«تلماسه»؛ انگار آمده برای نجات جهان…
مجله نماوا، شهرام اشرف ابیانه
یک
فیلمی شبه مذهبی و علمی تخیلی از فیلمسازی که در کار با مولفههای این ژانر دیگر خِبره شده. دنی ویلنو، دیگر قواعد ژانر را با مهارتی کمنظیر به کار نمیگیرد تا استادکاری جلوه کند که افقهای جدیدی پیش روی ژانر باز میکند. در «تلماسه»، همچون یک بشارتدهنده عمل میکند تا از خطری بگوید که بشر را در آستانهی نابودی قرار داده. فیلم، انگار این یکی از همان نقاط عطفی باشد که دنیای سینما گاه بدان نیاز دارد تا چیزی را به یادمان بیاورد که مدتها است از دسترس دانش و آگاهی درونیمان دور افتاده؛ باز شدن بابی تازه به قدرتهای درونی نادیده گرفته شده و نزدیک شدن به چیزی که بشر را به نیروهای ذهنی کائنات پیوند میدهد.
«تلماسه» فیلمی است با رنگمایههای مذهبی. فقط اشاره منجیای که مردم صحرانشین صحرای آراکیس انتظارش را میکشند، نیست که به فیلم حال و هوایی مذهبی داده. ذهنخوانی و اشاره به نیرویی برتر، در جایی در ماوراء، در کمتر فیلم علمی تخیلی متعارفی، این اندازه جزو شاکلهی اصلی داستان بوده. این همه تاکید بر ذهنخوانی و قدرت درونی شخصیتها، گویی پیامبرانی باشند آمده از عهد عتیق و جدید که در دل صحرای هولانگیز داستان رها شدهاند، به فیلم رنگ و بوی مذهبی رازگونهای داده. گویی بهواسطهی این راز قرار است دری پیشرویمان باز شود که انسانیت گمشده را به ما بازگرداند
مذهب، عرفان یا ماوراء، اینجا در خدمت تبلیغ یک آئین کهن نیست. به کار پیرایهی داستانی آمده در باب قیام برای نجات طبیعت یا نیرویی حیاتی که زندگیمان بدان گره خورده. فیلم، به باز کردن گفتوگویی میماند با کائناتی که انسان را فراخوانده تا به اصلاح اموری بپردازد، که خود مسبب خرابیاش بوده. فیلمی جهانوطنی، آمیخته با آئینهای کهن. دعوتی برای رجوع به گذشته برای پیدا کردن آنچه از دسترس بشر خارج شده است.
اگر صحرای فیلم «جنگ ستارگان» (جورج لوکاس-۱۹۷۷)، حس و حال جایی بیرون آمده از جنگی اتمی را تداعی میکرد، صحرای فیلم «تلماسه» با همهی شباهتش به «جنگ ستارگان»، به محلی برای واکاوی درونی تبدیل شده است. چیزی شبیه سری فیلمهای «ماتریکس» که اینبار مایههای مذهبی بر وجه آیندهنگرانهاش غلبه دارد. گویی رجعتی شده باشد به گذشته برای بیرون کشیدن چیزی جامانده در عهد عتیق و جدید، به امید ظهور پیامبری در عصر جدید.
اولین بار است که بعدِ نسخهی ۱۹۷۷ «جنگ ستارگان»، فیلمی به نمایش درآمده که این همه شوق ایجاد میکند برای بازگشت به نیرویی فراموش شده در نهان بشر که با کائنات ارتباط دارد. یک فیلم بوم زیستی که خطر انقراض همهی گونههای زنده را یادآور میشود اگر هر چه زودتر کاری صورت نگیرد. وجه حماسی فیلم و شباهتش به «لورنس عربستان» دیوید لین (۱۹۶۲) از همین رو است. در فیلم دیوید لین، لورنس به صحرا، به دِل منشأ راز، میرفت تا قبایل بدوی را علیه تُرکهای عثمانی متحد کند. پاول آرتیدیس ( با بازی تیموتی شالامان، با آن نگاههای خیره و بهت زده، انگار موسیای باشد بزرگ شده در دل خانوادهای اشرافی) ناخواسته پا به صحرایی غریب و مرگبار میگذارد تا چیزی ناممکن را ممکن کند و آن نجات جهان از سیطرهی نیرویی شیطانی است.
«تلماسه»، حس و حال تیرهی «بلید رانر» ریدلی اسکات (۱۹۸۲) را دارد، اما چیزی از خوشبینی فیلمهای حماسی پیشین را به عاریت گرفته تا به این افسانهی علمی تخیلی باشکوه، به مدد صحنهپردازیهای خیرهکننده، رنگی از امید بدهد. «تلماسه»، به چکیدهای از دائرةالمعارف بصری و دیداری بشری میماند. وامدار آموزههای عهد عتیق و جدید اما آنقدر به عمق نمی رود تا به اثری هستیشناسانه و فلسفی چون «ادیسه فضایی» کوبریک ( ۱۹۶۸) بدل شود.
فیلمی داستانی است که ساخته شده تا ایجاد کنجکاوی کند برای همهی نیروهای ناشناختهی طبیعی که در حال نابودی است. فراخوانی برای بازیابی ارتباط فراموششدهی ما با این نیروی پنهان شده در دل صحرای آراکیس. کِرمهای غولپیکر درون شنزار، از این رو مهیب و ترسناک جلوه میکنند چون بشر ارتباطش را با این نیروی حیاتبخش مدتها است از دست داده.
دو
موسیقی پیچیدهی هانس زیمر در کار عمق و بعد دادن شنیداری به چنین حال و هوای اسطورهای است. موسیقی به صدای طبیعت به نفس افتاده میماند. از چیزی شومی خبر میدهد که بر این نیروی حیاتبخش سایه افکنده. حس و حالی از انتظار را تداعی میکند ونبردی که از آن گریزی نیست. تپشهای پنهان در دلِ تلماسه را به یاد میآورد. به احضار کِرمهای لانه کرده درون تلماسههای صحرا میماند. نجواهای کهن کاهنان را به یاد میآورد برای فراخوان خدایی دورافتاده. گویی ترجمانِ کلمات غریب همان لسانالغیبی باشد که صحرانشینان آراکیس بدان آویختهاند تا دنیایشان را از تباهی نجات دهند.
بر حسب اتفاق یکی از چیزهایی که تلماسه را به اثری مذهبی شبیه میکند همین راز و نیاز خداگونه با نیرویی برتر است بهواسطهی موسیقی چند بُعدی هانس زیمر و صحنهپردازیای که گویی قرار است تابلوهایی از دوزخ و برزخ دانته را پیش چشمانمان زنده کند. گویی بشر در مخمصهای آخرزمانی افتاده و همهی نیروهای طبیعی به یاری فراخواده شده باشند. اشاره به صحرای خشک فیلم از این رو است که به عنوان نقطهی محوری داستان عمل میکند. گویی این همان جایی باشد که باید ریشهی گسسته با نیروهای طبیعی را بازیافت.
«تلماسه» اقتباسی به روز شده از رمان هشت جلدی و پرفروش فرانک هربرت است. رجعتی است به فیلمهای پرشکوه حماسی پیشین. اینبار نه برای خیره کردن چشمها. گذشته فراخوانده شده تا طلیعهای باشد برای آنچه خواهد آمد. آنچه امنیت و آزادی را به جهان و کائنات بازخواهد گرداند. یک داستان عهد عتیقی دربارهی پیدا کردن سرزمین موعود در عصری که سفرهای بین ستارهای از انسان چیزی ساخته که به اشباح دوزخیان دربند میماند. گویی این سفری باشد برای پیدا کردن بهشتی گمشده در دِل این دوزخ ابدی.
تماشای «تلماسه» در نماوا
نوشته «تلماسه»؛ انگار آمده برای نجات جهان… اولین بار در بلاگ نماوا. پدیدار شد.