«دیوانه از قفس پرید»؛ عصیانگریِ الهامبخشِ یک قهرمان
مجله نماوا، سحر عصرآزاد
فیلم سینمایی «دیوانه از قفس پرید» یا «پرواز بر فراز آشیانه فاخته» مفهوم شعاری تلاش برای رهایی از زیر سلطه قدرتهای سرکوبگر را به ظریفترین شکل ممکن، دراماتیزه کرده و به فیلمی تراژیک، چندلایه و تأثیرگذار در تاریخ سینما بدل میشود.
میلوش فورمن در سال ۱۹۷۵ این فیلم را بر اساس فیلمنامه لارنس هوبن و بو گلدمن ساخت که اقتباس از رمانی به همین نام به قلم کن کیسی بود. این رمان در سال ۱۹۶۲ بر اساس تجربیات واقعی نویسنده که مدتی به عنوان کارمند در یک بیمارستان روانی مشغول به کار بوده، به نگارش درآمد و یک سال بعد تبدیل به یک نمایشنامه شد.
اما مشهورترین و البته موفقترین اقتباس از این رمان را باید فیلم فورمن دانست که در چهل و هشتمین دوره جوایز اسکار با نامزدی در ۹ رشته، موفق به دریافت ۵ جایزه اصلی در بخش بهترین فیلمنامه اقتباسی، بهترین فیلم، بهترین کارگردانی، بهترین بازیگر نقش اول مرد و بهترین بازیگر نقش اول زن شد.
فیلم به تأسی از رمان در یک آسایشگاه بیماران روانی میگذرد و قصه با ورود کاراکتر رندل مکمورفی (جک نیکلسون) به محیط ساکن و قانونمند تیمارستان آغاز میشود. موقعیتی که قرار است موازنه قدرت بین مکمورفی و کاراکتر منضبط، سرد و بیرحم سرپرستار راچد (لوئیز فلچر) را فراتر از بیمار و پزشک؛ به مواجهه اقلیت با صاحبان قدرت در جامعهای فراتر از تیمارستان تعمیم دهد.
به همین واسطه است که این موقعیت کلاسیک و مواجهه نمادین، با جزئیات و ظرافت به گونهای چیده شده که در عین وامداری به رئالیسم و مناسبات و روابط جاری در یک آسایشگاه روانی بین بیماران و درمانگران، واجد زیرلایهای گسترده و قابل بسط به مفاهیمی عمیقتر شود که فراتر از جهان، اتمسفر و کاراکترهای فیلم را در برمیگیرد.
در درامهای اینچنینی که قرار است قصه رئال، زمینهای برای بروز وجوه استعاری و نمادین در لایههای درونی اثر ایجاد کند، همواره یکی از چالشهای مهم نویسنده و کارگردان چگونگی پرداخت مضامین، مفاهیم و نشانهها در دل قصه، شخصیتها، روابط و مناسبات به گونهای دراماتیک و ظریف است که خدشهای به قصه رویی وارد نشود.
به گفته بهتر، شکل ایدهآل چنین فیلمنامههایی این است که تور قصه رویی با دقت و جزئیات پهن شود تا بتواند مخاطب را درگیر و همراه کند. در مرحله بعد بتواند در لایه زیرین و درونیتر اثر به واسطه نشانهها و ارجاعها نقبی بزند به مضامین، مفاهیم و جهانی فراتر از آنچه در جهان فیلمنامه و فیلم ترسیم شده و همین پیوند ظریف است که میتواند تعمیمپذیری اثر را در طول زمان حفظ و ماندگاری آن را بیشتر کند.
همانطور که اشاره شد در «دیوانه از قفس پرید» تیمارستان، بیماران، سرپرستار و درمانگران، در چیدمان جهان رئال و روابط و مناسبات جاری زمان خود نقش مهمی دارند. لوکیشنی که بخش اعظم فیلم در آن میگذرد و اندک گریزگاههایی هم که در طول درام ایجاد می شود، به واسطه تضاد با خفقان و سکون مرگبار تیمارستان است که اهمیت و کارکرد خود را پیدا میکنند.
محیطی ایزوله شامل گروهی اقلیت که به واسطه قوانین و چارچوبهای مخرب و سلطهگرانه سرپرستار راچد، به جای اینکه مکانی برای درمان و بهبود بیماران روانی باشد، تبدیل شده به محلی برای تسریع روند فروپاشی، ترس و گریز از جامعه و زندگی آزاد و در انتها مرگی خودخواسته که تفاوت چندانی با خودفراموشی برآمده از درمانهای مخرب آسایشگاه ندارد.
به نظر میآید هر یک از این بیماران با دلایل مخصوص به خود، این شرایط ناعادلانه و غیرانسانی را پذیرفته و به این فروپاشی تدریجی در روند فرمانبرداری کورکورانه تن دادهاند. اما یک نفر این شرایط را برنمیتابد و هم اوست که با سرکشی و عصیانگری الهامبخش خود درام را پیش برده و تبدیل به قهرمانی فراتر از موقعیت و زمان خود میشود.
این نکته که مکمورفی احتمالاً برای فرار از اعمال شاقه در دوران محکومیت، خود را به دیوانگی زده تا در تیمارستان شرایط آسودهتری داشته باشد و تا پایان جواب صریحی به این ابهام داده نمیشود؛ به تأسی از رمان، یک کد کاربردی و هوشمندانه است که سویه قهرمانانه او را زمینی و واقعی کرده و در عین حال تأمین کننده مضمون عمیقی است که در لایه درونی اثر نهفته است.
قهرمانی در دنیای خوابزدگان
قهرمانی متمایز از جمع، که از جهانی دیگر وارد دنیای خوابزدگان شده و با عملکرد خود به آنها انگیزه میدهد تا نسبت به شرایط و وضعیت خود، آگاهی پیدا کرده و درصدد تغییر بربیایند. حرکت و تغییری که برآمده از آن است، دو سویه مهم و تعیین کننده از تأثیر قهرمان بر جامعه منفعل پیرامون است که در الگوهای کلاسیک با پرداختهای مختلف نیز قابل ردیابی است.
طبعاً در این موازنه قدرت، قهرمان در مواجهه با ضدقهرمان است که واجد هویت و شأن و عملکردش تعیینکننده میشود و سرپرستار راچد این نقش مهم را در درام رویی و زیرلایه درونی اثر به عهده دارد.
او نماینده قدرت و قانونمداری تحمیلی برآمده از یکسویهنگری در جامعه ای است که آدمها را در کسوت ربات، بیخطر و بدون ریسک میبیند و در چنین مکانیزم یکسویهای است که پایههای نظم پوشالی او استوار و تزلزلناپذیر جلوه میکند تا زمانی که رخنهای در آن ایجاد شود.
سویه دوگانه مکانها، موقعیتها، شخصیتها، روابط، کنش و واکنشها و حتی دیالوگهای جاری در وضعیت ترسیم شده را میتوان به شکلی ظریف با گذر از درام رویی و کنکاش در زیرلایه اثر مورد بازشناسایی قرار داد. چنین کشف و شهودی است که مخاطب را در همراهی با فیلم، هر لحظه با درکی عمیقتر و دردناکتر مواجه میکند.
تمایز شخصیتهای حاضر در تیمارستان که در رأس آنها چیف بورمدن (ویل سمسون)؛ سرخپوست درشتهیکل و ظاهراً کر و لال قرار دارد، به رنگآمیزی کاراکترهای روانی با ریشههای مختلف پریشانی و جاری شدن خط فرعی داستانی هر یک در راستای خط اصلی کمک میکند.
خط اصلی عصیانگری مکمورفی را در برابر زور و سلطهگری سرپرستار راچد دنبال میکند و قرار نیست این عصیانگری لزوماً زمینهای برای رسیدن خودش به رهایی و رستگاری باشد. به نظر میآید این بستر فراهم شده تا از خلال کشمکشها و مبارزهجوییها بستری برای آگاهی بخشی و کنشمندی بیماران منفعل ایجاد شود. در نهایت اگر تأثیر این آگاهی، کنشمندی یک نفر همچون چیف باشد، قهرمان کارکرد تعیین کننده خود را در جهان درام پیدا کرده است.
به گفته بهتر میتوان چیف را نوعی کاراکتر شاهد در مقابل مکمورفی درنظر گرفت که با کر و لال نمایی، وجه استعاری او جلوه برجستهتری پیدا میکند. شخصیتی که ظاهراً غیرقابل نفوذترین بیمار تیمارستان به نظر میآید و مکمورفی با هدف قرار دادن او و تلاش برای ارتباط برقرار کردن، نه تنها مسیر تأثیرگذاری بر دیگران را هموار میکند بلکه به راز چیف هم پی میبرد.
کاراکتری نمونهوار از محافظهکاری که برای تاب آوردن در شرایط نابرابر اجتماع پیرامون، خود را به ناتوانی در حرف زدن و شنیدن زده تا در حاشیه امنیت بماند. اما وقتی مکمورفی با توطئه سرپرستار راچد هوشیاری خود را به واسطه عمل جراحی از دست میدهد، همین کاراکتر نمونهوار از پیله انفعال و محافظهکاری خود جدا شده و به کنشی نمادین برای فرار و رسیدن به رویای رهایی و آزادی؛ برای مکمورفی و خودش (به دو شیوه مختلف) دست میزند که مهمترین تأثیر قهرمان بر اجتماع پیرامونش است.
«دیوانه از قفس پرید» یا «پرواز بر فراز آشیانه فاخته» ورای درامی چندلایه و تعمیمپذیر، عمیقترین مفهوم از شعری است که چیف از کودکی خود به یاد دارد و در رمان به آن اشاره می کند:
Wire, briar, limber-lock
Three geese in a flock
One flew east, one flew west
And one flew over the cuckoo’s nest
*نام اصلی رمان به فارسی «یکی از روی آشیانه فاخته پرید» و (آشیانه فاخته) در زبان انگلیسی استعارهای از بیمارستان روانی است.
تماشای «دیوانه از قفس پرید» در نماوا
نوشته «دیوانه از قفس پرید»؛ عصیانگریِ الهامبخشِ یک قهرمان اولین بار در بلاگ نماوا. پدیدار شد.