«اسپنسر» به روایت پابلو لارائین / بازآفرینی پرنسس دایانا با وارونه کردن یک قصه پریان
مجله نماوا، ترجمه: علی افتخاری
تازهترین فصل سریال تلویزیونی «تاج» به ماجرای پرنسس دایانا با بازی اما کورین در نقش اصلی پرداخت، اما جای تعجب نیست که این تنها تلاش اخیر برای پرداختن به میراث او نیست. پابلو لارائین، کارگردان شیلیایی در تازهترین ساخته خود «اسپنسر» (Spencer)، کریستن استوارتِ کاملاً دگرگونشده را در نقش پرنسس آشوبزده در آخر هفتهای که تصمیم میگیرد از شاهزاده چارلز جدا شود، دنبال میکند. بااینحال، فیلم لارائین با بازآفرینی داستان او – و نشان دادن آخرین خنده او، صرف نظر از آنچه کتابهای تاریخ میگویند، یک رویکرد جدید رادیکال نسبت به شخصیت همهجا حاضر دایانا دارد.
دلایل زیادی وجود دارد که چرا دایانا که با نام دیگر دایانا اسپنسر نیز شناخته میشود، تقریباً ۲۵ سال پس از مرگ همچنان مردم را مجذوب میکند: عضو فقید خانواده سلطنتی نوعی فردگرایی پرقدرت را در تضاد با تصویر با حساب و کتاب از دنیای سلطنتی که با آن ازدواج کرد و بعد بهطور علنی رد کرد، به نمایش گذاشت؛ مرگ دایانا تجسم غمانگیزی از خطرات شهرت در دنیای معاصر است؛ و با توجه به انتقادهای اخیر از سیستم سرکوبگر خاندان سلطنتی، او جلوتر از تفکر فعلی بود.
بااینحال، «اسپنسر» با آزادیهای جدی در برابر داستان دایانا و عذرخواهی نکردن بهخاطر آن، از بسیاری مسیرهای آشنا به میراث او دوری میکند. لارائین در یک مصاحبه تلفنی از زادگاهش سانتیاگو میگوید: «ما تلاش نمیکنیم توضیح دهیم که او چه کسی بود یا به پرسشها درباره مقیاس بزرگتر زندگی او پاسخ نمیدهیم. ما بخش زیادی از ماجرا را بر اساس آنچه فکر میکنیم ممکن است اتفاق افتاده باشد، بهصورت داستانی بیان میکنیم.»
در نگاه اول، این رویکرد «اسپنسر» را در همان لیگ پرتره «جکی» لارائین از ژاکلین کندی اوناسیس قرار میدهد که یک درام پرتنش و اندوهبار دیگر درباره زنی مشهور است که با خانوادهای قدرتمند ازدواج کرد و باید مسیر خودش را ترسیم میکرد. بااینحال، لارائین میگوید کاتالیزور پروژه جدید او از یک مکان شخصیتر میآید.
او میگوید: «اساساً میخواستم فیلمی بسازم که مامانم دوستش داشته باشد.» این میل زمانی در او ایجاد شد که به عکسی از مادرش نگاه کرد، زمانی که او همسن دایانا در اوج شهرت خود در اواسط دهه ۱۹۹۰ بود. لارائین میگوید: «بهنوعی، با وجود فاصلههای بسیار زیاد بین این زنان، همیشه احساس میکردم مادرم به این داستان خیلی علاقهمند است و بهنوعی تحت تأثیر او قرار بود – مانند میلیونها نفر در سراسر جهان. بعد با تعجب به این فکر کردم که چرا دایانا چنین سطحی از همدلی ایجاد کرده است. پاسخ به این سؤال بسیار پیچیده است.»
معنایش این نیست که هدف «اسپنسر» هر نوع نتیجهگیری قطعی است. در عوض، مانند بسیاری از آثار لارائین، فیلم بهعنوان یک مطالعه شخصیتی غوطهور و اسرارآمیز پیرامون عزم راسخ شخصیتی عمل میکند که برای فراتر رفتن از محیط کلاستروفوبیک خود میجنگدد. «اسپنسر» که داستانش در دورهمی خاندان سلطنتی در کریسمس در کاخ ساندرینگهام در نورفک حوالی سال ۱۹۹۱ روی میدهد، تصویری تخیلی از دایانا ارائه میکند، آن هم در شرایطی که تصورات او از موقعیت واقعی خود تیرهتر میشود و ناامیدیاش نسبت به سنتهای سلطنتی، تهدیدی برای از بین رفتن عزم اوست. رویکرد لارائین نقشآفرینی سنجیده استوارت را با دقت فیلمنامه استیون نایت (نویسنده «لاک») و موسیقی پر تب و تاب جانی گرینوود تلفیق میکند. نتیجه فیلمی تهدیدآمیز با شخصیتهای محدود است که در مدتی کوتاه و در محیطی بسته با هم تعامل دارند، فیلمی درباره قدرت غرایز مادرانه و روندی که در آن زنی بهستوهآمده راه خود را قطع میکند.
لارائین میگوید: «دایانا یک زن معمولی بود که در یک موقعیت خیلی غیرعادی به دام افتاده بود. هرچند او از یک محیط بسیار اشرافی میآمد و به خانواده سلطنتی نزدیک بود، به نماد چیزهای عادی تبدیل شد.»
بسیار دور از دقت تاریخی سریال «تاج»، رویکرد لارائین فرصت ابداع نسخه خود از شخصیت دایانا و اتفاقات ناشناختهای که در آن آخر هفته سرنوشتساز رخ داد، غنیمت میشمارد. دایانای فیلم «اسپنسر» درحالیکه فاصله خود را از چارلز (جک فارثینگ) حفظ میکند، بین رفتار محافظتی نسبت به دو فرزندش (جک نیلن و فردی اسپرای) و مبارزه با انتظارات فیزیکی آزاردهنده که از سوی تشریفاتِ همیشه موجود بر او تحمیل میشود، در نوسان است.
گاهی اوقات، این تنش جرقههای تکاندهندهای از وحشت بدن به همراه دارد، مانند زمانی که دایانا تصور میکند گردنبند مروارید سنگینی را که مجبور است سر میز شام داشته باشد، میخورد و بعد آن را بالا میآورد. در جای دیگر، شورش رو به افزایش او جرقههای کمدی به همراه داد (او برای ترساندن یک خدمتکار که وظیفهاش را انجام میدهد، میگوید: «الان میخواهم خودارضایی کنم.»). دایانای استوارت وقتی در میان تاریکی به خیالپردازی درباره آن بولین (دومین همسر هنری هشتم، پادشاه انگلستان در قرن شانزدهم که به اتهام زنای با محارم و خیانت به همسر خود گردن زده شد) میپردازد، شروع به درک ماهیت انعطافپذیر محیط اطراف خود میکند و آن را به میل خود میپیچاند.
لارائین میگوید: «من و نایت به ایده خلق نوعی فیلم فرار از زندان و یک قصه پریان وارونه رسیدیم. دایانا به این شکل با خودش، جوانی خود، گذشتهاش و ساختن هویتش ارتباط برقرار میکرد. نماد آن باز پس گرفتن نام خانوادگی اوست. این چیزی خیلی ساده، اما در سطح انسانی بسیار پیچیده است.»
این رویکرد به لارائین و نایت آزادی داد که هرگونه وفاداری به دقت تاریخی را کنار بگذارند. فیلم با نوشتهای شروع میشود که آن را «قصهای از یک تراژدی واقعی» اعلام میکند و از همانجا سر به جنون میگذارد. لارائین میگوید: «خانواده سلطنتی بسیار محتاط است و ما واقعاً چیز زیادی درباره آنها نمیدانیم. این فضای زیادی برای داستان فراهم میکند. شما میتوانید مطالب زیادی درمورد دایانا بخوانید، اما در جایی باید متوقف شوید وگرنه ممکن است شما را ببلعد و فلج کند. وقتی در حال ساختن فیلمی هستید که چنین دیدگاه روانشناختی قوی دارد، هرگز نمیتوانید درمورد آن تحقیق کنید.»
در عوض، مفهوم «دایانا» بود که کم و بیش از ابتدا به یک اصل راهنما در تلاش برای خلق یک شخصیت تبدیل شد. لارائین میگوید: «ما فقط میخواستیم یک نوع زیبایی خاص از انسانیت را بیان کنیم و بعد نشان دهیم وقتی آن را در معرض خطرات تاریخ و سنت قرار میدهید، چه اتفاقی میافتد.»
این عوامل مطمئناً باعث مقایسه با «جکی»، اولین پروژه زبان انگلیسی لارائین و روندی میشود که او برای زنده کردن تفسیر ناتالی پورتمن از شخصیت ژاکلین کندی اوناسیس طی کرد. لارائین درباره این مقایسه احساسات متفاوتی دارد. او میگوید: «هر دو فیلم درمورد زنانی مهم در قرن بیستم هستند که با خانوادههای قدرتمند مرتبط بودند – و هر دو توانستند هویت خود را داشته باشند و به شیوهای خاص با رسانهها برخورد کنند، اما من فکر میکنم اگر “جکی” درباره خاطره و غم است، “اسپنسر” درباره هویت و مادری است. در یک طیف روانشناختی متفاوت کار میکند که به نوع متفاوتی از تمرین سینمایی منتهی میشود.»
لارائین و برادر شریک تهیهکنندهاش، خوان د دیوس برای کار روی «اسپنسر» ابتدا با پل وبستر، تهیهکننده بریتانیایی تماس گرفتند تا نظر یک بریتانیایی را برای مشارکت در پروژه جلب کنند. آنها همچنین با تهیهکنندگان آلمانی، یوناس دورنباخ، یانین یاتسکوفسکی و مارن آده کارگردان فیلم «تونی اردمان» از کومپلیتسن فیلم وارد مذاکره شدند. (لارائین میگوید: «مارن در طول فرآیند بسیار مفید و سخاوتمند بود.») بااینحال، پروژه زمانی واقعاً شروع شد که لارائین توجه استوارت را جلب کرد، کسی که او از وقتی چرخش خوفناکش را در فیلم «مأمور خرید شخصی» به کارگردانی اولیویه آسایاس که به روشهای مشابهی به دیدگاه ذهنی میپردازد، دیده بود، کارش را دنبال میکرد. لارائین میگوید: «او خیلی چیزها ارائه داد که کلمات نمیتوانند توصیف کنند. اینجاست که سینما شروع به کار میکند.»
اگرچه ممکن است در ابتدا دیدن استوارت با رفتار و اطوار بریتانیایی و لهجهای بیشباهت با آنچه قبلاً انجام داده است – صرف نظر از آن ظاهر بلوند – عجیب به نظر میرسد، استوارت با راهنماییهای ویلیام کانیکر، مربی فن بیان مشهور، برای روبرو شدن با چالشهای پیش رو، کار زیادی انجام داد. لارائین میگوید: «او هرگز سعی نکرد از دایانا تقلید کند. این جایی است که اتفاقات خطرناک شروع میشود. او شخصیتی را خلق کرد که به روشی بسیار شخصی و معمایی میتواند بر توهمات سوار شود. بهعنوان یک بازیگر، مطالعه او خیلی دشوار است.»
بیشتر عکسهای سر صحنه را خود لارائین انداخت و میگوید یک لحظه کلیدی پس از پایان چهرهپردازی و مدل موی استوارت بود که احساس کرد او کاملاً به شخصیت تبدیل شده است. لارائین میگوید: «همین که کریستن از لهجه و همه مسائل کلامی کاربردی مطمئن شد، به ترکیبی شاعرانه از خودش و دایانا تبدیل شد. نمیدانم اکثر مردم چه چیزی در کریستن میبینند، اما من کسی را میبینم که توانست ظاهر و استایل بهترین بازیگران زن دهههای ۵۰ و ۶۰ را پیدا کند. احساس میکردیم به یک نوع قدیمی از نقشآفرینی به بهترین شکل ممکن خود نگاه میکنیم. نمیتوانستیم کاری را که او انجام میداد دائم تحسین نکنیم.»
لارائین کمی پس از اقتباس از «داستان لیزی» استیون کینگ که در قالب یک سریال کوتاه برای اپل ساخته شد، سراغ «اسپنسر» رفت و از فرصت کار در مقیاس بسیار کوچکتر برای این پروژه که تقریباً کل داستان آن در یک لوکیشن اتفاق میافتد، استقبال کرد.
او میگوید: «فکر کردم بهتر است آتشبازیهای سمعی و بصری را به حداقل برسانم و فقط با دایانا/استوارت باشم.» او با همکاری با کلر ماتون فیلمبردار فرانسوی («پرتره بانویی در آتش»)، یک سبک بصری جذاب را با فیلمبرداری عمدتاً بر روی فیلم ۱۶ میلیمتری و تکیه بر نماهای متوسط شکل داد. این به آن معنا بود که دوربین بهطور مداوم روی چهره استوارت بود و او را درحالیکه در راهروهای غارمانند کاخ سلطنتی پرسه میزد، دنبال میکرد. لارائین میگوید: «من شاهد یک ارتباط باورنکردنی بین کریستن و کلر بودم. آنها به معنای واقعی کلمه میرقصیدند – دوربین و شخصیت. خیلی زیبا بود.»
دراینبین، گرینوود شروع به ارسال بخشهایی از موسیقی تپنده فیلم کرد که بهنوبه خود تصمیمات خلاقانهای را در صحنه فیلمبرداری به همراه داشت. لارائین میگوید: «او موسیقی باروک را با جز ترکیب کرد که خیلی غیرعادی بود. وقتی گفت که میخواهد این کار را انجام دهد، متوجه نشدم چگونه میتواند، اما چون او بود، گفتم، حتماً؛ بنابراین او این بافت باورنکردنی موسیقی از دورهها و آهنگهای مختلف را فرستاد. وقتی آنها را کنار هم قرار دادیم، فیلم با این هویت خاص ظاهر شد.»
استوارت چند ماه پیش از پخش فصل چهارم سریال «تاج» از نتفلیکس در پاییز گذشته، قرارداد بازی در «اسپنسر» را امضا کرد. لارائین از مقایسه سریال و رویکرد خود شانه خالی میکند و میگوید: «من تمام اپیزودهای “تاج” را دیدهام، نهفقط برای این فیلم، بلکه چون آن را دوست دارم. یک سریال تلویزیون خیلی خوب است. پیتر مورگان و تیم او واقعاً میدانند چه کار میکنند. من واقعاً به کار آنها احترام میگذارم و تحسین میکنم، اما نوع مواجهه ما با مطالب تاریخی مشابه و انسانیت این شخصیتها کاملاً متفاوت است.»
نقطه مقایسه دیگری در طول فیلمبرداری «اسپنسر» در اوایل سال جاری زمانی مطرح شد که شاهزاده هری و مگان مارکل در یک مصاحبه جنجالی با اپرا وینفری از اختلاف خود با خانواده سلطنتی پرده برداشتند و اعضای اصلی را به نژادپرستی متهم کردند، چیزی شبیه همان رفتار ظالمانهای که زمانی بر دایانا تحمیل شد. لارائین میگوید: «در حال حاضر اتفاقات زیادی در خانواده سلطنتی میافتد و من کسی نیستم که بتوانم درباره آن نتیجهگیری کنم. تماشاگران میتوانند خودشان این کار را انجام دهند. میتوانم بگویم برای ویلیام و هری احترام زیادی قائل هستم. وقتی به آنها نگاه میکنم، به یاد دایانا میافتم و این که او بیش از هر چیز یک مادر بود.»
درحالیکه ممکن است مکالمات درمورد مشکلات سیستماتیک خانواده سلطنتی، «اسپنسر» را فرا بگیرد، فیلم ارتباط گستردهتری با کارنامه لارائین دارد و به فیلمهای قبلیاش درباره شیلی تحت دیکتاتوری پینوشه – «تونی مانرو»، «کالبدشکافی» و فیلم نامزد اسکار «نه» – بازمیگردد. یک بار دیگر، او رویکردی پر شاخ و برگ نسبت به سوء استفاده سیستماتیک به کار گرفته است. او میگوید: «من کارم را به درک منطق قدرت و آنچه آن را بسیار ابزورد میکند، اختصاص دادهام. شما این ساختار باورنکردنی مبتنی بر طبقه و اشرافیگری را میبینید که در طول صدها سال ساخته شده است و وقتی از نزدیک به آن نگاه میکنید، چیزهای ابزورد و جذاب زیادی در آن وجود دارد.»
دایانا در «اسپنسر» مانند شخصیت اصلی «جکی» مأموریت دارد خودش و فرزندانش را نجات دهد. لارائین میگوید: «دایانا چنین سطحی از همدلی ایجاد کرد، چون او عادی بود و در دنیایی که بیشتر چیزهایی که در آن میبینیم جعلی به نظر میرسد، به شکلی طبیعی لبخند میزد.»
او بار دیگر به موضوع مادران برمیگردد و میگوید: «من فیلمهایی ساختهام که برای مادرم خیلی خشن بودند. امیدوارم این یکی متفاوت باشد. این فیلم گواهی بر او و همه مادران است – اما من فقط میتوانم به واقعیت خودم فکر کنم و به یاد داشته باشم که چقدر خوششانس هستم که هنوز او را دارم.»
«اسپنسر» که تولید مشترک آمریکا، بریتانیا، آلمان و شیلی است، اولین بار در دنیا سپتامبر ۲۰۲۱ در مسابقه بینالملل هفتاد و هشتمین جشنواره فیلم ونیز به نمایش درآمد. شرکتهای نئون، تاپیک استودیوز و استیایکسفیلمز «اسپنسر» را از پنجم نوامبر ۲۰۲۱ در ایالات متحده و بریتانیا اکران عمومی کردند.
منبع: ایندیوایر (اریک کان)
تماشای این فیلم در نماوا
نوشته «اسپنسر» به روایت پابلو لارائین / بازآفرینی پرنسس دایانا با وارونه کردن یک قصه پریان اولین بار در بلاگ نماوا. پدیدار شد.