«هفتمین سفر سندباد»؛ همای سعادت
مجله نماوا، علیاصغر کشانی
«آنگاه خداوندِ کشتی روی به من کرده گفت: تو مردی هستی غریب و بیچیز، بسیار خطرها دیدهای و بسی رنجها بردهای، قصد من این است که سودی به تو رسانم که به سبب آن به شهر خویشتن برسی و مرا سنا گویی؛ من گفتم: آری پیوسته احسان تو را دعا خواهم گفت»(۱)
جاذبههای «هفتمین سفر سندباد» در خلق فضاهای سحرانگیزِ شرقِ افسانهای است، با ماجراها و هزارتوهای برگرفته از داستانهای بینظیر و افسانههای خیالانگیز و روایتهای خیرهکنندهی به جا مانده از قصههای مدهوشکننده ایران باستان، با تصاویری وسوسهانگیز و مرعوبکننده از پریها، مرغهای عظیمالجثه دوسر، هیولاها، اژدهای آتشافروز، دیوهای تک شاخِ یک چشم، جانوران شگفت پیکر و تیز چنگال، پهلوانان پُر دل و جرأت با چراغهای جادو و طلسمها و نمادینههایی از درخت، آب، آتش و سنگ؛ قصههایی گیرا از پادشاهان و خلیفهها، داستانهای رمزی از پهلوانان پُر دل و جرأت، خوابگزاران، افسونها، اساطیر، عمارتهای خوفانگیز، جمجمهها، درختان سخنگو، سفرهای پرماجرا و پرخطر، گنجها و جواهرات پنهان در غارها و کوهستانهای پر رمز و راز، با جادوگران، با مظاهر زشتی و شَر، اَجنه، گدایان و ژندهپوشان، عجوزهها، رمالان و فالگیران، بدکاران، پیشگویان و ارواح خبیثه، عفریتگان، بخت برگشتگان و تاریکاندیشان، زندانبانان، تباهسازان و گناهپیشگان، زشتکرداران، باطلاندیشان و شرورپنداران، سرگردانان، بازندگانِ زندگی و اصحاب اهریمن با ماجراهای اعجابآور از دزدان دریایی، اسکلتهای جنگجو، مخلوقات ماقبل تاریخ، آدمهای عجیب و اتفاقات محیرالعقول، خوابها، خیالات پریشان و حادثههای غیرقابل باور و حیرتانگیز.
این اثر تخیلگرایِ ناتان جوران، با رخدادهای خارق عادت، به طرزی ژرفانگرانه در پی نشان دادن هژمونی اهریمنان مهیب در تباه ساختن جهانِ خیر در مقابل خلق قهرمانِ سعادتمند است. سندباد ابرمردِ ماجراجوی این اثر افسانهای، ممتاز و خیرهکننده برگرفته از «شخصیت سندباد» در هزار و یک شب (با داستانهای درهمآمیزی شده از افسانهها و اساطیر و حماسههای هند و ایرانی با مسموعات و مشهودات دریانوردان قدیمِ شرق باستان، برگرفته از سفرنامهها و کتب جغرافیای کهن) شخصیت تیزهوش، دقیق و زیرک(چشماش مثل چشم عقاب کار میکنه)، قاطع و مصمم و حسابگر(یعنی میخواد در ازای آزادی، ما رو طعمه دیو کنه)، عاشق پیشه (تو منو حالا که اینقدر کوچک شدم هم به همون اندازه دوست داری؟)، مبارز، مغرور، خستگیناپذیر و غیرقابل کنترلی (بالاخره شکستش میدم و به اونچه میخوام میرسم) است که به خاطر رسیدن به عشق و شکستن طلسم جادوگر، با در اختیار داشتن دانایی، هوش والا و کمال جسمانی، با ابزار روشنبینی و مهرورزی و دوراندیشی و با دستمایه قرار دادن نیروی عشق، در مقابل زشتکاران، اهریمنان، حیلتگران، هرزهها، ابلیسصفتان، خبیثان، نانجیبان، دیوسیرتان، فریبپیشگان و نیرنگبازان میایستد و به سوی پیری ناپذیری، جاودانگی و پیروزی پیش میرود.
اما در این اثر جاهطلبانه، سندباد پس از طی هفت سفر و از سر گذراندن ماجراهای پرخطر (بستن خود به پای پرندهای غولپیکر، کشف جزیرهای پشت نهنگ، اسیر شدن در جزیره بوزینگان آدمخوار، فرار از جزیره اژدها، گریز از سنتِ دفنِ همسر از دست دادگان، خوردن جوجه رُخ، مقابله با حمله ماهیهای غول پیکر، ازدواج با دختر شیخی که او را نجات داده، پرواز با اهالی شهری که یک روز بهخصوص در ماه بال و پر در میآورند(۲) و باز یافتن مال از دست رفته در اثر درست کرداری) با عزم تجارت و بازرگانی به الماسها و گنجها و ثروتها میرسد، به بغداد باز میگردد و تا پایان عمر در ناز و تنعم و احتشام و عیش و طرب روزگار میگذراند. و آنچه «کنت کالب» (فیلمنامهنویس «هفتمین سفر سندباد») از هزار و یک شب و لابه لای این رخدادهای سرگیجهآور (از کوچک شدن شاهدخت و نامزد سندباد، به دست آوردن معجون بازگشت پرنسس به حالت اول خود، وعده به زندانیان در قبال کمک، افتادن در زندان دیو تک شاخ، به قعر دره افکندن دیو یک چشم، شکست طلسم چراغ جادو، نجات صاحب چراغ تا یافتن گنجهای پنهان کشتیهای غرق شده به دست دیو، مبارزه با اسکلت جنگجو، به دست آوردن تخمِ رُخ، کباب کردن جوجه رخ، مقابله با مکر جادوگر، به جان هم انداختن اژدها و دیو و ازدواج با شاهدخت) برمیگزیند شمایی از خیرهکنندهترینها (برای تبدیل شدن به تصویر و جان گرفتن جلوی چشمان تماشاچیان تشنه افسانهها و قصههای کهن) است که در اختیار هری هاوزن قرار میگیرد. در حقیقت کمپانی کلمبیا این اثر سحرانگیزش در اواخر دهه پنجاه آمریکا را مدیون «ری هریهاوزن» عکاس و مجسمه ساز لسآنجلسی و از عشاق کلاسیکهای فانتزی است که پنج سال بعد، در خلق «جیسن و آرگوناتها» به شدت اثرگذار بود، کسی که ژوئن ۱۹۲۰ پس از بیرون آمدن از سینما، گرفتار جادوی ویلسن اُبراین در «کینگ کنگ» شد و پنج سال پیش از ارائه ایده خلاقانه با استاپ موشنهای مبتکرانهاش برای «هفتمین سفر سندباد»، با پیوستن به استودیوی برادران وارنر، «زمین در برابر بشقاب پرنده ها»، «بیست میلیون مایل مانده به کره زمین» و «از اعماق دریا آمد» را خلق کرد و به خاطر ایجاد هیجان ناشی از ناشناختهها در «جزیره اسرار آمیز» و «اولین انسان در ماه» سینماروهای علاقهمند به دنیای تخیل و رمز و راز را حیرتزده کرد. این متخصص خلقِ مخلوقات فانتزی و منبعِ الهام تمام صنعتگران جلوههای ویژه در تاریخ تصویر (به قول جرج لوکاس) و طراح سکانس به یاد ماندنی و غیرقابل تکرار اسکلتهای جنگجویِ «جیسن و آرگوناتها» و حمله دایناسورها در «یک میلیون سال پیش از میلاد»، در میانه دهه شصت میلادی، مدتها پس از دیدن سندباد بحری(ریچارد والاس) برای تولید «هفتمین سفر سندباد» کنار ناتان جورانِ مالزیایی(کارگردان «قلعه سیاه»، «تارعنکبوتِ بدشکل» و «شمشیر سحرآمیز») ایستاد تا یکی از عجیبترین و شگفتآورترین فیلمهای افسانهای تاریخ سینما خلق شود. اثری که آنقدر پرجاذبه بود که دنبالههایش(«سفر طلایی سند باد» و «سند باد و چشم ببر») در دهه هفتاد هم با خلق کاراکترهای عجیبِ هری هاوزن به پرطرفدارترین فیلمهای آن دهه تبدیل شوند. آثاری که چون با بودجه کم ساخته میشدند در رده فیلمهای درجه «ب» نامگذاری میشدند، اما به قول هری هاوزن عمر آنها از بسیاری از فیلمهای درجه «آ»ی همان زمان بیشتر بود. او که با عمر ۹۵ ساله (درگذشته ۲۰۰۲ میلادی) مخالف جلوههای ویژه این روزهای سینما (الان باید دو ساعت مردن یک نفر را تحمل کنید… امروزه همه چیز گرافیکی و بیشتر هراسانگیز شده است) بود، با تکنیکهای مبتکرانه، این ژانر فانتزی، کودکانه، ماجراجویانه و هیولایی(۳) که از نقطه نظر ادبیات، منتسب به باورهای عامیانه بود را به یک سر و گردن بالاتر از جایگاه دورانش رساند. هنر- صنعت او علاوه بر زاویه دیدِ مطالعات ژانر، بیش از هر چیز به خاطر گرایش به خلق نادیدهها، در مدت زمان کوتاهی زبانزد عامه مردم شد.
با همه اینها، «هفتمین سفر سندباد»، با موسیقی حیرتانگیز و مستکننده برنارد هرمن، ماجرای خوشیها و دل نگرانیها، ناامیدیها و افسوسها، گرسنگیها و تشنگیها و شکستها و پیروزیهاست؛ قصه غرق شدن آدمها، درهم شکسته شدن کشتیها، رسیدن تخته پارههای حامل مسافرهای نیمه جان به ساحل، پاگذاشتن به ناشناختهترین و غیرقابل سکونتترن مکانها و در نهایت غلبه بر دشواریها، عبور از سختترین مانع ها و به دست آوردن بهترین هدایا و ارزندهترین پاداشها در بهترین قصرها و زیباترین عمارتها است.
پانویس:
۱-هزار و یک شب، عبدالطیف تسوجی، حکایت سند باد: شب پانصد و چهل و نهم، هرمس، چاپ ۱۳۸۶ ص ۱۲۹۳
۲- او سر ظهر به خاطر تسبیح خدا از میان آنان به پایین سقوط میکند و سپس در مییابد اهالی آن شهر برادران شیطانند.
۳-هری هاوزن سال ۱۹۸۱ به لس آنجلس تایمز گفت: «من کار هیولایی نمیکنم. هیولاها با سینمای وحشت مترادف هستند و من به این نوع سینما علاقه ندارم… من نمیخواهم کسی را بترسانم، میخواهم تخیلات، فانتزیها و افسانهها را خلق کنم.»
تماشای «هفتمین سفر سند باد» در نماوا
نوشته «هفتمین سفر سندباد»؛ همای سعادت اولین بار در بلاگ نماوا. پدیدار شد.