«آواز قو»؛ ماهرشالا علی و واقعیت شبیهسازی در دنیای معاصر
مجله نماوا، ترجمه: علی افتخاری
دیدن تکامل کاری ماهرشالا علی، رپر سابق و حالا بازیگر درجه یک بسیار شگفتانگیز است. با پنهان شدن در میان چهرههای برتر هالیوود، بهراحتی میتوان فراموش کرد که هنرپیشه ۴۷ ساله متولد اوکلند، اولین بازیگر سیاهپوست است که دو جایزه اسکار بهترین بازیگر مرد مکمل در کارنامه دارد و همچنین اولین مسلمان برنده اسکار است.
از آن دیوانهکنندهتر تصور این واقعیت که با وجود حضور در فیلمهای بلاکباستر مانند «مورد عجیب بنجامین باتن»، «عطش مبارزه»، «آلیتا: فرشته جنگ»، «مهتاب»، «کتاب سبز» و تعدادی دیگر در کنار نقشهای تلویزیونی در «۴۴۰۰»، «خانه پوشالی» و «کارآگاه حقیقی»، علی تا قبل از امسال هنوز نقش اصلی یک فیلم بلند سینمایی را بازی نکرده بود.
اگرچه در صحنههای پس از تیتراژ پایانی فیلم ابرقهرمانی «جاودانگان»، او بهعنوان بلید، شکارچی خونآشام دورگه در یک فیلم مستقل از جهان سینمایی مارول (MCU) معرفی میشود، اولین نقش اصلی او در درام علمی تخیلی «آواز قو» (Swan Song) رقم خورد که اپل تیوی پلاس از ۱۷ دسامبر ۲۰۲۱ به نمایش درآورد.
علی در این فیلم نقش کمرون، یک هنرمند تجسمی و پدری مواجه با یک بیماری لاعلاج را بازی میکند که فرصتی در اختیارش قرار میگیرد تا پیش از مرگ یک نسخه کپی از او بهعنوان جایگزین فراهم شود، بدون این که خانوادهاش متوجه موضوع شوند. چند بازیگر درجه یک دیگر شامل نائومی هریس، آکوافینا و گلن کلوز نیز در «آواز قو» به نویسندگی بنجامین کلیری بازی میکنند که اولین فیلم بلند سینمایی او نیز هست.
علی در این گفتوگو درباره دلایل خود برای انتخاب «آواز قو» بهعنوان اولین نقش اصلی خود در یک فیلم بلند سینمایی با وجود همکاری با کارگردانی که هنوز خود را ثابت نکرده بود، تفکراتش درمورد شبیهسازی انسان، یک پروژه موسیقی در آینده و سلیقه فعلی خود در حوزه هیپ هاپ بحث میکند.
«آواز قو» اولین فیلم بلندی است که شما در آن نقش اصلی را بازی کردهاید. با توجه به این که اولین تجربه کارگردانی بلند سینمایی بنجامین کلیری بود، چطور تصمیم گرفتید این کار را انجام دهید؟
اول این که داستان خیلی خوب بود. وقتی شروع به خواندن داستانی میکنید، بهنوعی صدایی را میشنوید. شروع به شنیدن شخصیت میکنید. شما میشنوید و شروع به حس کردن آن شخصیت میکنید. کمرون واقعاً با من صحبت میکرد. او واقعاً در من طنینانداز بود و دوراهی که در آن قرار داشت یک حس خیلی تازه داشت. حس بینظیری داشتم و قبلاً چنین داستانی را ندیده بودم؛ بنابراین وقتی با بن صحبت کردم و «لکنتی» فیلم کوتاه او را دیدم، پتانسیل او را بهعنوان یک فیلمساز حس کردم. دیدار با بن به من امکان داد که ببینم او با تصمیم برای ساختن فیلم «لکنتی» چه روح حساسی دارد و همین که فیلمنامه «آواز قو» را خواندم و دیدم که داستان چقدر دقیق و دلسوز است و همزمان سؤالات سختی هم مطرح میکند، خیلی اعتمادبهنفس پیدا کردم.
و وقتی با بن صحبت کردم و مدتی را با او گذراندم، به این احساس واقعی رسیدم که یک روحیه همکاری واقعی بین ما هست. بهعنوان یک فیلمساز جوان، او کسی نبود که وانمود کند همهچیز را میداند یا همه پاسخها را دارد. او حاضر بود به برخی سؤالهای سخت پاسخ دهد و پیشنهادها را بپذیرد و اگر احساس میکرد چیزی که من میگویم درست است، حاضر بود کمی چیزها را تغییر دهد و دستکاری کند. رابطه ما در تمام مدت به این شکل بود.
در یک نقطه خاص، حتی به این فکر نمیکردم که او چند فیلم ساخته است، اما چیزی که شما میگویید واقعاً درست است. «آواز قو» میتوانست یک فیلم مزخرف از کار دربیاید با یک فیلمسازِ اول و اغلب، کار نمیتواند خوب پیش برود، اما بن شگفتانگیز بود و من خیلی خوشحالم که در این سفر با او همراه شدم.
این ایده کلاسیک مطرح است که انسان در «آواز قو» نقش خدا را بازی میکند. قبل از خواندن فیلمنامه، چه نظری درباره ایده کپیبرداری از انسانها داشتید و هر چه بیشتر در نقش کمرون فرو رفتید، این نگاه تغییر کرد؟
خب، من از این واقعیت آگاهم که این یک داستان است. درنهایت یک سرگرمی است، اما سؤالهایی که از شما میپرسد، یا حداقل چیزی که شما را با آن مواجه میکند، خیلی واقعی میتواند باشد و بنابراین، این کاری است که من شخصاً، صرفاً با آگاهی خودم در سطوح مختلف انجام میدهم، به سمت احترام به نظم طبیعی زندگی متمایل میشوم و میدانم هرگز نمیدانید چه زمانی قرار است با شماره شما تماس گرفته شود؛ پس حالا باید تا حد امکان در این زمان حضور داشته باشید و از زمانی که در اختیار دارید نهایت استفاده را ببرید.
اما برای اهداف داستان ما، با در نظر گرفتن زمینه زندگی کمرون، با در نظر گرفتن همسرش و آسیبی که او با از دست دادن مادرش تجربه کرده، آسیب از دست دادن برادر دوقلویش و نوعی درگیری عاطفی که برای او ایجاد شده، کمرون از این زوایا به موضوع نگاه میکند، ضمن این که همسرش در سه ماه اول حاملگی است و آنها یک پسر ۱۰ ساله نیز دارند. او قرار است پسرش را بدون پدر و همسرش را بدون شریک زندگی بگذارد و بچه جدید بدون این که پدر بالای سرش باشد به دنیا بیاید.
بنابراین، من کاملاً تقلای کمرون را درک میکنم، همچنین تمایل او برای مشارکت در فرآیند شبیهسازی خود، چون او درک میکند که مخاطرات چقدر جدی است، اما شبیهسازی بهعنوان یک واقعیت، چیزی است که ما آشکارا در فرهنگ خود با آن سر و کار داریم، چون نوعی شبیهسازی هست مانند شبیهسازی گوشت و کارهای مختلف با چنین ماهیتی انجام میشود. این صرفاً واقعیت دنیای ما در حال حاضر است.
این موضوع مطرح است که تکنولوژی خوب یا بد چگونه میتواند مفید باشد. در تعامل انسان با تکنولوژی تعادل میبینید یا نبود تعادل؟
خب، البته. من فکر میکنم ما چیزهایی را اختراع میکنیم، چیزهایی را خلق میکنیم و آنها در فرهنگ قرار میگیرند، در طرز فکر و خلقیات و ناگهان خود را با جهان تطبیق میدهیم… ما هنوز در حال تطبیق با جهانی هستیم که رسانههای اجتماعی از ۱۵ سال پیش یا همین حدود به آن معرفی شده است. به نظر میرسد همیشه وجود داشته است، اما در این مقطع وقتی به آن نگاه میکنید، مثل یک نقطه نورانی روی صفحه رادار است. ما دائم تلاش میکنیم خودمان را با همه این چیزهای جدید که بهنوعی به محیط ما معرفی شدهاند، تطبیق بدهیم و با آنها سازگار شویم؛ بنابراین، من فکر میکنم، دنیایی از گفتوگو درباره سلامت تکنولوژی وجود دارد، درباره سلامت رسانههای اجتماعی، عواقب واقعی برخی از این امکاناتی که در اختیار داریم و این که هیچوقت از تلفن همراه خود دور نمیشویم و این که به کجا توجه داریم.
و این چیزی است که من فکر میکنم همه ما، بهعنوان یک فرد، باید در زندگی خود فهرستی از آن تهیه کنیم و تصمیم بگیریم چه چیزی بیشازحد است. شما هرگز نمیتوانید کاری را انجام دهید که دیگران انجام میدهند. درجهای هست که همه ما در آن شرکت میکنیم، اما بعد، بهعنوان یک فرد، همیشه باید عقبنشینی کنیم و بسنجیم که چه چیزی واقعاً برای خودمان سالم است و برای بعضی از ما، این به معنای قطع کامل خودمان از تکنولوژی است یا این که حداقل برای مدتی از آن فاصله بگیریم، اما دنیا به حرکت، گسترش و رشد و تکامل ادامه میدهد. این حقیقت زندگی ماست، جایی که در آن دائماً در حال حرکت هستیم و سعی میکنیم سالم باشیم. من فکر میکنم این سؤالی است که برای هر فردی مطرح میشود که خودش تصمیم بگیرد چقدر میخواهد از تکنولوژیهای خاص استفاده کند و از مزایای آن بهرهمند شود.
تکنولوژی مورد علاقه شما در فیلم چه بود و روند بازی در آن صحنهها چگونه بود؟
خب، واقعاً تکنولوژی زیادی در فیلم نیست، حتی استفاده از تلفن و چیزهای دیگر. میبینید که من دو بار به انگشتانم ضربه میزنم و کارهایی از این قبیل انجام میدهم؛ بنابراین، در واقعیت، وقتی مقابل دوربین بودم، اگر واقعاً به فیلم توجه کنید، بهندرت چیزی غیر از ایرباد با من میبینید. نکته جالب، اولین لحظه فیلم است. یک ربات کوچک از من میپرسد که چه چیزی سفارش میدهم. راستش را بگویم، من خیلی درگیر تکنولوژی نبودم. ماشینی که برای فیلم ساختند خیلی جالب بود، اما مطمئناً بعداً صحنههای مربوط به آن را با جلوههای تصویری تقویت کردند، اما دیدن برخی از چیزهایی که سازندگان فیلم ساختند، خانهای که در آن آدمها شبیهسازی میشوند، آزمایشگاه و بقیه، خیلی جذاب بود و کار کردن و حضور در آن خیلی زیبا بود.
فکر میکنم، شما میتوانید همه این چیزها را در فیلم ببینید. تکنولوژی در این جهان بهقدری ارگانیک به نظر میرسد که واقعاً متوجه چیزهای زیادی نمیشوید. به یک روش واقعاً طبیعی در فیلم بافته شده است؛ بنابراین، صادقانه بگویم، من چیز زیادی در دست نداشتم. هیچچیز واقعاً احمقانهای نبود که مجبور باشم به آن رسیدگی کنم.
در صحنهای از فیلم، پاپی همسر کمرون که نائومی هریس نقش او را بازی میکند، وقتی متوجه میشود سلیقه او و کمرون چقدر شبیه به هم است، خیلی هیجانزده میشود. او یک صفحه از «دونات» جی دیلا را میگذارد. همه ما میدانیم شما زمانی خیلی جدی موسیقی هیپ هاپ کار میکردید. همزمان با اکران فیلم «کتاب سبز» از یک پروژه موسیقی گفتید. آن کار به کجا رسید؟
خب، من مدتی است روی آن کار میکنم. با یک هنرمند پروژهای گرفتم که روی آن کار میکردم و بیتها را میساختم. امیدوارم بین هشت تا ۱۲ ماه آینده، چیزی که تولید میکنم منتشر شود.
جدیداً چیزی شنیدهاید که ازنظر موسیقایی گوش شما را حوزه هیپ هاپ جلب کند؟
اوه، من عاشق کارهای ماک-هامی هستم، کل هنرمندانی که آلکمیست با آنها کار میکند، دیجی ماگز و بقیه. من عاشق تولیدکنندگان بزرگ هستم. عاشق ام سی و راک مارسیانو هستم. کاری که گریسلدا انجام میدهد فوقالعاده است. کار آنها را از سالهای ۲۰۱۴، ۲۰۱۵ دنبال میکنم و دیدن این که به چه چیزی تبدیل شدهاند، دیوانهکننده است. همینطور، نیوی بلو… این روزها هیپ هاپ اوضاع خوبی دارد، چون شما این هنرمندان تجاری بزرگ را دارید و میبینید که جی کول و بقیه چه کارهایی میتوانند انجام دهند و واقعاً در سطح تجاری وسیع فعالیت میکنند، همینطور کندریک و بقیه. درواقع احساس میکنم هیپ هاپ در دوران طلایی خود قرار دارد.
منبع: کامپلکس (بیورال گرت)
تماشای فیلم «آواز قو» در نماوا
نوشته «آواز قو»؛ ماهرشالا علی و واقعیت شبیهسازی در دنیای معاصر اولین بار در بلاگ نماوا. پدیدار شد.