش از نمایش فیلم در کن در یک تصادف رانندگی جان خود را از دست داد). در یک دهه پسازآن، جیلان چهار فیلم بلند بعدی خود را نیز به کن آورد. «سه میمون» در ۲۰۰۸ جایزه بهترین کارگردان را برای او به همراه داشت؛ و «روزی روزگاری در آناتولی» بهطور مشترک با «پسری با دوچرخه» برادران داردن جایزه بزرگ را گرفت.
او تنها یکبار دست خالی به خانه رفت. آن فیلم «اقلیمها» (۲۰۰۶) بود، یکی دیگر از پرترههای سوزان او از یک ازدواجِ در حال سقوط آزاد، این بار با بازی جیلانها در نقش زوج اصلی فیلم. «اقلیمها» همچنان خیرهکننده و دلهرهآور است؛ درجه احساسی تبآلود فیلم به آثار جان کاساوتیس نزدیک است و صحنههای جنسی بیپروای آن کارهای برناردو برتولوچی را تداعی میکند.
جیلان میگوید: «فکر میکنم بیشتر احساسات دردناک در زندگی از ازدواج ناشی میشود. وقتی جوان بودم و با پدر و مادرم زندگی میکردم، مشکلات آنها درد عمیقی در من ایجاد کرد. استریندبرگ میگوید هیچچیز بدتر از زن و شوهری نیست که از هم متنفر هستند. اگر نتوانید احساسات خود را سازماندهی کنید، همیشه رنج میبرید.»
برای جیلان، ساختن فیلم یکی از راههای دست و پنجه نرم کردن با این احساسات پیچیده است. او میگوید: «سقراط میگوید هدف فلسفه، خودشناسی است. سینما برای من همین نقش را دارد. سعی میکنم خودم را بهتر بشناسم تا درد زندگی را تسکین دهم. در سفرها آدمهای مختلفی را میبینید، زندگیهای مختلفی را میبینید و این شما را به فکر وامیدارد. سؤالات سختی از خود میپرسید. من سعی میکنم که بفهمم انسان بودن چه معنایی دارد.»
یکی مفر دیگر، عکاسی است، کاری که جیلان سالها قبل از این که دستش را روی دوربین فیلمبرداری بگذارد، انجام میداد و همچنان بین پروژههای سینمایی انجام میدهد. اولین نمایشگاه عکس جیلان در آمریکا با عنوان «دنیای پدر من» همزمان با اکران «خواب زمستانی» در این کشور از ۳۰ اکتبر تا ۱۳ دسامبر ۲۰۱۴ در گالری تینا کیم در نیویورک برگزار شد. در آن نمایشگاه عکسهای دیجیتالی که بین سالهای ۲۰۰۶ تا ۲۰۰۷ گرفته شدند به نمایش درآمدند، عکسهایی که وجه مشترک زیادی با آثار سینمایی جیلان داشتند، ازجمله موضوع اصلی آنها: پدر جیلان که در ۲۰۱۲ در ۹۰ سالگی درگذشت. یکی از تماشاییترین عکسهای آن نمایشگاه «یک روز زمستانی در پل گالاتا» بود که در آن جیلانِ پدر را از نیمرخ میبینیم، درحالیکه روی کتش برف نشسته و دسته بزرگی از مرغان دریایی روی آبهای موجدار شاخ طلایی چرخ میزنند؛ مانند بسیاری از فیلمهای جیلان، آسمان، سنگین و خاکستری و فضا آمیخته با حسرتی بیاننشدنی است.
جیلان میگوید: «وقتی عکس میگیرم یک حس رضایت متفاوت دارم. در فیلم، شما با صدها نفر سر و کار دارید که گاهی سخت است، اما وقتی عکاسی میکنید، مثل خدا هستید. تنها هستید. یک نوع مکاشفه است.»
جیلان میگوید در هر کجای دنیا که کار خود را نشان میدهد، با مخاطبان مشابه ملاقات میکند – آدمهایی که ممکن است متفاوت به نظر برسند و به زبانهای مختلف صحبت کنند، اما به دلایل بسیار مشابه با کار ارتباط برقرار میکنند.
او میگوید: «فکر میکنم در هر فرهنگی آدمهای خاصی وجود دارند. این نوع افراد پرسشهای مشابهی درمورد زندگی میپرسند و این در نیویورک و هیچ جای دیگر تغییر نمیکند. شما این آدمها را در ایران، در سنگاپور، در همهجا میبینید. این نوع افراد، نوع دیگری از مملکت را میسازند. شما از طریق فیلمها، رفقای گرمابه و گلستان خود را پیدا میکنید، انگار در یک مملکت با شما زندگی میکنند.»
منبع: ورایتی (اسکات فانداس)
تماشای این فیلم در نماوا
نوشته نوری بیلگه جیلان و «خواب زمستانی» / سعی میکنم با سینما خودم را بهتر بشناسم اولین بار در بلاگ نماوا. پدیدار شد.