روایت جودی کومر از بازی در فیلم «آخرین دوئل» / زنی که در برابر یک نظام مردسالار ایستاد
مجله نماوا، ترجمه: علی افتخاری
وقتی جودی کومر برای اولین بار با فیلمنامه بزرگترین نقش سینمایی خود تا به امروز مواجه شد، عملاً برای پیدا کردن شخصیت به مشکل خورد.
زمانی که بازیگر بریتانیایی که بیشتر به خاطر کار برنده جایزه امی خود در نقش ویلانل، یک آدمکش حقهباز در سریال تحسینشده «کشتن ایو» شهرت دارد، اولین بار برای بازی در نقش مارگریت دو کاروژ در درام قرون وسطایی «آخرین دوئل» (The Last Duel) به کارگردانی ریدلی اسکات که داستانش بر مبنای اتفاقات واقعی است، انتخاب شد، تلاش کرد بهاندازهای که این شخصیت در فیلمنامه مت دیمون، بن افلک و نیکول هولوفسنر به تصویر کشیده شده بود، عمق زیادی را در او ببیند، فیلمنامهای که بر مبنای کتاب «آخرین دوئل: یک داستان واقعی محاکمه از طریق مبارزه در فرانسه قرونوسطایی» به قلم اریک یاگر نوشته شد.
کومر ۲۸ ساله که متولد لیورپول است میگوید: «حتی وقتی فیلمنامه را میخواندم، مشخص بود که قلب و روح داستان، این زن است و من آن را میخواندم و به خودم میگفتم، “خوب، باشه، من دنبال او هستم، اما نمیتوانم او را ببینم.”»
وقتی کومر خواندن فیلمنامه را به پایان رساند، مشکل برطرف شد. در پایانِ «آخرین دوئل»، مارگریت هم بهعنوان قهرمان فیلم و علت وجودی آن ظاهر میشود و هم بهعنوان یک ویترین ایدهآل برای بازیگری که مشتاق است برخلاف انتظارات حرکت کند.
«آخرین دوئل» که داستانش در قرن چهاردهم میلادی در فرانسه روی میدهد، در سه فصل مجزا روایت میشود. فیلم، داستان مارگریت، همسرش ژان دو کاروژ (دیمون) و ژاک لو گری (آدام درایور) را در حالی دنبال میکند که این سه نفر تلاش میکنند یک داستان گرهخورده را از زاویه خود توضیح دهند. کاروژ و لو گری که زمانی دو دوست صمیمی بودند در پی اتفاقاتی به دشمنان سرسخت هم تبدیل میشوند. اختلافات قدیمی کاروژ و لو گری زمانی به اوج خود میرسد که مارگریت، لو گری را به تجاوز جنسی متهم میکند. شوالیه کاروژ درنهایت لو گری را به مبارزه با مرگ دعوت میکند که آخرین رویداد در نوع خود در تاریخ فرانسه است.
نیازی به گفتن نیست، این که شخصیت مارگریت در دو فصل اول فیلم، متأثر از منیت مردانه و چشمانداز احتمال عهدشکنی او، آنطور که باید گسترش پیدا نمیکند، دلیل موجهی دارد، اما وقتی فیلم به فصل پایانی میرسد، مارگریت ستاره واقعی میشود و همینطور کومر. این یک نقش دلچسب و دشوار است که هر بازیگری از ایفای آن لذت میبرد، اما کومر میگوید یک نکته شخصی بود که کمک کرد بهتر روی آن کار کند.
او میگوید: «حتی وقتی نام من بهعنوان بازیگر این نقش اعلام شد، مردم میگفتند، “اوه، او نقش همسر را بازی میکند. فیلم درباره دوئل است. او میخواهد آشپزی و نظافت کند و احتمالاً خیلی کم حرف نمیزند.” و از دیدگاه ژان و ژاک، مارگریت تا حد زیادی همین کار را انجام میدهد، چون آنها او را اینطوری میبینند، اما در پایان شما نتیجه را میبینید. به خودم گفتم واقعاً، واقعاً هوشمندانه است.»
کومر میگوید فیلمنامه و قالب منحصربهفرد آن در مراحل تولید فیلم تغییر چندانی نکرد، اگرچه یک دستکاری تضمین کرد که دیدگاه کلی داستان، استوار باقی بماند. هر بخش فیلم با میاننویسهایی آغاز میشود که نشان میدهد کدام شخصیت این داستان خاص را روایت میکند. فیلم با «حقیقت به روایت ژان دو کاروژ» شروع میشود، سپس فصل «حقیقت به روایت ژاک لو گری» را شاهد هستم و درنهایت، «حقیقت به روایت بانو مارگریت»، اما پیش از شروع داستان مارگریت، بخشی از میاننویسها محو میشوند تا این که تنها کلمه «حقیقت» باقی میماند که بر پرده بزرگ میتابد.
کومر میگوید: «فکر میکنم هدف همه ما همیشه همین بود. فکر میکنم این درواقع تصمیمی بود که در مرحله پس از تولید گرفته شد، زمانی که فیلم را با هم تدوین میکردند، بهخصوص درمورد این که کلمه “حقیقت” چقدر روی تصویر بماند و این کلمه کمی میماند و بعد محو میشود که من دوست داشتم، اما ما همیشه میخواستیم و نیاز داشتیم که مردم در پایان فیلم به خودشان بگویند، “میدانم که داستان مارگریت حقیقی بود.”»
کومر درک روشنی از فصلهای قبلی داشت. او میگوید: «این همان دیدگاهی بود که آنها نسبت به شخصیت من داشتند. شما در روایتهای دیگر هرگز نمیبینید که مارگریت کنترل خانه را در دست بگیرد. در داستان کاروژ، خود او حواسش به اسبهاست و ما متوجه میشویم که این کار را خیلی خوب انجام نمیدهد. در مقابل، مارگریت در آن دو فصل فضایی برای نشان دادن آن بخش خود ندارد. من با او بهعنوان شخصیتی متفاوت رفتار نمیکردم، اما در آن روایتها همیشه مجبور بودم در سطح با داستان درگیر باشم.»
کومر از فصل آخر لذت برد؛ «وقتی مارگریت و تمام شکوه او را میبینید.» همپوشانی زیادی بین سه روایت هست و کومر از این که میتوانست یک صحنه مشخص را به روشهای مختلف بازی کند، خوشحال بود. نمونه مورد علاقه او از آن چالشها شامل یک صحنه شام است که قبل از رفتن کاروژ به پاریس برای دریافت دستمزد آخرین تلاشش روی میدهد.
در نسخه اول که از دیدگاه کاروژ روایت میشود، مارگریت به شوهرش التماس میکند که خانه را ترک نکند و خواهش میکند که «لطفاً بمان.»، اما در نسخه مارگریت، به نظر نمیرسد که او اصلاً از رفتن کاروژ ناراحت باشد؛ غذایش را میخورد و فقط طعنهآمیز میگوید: «لطفاً بمان.» شما عملاً میتوانید چرخش چشمهای او را ببینید. کومر با خنده میگوید: «واقعاً به دنبال چنین لحظههای کوچکی بودم تا فقط بهنوعی به تماشاگران اشاره کنم واقعاً درمورد ژان چطور فکر میکنم».
آنچه مارگریت در مورد ژان فکر میکند نقطه مرکزی «آخرین دوئل» است و نقش مارگریت به یک بازیگر فعال و متفکر برای تجسم او نیاز داشت. حتی در روایتهای دیگر، مارگریت چنین طلسم میکند چرا که به نظر میرسد تنها شخصیتی است که قادر به بازتاب درونش است. به نظر میرسد این همان چیزی است که اسکات از همان ابتدا دید، زیرا کومر بدون حتی خواندن یک فیلمنامه کامل وارد پروژه شد. او میگوید اسکات بیشتر میخواست با او صحبت کند.
او میگوید: «یک ایمیل داشتم که نوشته بود ریدلی میخواهد من را برای این نقش ببیند و توضیح مختصری داده بود که فیلم از روی یک کتاب ساخته میشود؛ بنابراین کتاب را خریدم و شروع به خواندن کردم.»
بهزودی، او با اسکات ملاقات کرد و آن دو «فقط گپ زدند» و فیلمساز، انواع سؤالها را از کومر پرسید. او میگوید حالا متوجه میشود که اسکات از طرفداران پر و پا قرص انتخاب بازیگران صرفاً بر مبنای فیلمنامه نیست، بلکه ترجیح میدهد «درکی از آنها داشته باشد و ببیند چقدر خلاق هستند یا تخیلشان چقدر کار میکند.»
کومر به یاد آورد که اسکات وقتی متوجه شد او هنوز فیلمنامه را ندیده گیج شده بود و اصرار کرد آن را بخواند و بازخورد صادقانهای داشته باشد. همین که کومر فیلمنامه را خواند، بدون این که خیلی با کارگزاران خود مشورت کند، قرارداد را امضاء کرد.
او میگوید: «آنها میگفتند، “باشه، اما میتوانیم بدانیم داستان فیلم چیست؟ میتوانیم آن را بخوانیم؟” واقعاً نیازی به فکر کردن نداشت. وقتی قالب فیلمنامه و ایده روایت داستان از سه منظر متفاوت را دیدم و این واقعیت که نویسنده آن مت و بن و نیکول و آدام بودند، پاسخم دقیقاً “بله” بود.» (اسکات از قبل کومر را برای فیلم بعدی خود «کیسه انفرادی» انتخاب کرده است که در آن نقش یک شخصیت تاریخی گمنام دیگر را بازی میکند – ژوزفین، همسر ناپلئون بناپارت با بازی واکین فینیکس.)
درحالیکه بخش زیادی از جاهایی که داستان از نگاه ژان و ژاک روایت میشود، حاصل تلاش دیمون و افلک بود، هولوفسنر برای روایت ماجرا از دیدگاه مارگریت وارد پروژه شد. کومر میگوید: «او نکات ظریفی را به فیلمنامه آورد که قبلاً آنجا نبود، چون فقط از درک تجربه زنانه و آن نوع حساسیت ناشی میشود. خیلی عالی بود که او را داشتیم و واقعاً میتوانستیم حرف خود را بگوییم و آسیبپذیر باشیم و مسائل را به هر طریقی که میخواستیم با هم در میان بگذاریم.»
در قلب «آخرین دوئل»، پرسشهای عمیقتری در مورد جایزالخطا بودن دیدگاه انسانی وجود دارد. در هر دو فصل لو گری و مارگریت، تعرض به او با جزئیات دردناک نمایش داده میشود، اما واکنش برخی تماشاگران به هر فصل متفاوت است. کومر میگوید نکته همین است.
او میگوید: «فکر میکنم، بدون شک، در هر دو صحنه و در هر دو کاوش، تجاوز روی داده که غیرقابل فهم است. چگونه ژاک این را نمیبیند؟ زیبایی کاوش در این جور چیزها است، چیزهایی چنین پیچیده که تماشای آن دشوار است، اما مکالمه را شروع میکنند و شما متوجه میشوید همهچیز سیاه و سفید نیست.»
کومر میگوید تلاش کرد برای هر نسخه از داستان ریتم متفاوتی پیدا کند. برای مثال، از دیدگاه ژاک، لحظهای که مارگریت قبل از این که او به وی حمله کند، عقب عقب میرود و دور میشود، این احساس ایجاد میشود که مارگریت دارد از او «دعوت» میکند (حداقل تا آنجا که او میتواند بگوید)، درحالیکه نسخه مارگریت به چنین منطقه خاکستری نیاز ندارد. در هر دو روایت، او دور میشود و میگوید «نه»، اما با یک تغییر آهنگ صدا یا حرکتی ملایمتر، تفاوتهای ظریف، معانی کاملاً متفاوت دارند.
درحالیکه همه داستانها در یک مکان – همان محل آخرین دوئل که عنوان فیلم از آن گرفته شده است – به هم میرسند، قبل از آن نبرد خونین، این سه نفر باید به دادگاه بروند، جایی که هر دو مرد ادعاهای خود را مطرح میکنند. بعد مارگریت در جایگاه میایستد و در معرض رگباری از پرسشهای مزاحم از سوی فهرست بلندبالایی از مردانی قرار میگیرند که اصلاً به او اهمیت نمیدهند.
کومر میگوید: «من در احاطه آن همه مرد بودم که آن سؤالها را از من میپرسیدند. این که موقع بازیگری چنین نگاههایی روی شما باشد یک چیز است، اما بعد این که عملاً آن را بپذیری و بتوانی از موقعیت استفاده کنی، چیز دیگری است که اهمیت دارد.»
کومر میگوید با استفاده از آن احساس «خجالت و بیحرمتی در انظار عمومی»، وقتی از مارگریت در مورد تمایلات و لذتهای جنسی او سؤال میشود، آدرنالین صحنه را مستقیماً به سمت نقشآفرینی خود هدایت کرد. او میگوید: «و مارگریت میگوید، “چطور باید از تجاوز لذت ببرم؟” وقتی سعی میکنم تصور کنم این موقعیت برای مارگریت چگونه بوده است…» او کمی مکث میکند و ادامه میدهد: «این صحنهها واقعاً فضای سنگینی دارند. شما میتوانید سکوت آن لحظهها را کاملاً حس کنید.»
درنهایت، کومر به نتیجه رسید که اگر مارگریت میتواند این کار را انجام دهد، او نیز میتواند. او میگوید: «شما فقط باید به تاریخچه چیزی که او بهعنوان یک زن در برابر آن ایستاد نگاه کنید تا بگویید، “چرا او باید این کار را کند؟ چرا وقتی زندگیاش در خطر است تصمیم میگیرد این کار را انجام دهد؟” اصلاً با عقل جور درنمیآید. بعد متوجه میشوید این که او ایستاد و عقبنشینی نکرد، چقدر قابل توجه بود؛ و لحظهای در دادگاه هست که او مستقیم به چشمان آن مرد نگاه میکند و میگوید: “من حقیقت را میگویم.” او خیلی قوی بود.»
«آخرین دوئل» که تولید مشترک بریتانیا و آمریکا است، اولین بار در دنیا سپتامبر ۲۰۲۱ در خارج از مسابقه جشنواره فیلم ونیز روی پرده رفت. فیلم از ۱۵ اکتبر در آمریکا و بریتانیا اکران عمومی شد.
منبع: ایندیوایر (کیت اربلند)
تماشای فیلم «آخرین دوئل» در نماوا
نوشته روایت جودی کومر از بازی در فیلم «آخرین دوئل» / زنی که در برابر یک نظام مردسالار ایستاد اولین بار در بلاگ نماوا. پدیدار شد.