«شاه ریچارد»؛ ویل اسمیت و داستان خواهرانی که قهرمانان تنیس شدند
مجله نماوا، ترجمه: علی افتخاری
نسخه رؤیایی داستان پشت پرده فیلم «شاه ریچارد» (King Richard) این است: جیدا پینکت اسمیت جزو داوران بخش مسابقه فیلمهای داستانی آمریکایی جشنواره فیلم ساندنس ۲۰۱۸ بود که «هیولاها و آدمها»، اولین فیلم بلند رینالدو مارکوس گرین، کارگردان را دید. نگاه سخت اما درنهایت شورانگیز فیلم او به خشونت پلیس و فعالیتهای جمعی، بهقدری پینکت اسمیت را تحت تأثیر قرار داد که فیلم را به همسرش، ویل اسمیت معرفی کرد. بازیگر ۵۳ ساله در آن زمان در جستجوی کارگردانی مناسب برای پروژه «شاه ریچارد»، داستان پدر فداکار وینِس و سرینا ویلیامز، تنیسورهای سرشناس بود که قرار بود شرکت فیلمسازی خودش، وستبروک آن را تهیه کند. گرین برای این کار به نظر کاملاً مناسب بود.
کات به سه سال بعد؛ و بینگو! «شاه ریچارد» با سر و صدای زیاد در جشنواره فیلم تلوراید به نمایش درآمد، جایی که فیلم برادران وارنر به یک مدعی فوری اسکار تبدیل شد، درحالیکه نقشآفرینی همدلانه اسمیت در نقش یک پدرسالار پر از عیب، اما پرشور بهعنوان بهترین بازی او تاکنون مورد تحسین قرار گرفته است. اشتیاق دیرین گرین به ورزش، با بیاعتمادی او به احساساتیگری ادغام میشود تا حماسهای قابل قبول و جذاب درباره پیوندهای یک خانواده سیاهپوست که خود را متعهد میدانست به شیوه خود در کانون توجه دنیای ورزش حرکت کند، به دست آید.
اما مانند بیشتر داستانها درباره موفقیتهای ناگهانی در جشنواره ساندنس، واقعیت آنقدرها هم ساده نبود. سفر گرین به «شاه ریچارد» در چند سال انجام شد و او با یک برنامه کاری خیلی شلوغ پروژه را به سرانجام رساند.
وقتی گرین برای اولین بار درباره «شاه ریچارد» شنید، اسمیت هنوز حقوق سینمایی را از خانواده ویلیامز نگرفته بود و فیلمساز حتی مطمئن نبود که نام او واقعاً در میان باشد. چند ماه پس از ساندنس، چند تهیهکننده، فیلمنامه زک بیلین را بدون هیچ پیشنهاد رسمی به او دادند. گرین میگوید: «همه آنها گفتند که احتمالاً فیلمسازان دیگری جلوتر از من هستند، اما نام من روی آن نوشته شده بود و همه گفتند که شنیدهاند ویل به پروژه پیوسته است، اما شما از این چیزها زیاد میشنوید. واقعاً اینطور بود؟»
گرین بعد از گرم گرفتن با فیلمنامه با نمایندگان خود در دابلیو ام ای تماس گرفت و آنها تا زمانی که خانواده ویلیامز قرارداد را امضا نکردند، خیلی از این ایده استقبال نکردند. گرین میگوید: «من گفتم، “خب، من را در جریان بگذارید.” واقعاً وقتش را نداشتم که بیش از حد به چیزی فکر کنم.»
گرین بلافاصله پس از نمایش اولین فیلم خود در ساندنس، سه اپیزود سریال جنایی «پسر برتر» را که اغلب بهعنوان معادل بریتانیایی سریال «شنود» بهحساب میآید، کارگردانی کرد. راشاد ارنستو گرین، برادر گرین در ۲۰۱۱ با اولین فیلم خود، «جاده گان هیل» موفقیت نصفهنیمهای در جشنواره ساندنس تجربه کرده بود. بااینحال، رینالدو پس از دستاورد ناگهانی اخیر خود در ساندنس به دنبال مسیری شبیه کری جوجی فوکوناگا بود که راه موفقیتآمیز او پس از اولین فیلمش «بینام»، به کارگردانی فصل اول تحسینشده سریال «کارآگاه حقیقی» تولید شبکه اچبیاو و در ادامه کارگردانی بیست و پنجمین فیلم مجموعه سینمایی جیمز باند منتهی شد. گرین میگوید: «من این نکته را دوست داشتم که کری بین تلویزیون و سینما کار میکرد. به خودم گفتم، “پسر، چه میشود تو هم بتوانی چنین موقعیتی داشته باشی.”»
آنطور که مشخص شد، فرصت بعدی گرین پروژهای بود که فوکوناگا در ابتدا قصد داشت آن را کارگردانی کند؛ و همچنین شامل یک بازیگر-تهیهکننده سرشناس میشد. وقتی گرین در اوایل سال ۲۰۱۹ وارد پروژه شد، مارک والبرگ از قبل به «جو بل» پیوسته بود، داستان واقعی پدری که با خودکشی پسر نوجوان همجنسگرای خود دست و پنجه نرم میکند. گرین در مسیر رسیدن به صحنه فیلمبرداری در سالت لیک سیتی بود که تیم و تِرِوِر وایت، تهیهکنندگان «شاه ریچارد» با او تماس گرفتند. آنها حقوق داستان را به دست آورده بودند و پروژه را با برادران وارنر و بر مبنای فیلمنامه بیلین، نهایی کرده بودند.
برادران تهیهکننده سالها بود کار گرین را دنبال میکردند، هرچند برای کارگردانی «شاه ریچارد» گزینههای دیگر را هم در نظر داشتند. تیم میگوید: «با نگاهی به کار رینالدو، هر دوی ما احساس کردیم که این قرار است یک فیلم واقعاً صادقانه و متعادل و نه سوزناک باشد. احساس میکردیم نسخههای مختلفی از فیلم وجود دارد. یکی از نسخهها بسیار ملودرام و پر از اغراق بود، اما ما دنبال چنین چیزی نبودیم. رینالدو میتوانست نسخهای صمیمانه و بدون سوز و گداز ارائه دهد.»
گرین درنهایت مجبور شد در هفته آخر تولید «جو بل» با مدیران برادران وارنر ملاقات کند، بعد مستقیماً برای برگزاری یک جلسه دیگر این بار با تیم وایت به لس آنجلس پرواز کرد و مدت کوتاهی پسازآن با اسمیت جلسه گذاشت. جدول زمانی پر هرج و مرج، فضای کمی برای او باقی گذاشته بود تا خود را آماده کند.
گرین میگوید: «استراتژی من این بود، “ببین، مطمئنم که او کل روز ایده میشنود. قرار نیست من چیزی را برای ویل اسمیت نقل کنم. من میروم تا با این آدم صحبت کنم و ببینم آیا میتوانیم ارتباط برقرار کنیم.”»
وقتی گرین وارد شد، اسمیت با جیمز لسیتر، یکی از بنیانگذاران اوربروک و کالیب پینکت، بازیگر-تهیهکننده و برادر جیدا در اتاقی نشسته بودند. گرین با خودمانی شدن سعی کرد تنش در اتاق کم کند. او میگوید: «ما فقط یک گفتوگوی خیلی ساده داشتیم. خیلی دلی برای آنها توضیح دادم که چه چیزی میتوانم به آن داستان بیاورم.»
گرین مانند خواهران ویلیامز در یک خانواده از طبقه پایینتر بزرگ شد، اگرچه در آن سوی کشور. پدر مجردشان او و برادرش را تشویق کرد بیسبال را دنبال کنند و رینالدو حتی برای حضور در لیگهای بزرگ تلاش کرد. او میگوید: «من پدری بسیار شبیه به ریچارد داشتم، آدمی غیرمتعارف که هرگز یک بازی را از دست نمیداد و من خودم هزاران بار بیسبال بازی کردم. با داشتن پدری که در زندگی ما حضور داشت، فهمیدم که چنین تجربهای چقدر میتواند برای یک بچه غنی باشد. خیلی از بچههایی که من با آنها بزرگ شدم حالا یا مردهاند یا در زندان هستند. خیلی از آنها پدری در خانه نداشتند، آن سطح حمایتی را که من در خانوادهام احساس میکردم، نداشتند. بله، ما پول زیادی نداشتیم، اما چیزی که داشتیم پدری بود که آنجا پیش ما بود.»
این داستان به دل اسمیت نشست که خودش رابطهای مشکل با پدر بدرفتارش داشت، پدری که خانواده را در دوران جوانی او رها کرد و تنها چند دهه بعد با او آشتی کرد، اما در آن زمان، گرین نمیتوانست تشخیص دهد که آیا رویکرد بداههاش تأثیری داشته است یا نه.
گرین میگوید: «در پایان، همه چهرهای بیحالت داشتند. نمیدانستم که کار را گرفتهام یا نه.» بلافاصله پس از آن جلسه، برادران وایت پیگیری کردند و خواستند که گرین ایده مناسبی به آنها بدهد. گرین میگوید: «آنها گفتند، “عالی بود، ویل هم واقعاً خوشش آمد، اما چیزی تکمیلی داری؟” من حتی نمیدانستم چگونه از پاورپوینت استفاده کنم.»
از آنجا به بعد قطعات در کنار هم قرار گرفتند: گرین توانست جذابیت «شاه ریچارد» را نهتنها در قالب یک کار زندگینامهای، بلکه در قالب فیلم نیز توضیح دهد. او پتانسیل داستان را بهعنوان تلفیقی از فیلمهای «مانیبال» و «پسرهای محله» توضیح داد؛ و این کار را قطعی کرد: بله، ویلیامز فرزندانش را در شرایط سخت در کامپتونِ پر از جرم و جنایت دهه ۱۹۹۰ بزرگ کرد، اما لازم نبود که فیلم در تاریکترین سایههای آن محیط حرکت کند.
گرین میگوید: «از لنز دوربین من این جامعه هرگز خیلی فقیر و غمانگیز نیست. من به آن نسخه از داستان علاقهای ندارم. علاقهای ندارم که خودمان را به آن شکل نشان بدهم. معنایش این نیست که ما یک پوشش فریبنده دور این جامعه میکشیم. ما در طبقه کارگر بزرگ شدیم، اما نمیدانستیم که طبقه کارگر هستیم. فکر میکردیم جای ما زیباست. مسئله، بیشتر ثبت دیدگاهمان بود تا آنطور که دیگران ما را میبینند.»
برای این منظور، گرین در روند تحقیق، یک استعاره بصری کلیدی برای فیلم پیدا کرد و این زمانی بود که متوجه شد هر پنج نفرِ خواهران ویلیامز – علاوه بر وینس و سرینا، ایشا، لیندریا و یتانده نیز بودند – در بازیها و تمرینات کمک میکردند (ایشا پرایس بهعنوان مدیر تولید با فیلم همکاری کرد، درحالیکه لیندریا در بخش لباس کار میکرد.) این درک، گرین را به فکر فیلمهای جادهای بهخصوص «میس سانشاین کوچولو» و فرصت منحصربهفرد پُر کردن یک ماشین با بازیگران اصلی خود انداخت. او میگوید: «من متوجه شدم که داشتن پنج دختر سیاهپوست در یک اتوبوس فولکس واگن، بجای دو نفر، چقدر سینماییتر است. ما قبلاً آن را ندیدهایم، اما واقعی بود؛ بنابراین روی این موضوع تکیه کردیم. این دختران همه جا بودند.»
تیم وایت تهیهکننده میگوید گنجاندن همه خانواده در داستان به گرین کمک کرد کار را بگیرد. وایت میگوید: «او درمورد فیلم کمتر بهعنوان یک داستان ورزشی و بیشتر بهعنوان یک داستان خانوادگی صحبت میکرد. این با روشی که تقریباً هر کارگردان دیگری درباره آن صحبت میکرد متفاوت بود. فکر میکنم خیلی از مردم به خاطر سادگی خانواده ریچارد از او و دخترانش حمایت میکردند.»
«شاه ریچارد» به جزئیات ازدواج پیچیده ویلیامز با اوراسین پرایس (آنجین آلیس) نمیپردازد که او نیز با وجود کار تماموقت نقش فعالی در آموزش بچهها داشت، اما در فیلم یک صحنه افشاگر بین این زوج هست که به خیانت زناشویی ویلیامز اشاره میکند و این که چگونه تلاش او برای کمک به آینده حرفهای فرزندانش اغلب با یک هزینه شخصی همراه است. این زوج در سال ۲۰۰۲ و پس از اتفاقاتی که در فیلم به تصویر کشیده میشود، از هم جدا شدند. گرین میگوید: «ما میدانیم که آنها طلاق گرفتند و تجربه راحتی نداشتند. چیزی درست کار نکرد، اما آنها به شیوه تربیت فرزندان خود احترام میگذاشتند و آن را تحسین میکردند.»
برخی از بهترین صحنههای فیلم، ویلیامز را در یک نور نامشخص قرار میدهد. او هم قهرمانی درستکار است که از دخترانش در برابر پیشرویهای کارگزاران ورزشیِ طمعکارِ سفیدپوست دفاع میکند و هم شخصیتی سلطهجو است که در روند مبارزه برای کنترل مسیر اعضای خانوادهاش آنها را در خطر نابودی قرار میدهد. گرین میگوید: «ما کارهای زیادی انجام دادیم تا مطمئن شویم به ریچارد ظاهری فریبنده نمیدهیم. سعی کردیم او را تا حد ممکن پیچیده نگه داریم. او غیر متعارف است. او غیرقابل پیشبینی است.»
گرین بهعنوان یک فیلمساز، برخی از بهترین کارهای خود را در فضاهای باز انجام داده است، از پارکینگها و مجتمعهای مسکونی که در آن پلیسها و فعالان در سرتاسر «هیولاها و آدمها» پرسه میزنند؛ تا فضاهای بیرونی وسیعی که والبرگ در «جو بل» در سراسر کشور راه میرود. این مهارت در «شاه ریچارد» زمانی که یکی از صحنههای داخلی درست از کار درنمیآمد، مفید بود. گرین در حال فیلمبرداری صحنهای از مکالمه ریچارد و سرینا بود که در آن پدر به دخترش میگوید که روزی بازیکن بزرگ تمام دوران خواهد شد، اما گفتوگوی آنها در اتاقخواب خوب پیش نمیرفت. گرین میگوید: «کاملاً صادقانه میگویم، یک صحنه عالی نبود. ما نور طبیعی را از دست داده بودیم و هیچچیز خوب به نظر نمیرسید. همهچیز آن صحنه نادرست بود. ویل گفت، “خب، احتمالاً قرار نیست فیلم ساخته شود.”»
کارگردان بعداً هنگام فیلمبرداری صحنههای دیگر در یک استادیوم راهحلی پیدا کرد و متوجه شد اگر پدر و دختر مشرف به استادیوم باشند، جایی که جایگاه ورزشی سرینا در آن شکل میگیرد، حرفهایی که بین آنها رد و بدل میشود، بهتر عمل میکند. گرین میگوید: «آن صحنه روی کاغذ فوقالعاده بود، اما ساختارش ایراد داشت – نه خود صحنه، بلکه جایی که در حال وقوع بود.» او صحنه جدید را از نقطه اوج فیلم «رودی» الگوبرداری کرد، وقتی شخصیت شان آستین درحالیکه آینده خود را تعیین میکند به زمین فوتبال خیره میشود. گرین میگوید: «ازآنجاییکه باید به استادیوم میرفتیم، پیش خودم گفتم، “بگذار جایی را پیدا کنیم که صحنهمان را در آن بچسبانیم.” درنهایت صحنهای که در استادیوم گرفتیم خیلی غنیتر از چیزی شد که در ابتدا هدف بود.»
در مرحله نگارش فیلمنامه، گرین و بیلین از لحظات واقعی زندگی ریچارد و خانوادهاش استفاده کردند، گرچه در مواردی در زمانبندی فیلم قرار نمیگرفت. این شامل یک صحنه بهیادماندنی است که در آن ویلیامز مصاحبهای تلویزیونی با وینس را قطع میکند تا به یک خبرنگار بگوید با پرسشهایش به او فشار نیاورد. این لحظه درواقع در یکی از بخشهای برنامه «۶۰ دقیقه» رخ داد، اما در فیلم به زمین بازی منتقل شده است. گرین میگوید: «احساس میکردم باید راهی پیدا کنم تا این را در فیلم قرار دهم. حرفها هنوز همان است و در عین حال در بهترین زمان در فیلم زده میشود.»
خود ویلیامز در تولید فیلم نقش نداشت. از آنجا که خواهران ویلیامز حقوق داستان زندگی خود را در اختیار داشتند، قبل از شروع پروژه با پدر آنها تماس گرفته نشد و گرین نیز از تصمیم خود برای کنار گذاشتن ریچارد از روند خلاقانه دفاع میکند. او میگوید: «آنچه داشتیم برای ما کافی بود تا داستانی را بر مبنای نوع تصویری که از ریچارد در فیلم در نظر داشتیم بیان کنیم. ما از قبل شخصیت عمومی او را میشناسیم، اما شنیدن آن از منظر سرینا و وینس، عشق و تحسین او برای دخترانش – و شنیدن آن از همسر سابقش، برنامهریزیهایش، کارهایی که توانست به انجام برساند، فرشینهای بسیار غنی برای ما بود.»
«بااینحال، حتی یک پیام به او ندادید؟» گرین پاسخ میدهد: «از نظر من، خود فیلم یک پیام است. ویل آدم بسیار خوشتیپی است. همه ما یک پله بالاتر خواهیم بود، اگر ویل نقش ما را در یک فیلم بازی کند. این یک گواهی بزرگ برای داستان او و چیزی است که توانست انجام دهد.»
گرین میگوید زیر بار فشار استودیو و خود اسمیت برای اضافه کردن پروتز به صورت او – که شباهتش را به شخصیت واقعی افزایش دهد – نرفت. گرین میگوید: «در مقطعی او را با پروتز کامل دیدم. آنها او را شبیه ریچارد ویلیامز کردند و من میگفتم: “وای، چه شگفتانگیز، اما مطمئناً نه.”»
در عوض، گرین تصمیم گرفت تنها با تأکید بر مهارت بازی تلاش کند اسمیت زیر شخصیت ریچارد دفن شود. او میگوید: «ما باید در ظاهر ویل تعادل برقرار میکردیم و کاری میکردیم که او در شخصیت ناپدید شود، اما او همچنان ویل اسمیت است. همه این را میدانند؛ بنابراین تغییر بینی او کاری از پیش نمیبرد. شما نمیتوانید خیلی دور شوید. حواس همه پرت میشود» درنهایت، این شورت تنیس بود که کار را انجام داد. گرین میگوید: «دومین باری که ویل آن شورت را پوشید، در شخصیت قفل شد.»
با وجود نظارت اسمیت بر پروژه بهعنوان یک تهیهکننده، گرین میگوید او بازخورد نقشآفرینی خود را پذیرفت. گرین میگوید: «او از دورانی میآید که به کارگردان احترام میگذاشتند. اگر چیزی درست نبود، ویل حرفش را میزد و بارها این کار را کرد، اما در عین حال خیلی پذیرا بود و به من اجازه داد کنترل کار را در دست داشته باشم.»
در سالهای اخیر، گرین مأموریت خود را بهعنوان کارگردان داستانهایی که کمتر روایت شدهاند، مشخص کرده است. در ۲۰۲۰، در شرایطی که اعتراضها درمورد قتل جرج فلوید بحثهای زیادی را درمورد تنوع نژادی در سراسر کشور به همراه داشت، گرین در مصاحبهای با ایندیوایر گفت که بازنمایی سیاهان در هالیوود هنوز راه درازی در پیش دارد. او گفت: «ما باید خودمان را به چالش بکشیم تا داستانهایی را به شیوههایی که قبلاً به کار نرفته است، تعریف کنیم. ما نمیتوانیم به خودمان برچسب بزنیم. اولین فیلم فضایی “جاذبه” به رهبری سیاهان کجاست؟ به من فرصت بدهید تا فیلم کوبریکی سیاه خود را بسازم. “شغل ایتالیایی” سیاه ما یا «ماجرای توماس کراون» سیاه ما کجاست؟ این چیزی است که من به دنبال آن هستم – تصاویر مثبت از سیاهپوستان.»
بیش از یک سال بعد، آن مأموریت همچنان باقی است. گرین میگوید: «فکر میکنم ما به مثبتتر بودن و تصاویر مثبتتر از خودمان روی پرده نیاز داریم، اما این به شیوههای مختلف پیش میرود. من از هر چیزی که شبیه پورن فقر باشد دور میشوم. باید دائماً به دنبال فرصتهایی برای نشان دادن استعدادها در جلو و پشت دوربین باشیم، با داستانهایی که ما را به شیوههای که قبلاً ندیدهایم، بالا میبرد.»
از گرین درمورد پتانسیل آوردن این تأثیر به عرصه فرنچایز سؤال میکنم. او لبخند میزند و میپرسد: «جیمز باند سیاه چطور است؟ بیایید روی آن کار کنیم.»
برادران وارنر فیلم «شاه ریچارد» را از ۱۹ نوامبر ۲۰۲۱ در سینماها و اچبیاو مکس به نمایش گذاشت.
منبع: ایندیوایر (اریک کان)
تماشای این فیلم در نماوا
نوشته «شاه ریچارد»؛ ویل اسمیت و داستان خواهرانی که قهرمانان تنیس شدند اولین بار در بلاگ نماوا. پدیدار شد.