درباره مستند «خواب مکس ریشتر» / آیین بازگشت به ریشهها
مجله نماوا، علیرضا نراقی
هستن رویداد است
مکس ریشتر آهنگسار مینیمالیست آلمانی-بریتانیایی در مستند «خواب مکس ریشتر» ساخته ناتالی جونز در سال ۲۰۱۹ میگوید هدفش از پروژه کنسرت ۸ ساعته خواب «بازگشت به ریشهها» بوده است. او در توضیح ریشههابه بازگشت به «نقطه آغاز» اشاره میکند. اینجا ریشههاهمان مواجهات اصیلی هستند که در نقطه آغاز داشتیم. همان درک وجود و در جهان بودن. بودن واژه سادهای است که به همان سادگی در غبار روزمرگی محو و فراموش میشود. اما بودن همزمان واژه بسیار پیچیدهای هم است که اغلب از تعریف شدن یا مورد اشاره قرار گرفتن میگریزد.
شاید بهتر است بگوییم بودن فراتر از سادگی یا دشواری همان بنیانی است که بیش و پیش از همه چیز ما و جهانی که در آن قرار گرفتهایم را توضیح میدهد؛ هر چند رازآمیز است، اما با بساطت و بداهت، شهود پذیر است. ما بودن را مثل یک قطعه موسیقی در سکوت و آهستگی شهود میکنیم.
حالت بودن به مثابه یک کیفیت واقعی و همینطور مفهومی اصیل گاه در برابر «انجام دادن» و گاه در برابر «داشتن» به کار میرود. یعنی بودن حالتی غیر یا فراتر از عمل یا مالکیت است. مواجههای است محض با هستی فارغ از حجابهایی که ما در برابر خود قرار دادهایم تا همنشینی با ریشهها را به نفع سرگرم شدن با ابزار ترک کنیم.
مستند «خواب مکس ریشتر» گزارشی است از ایده مکس ریشتر برای برگزاری کنسرت در حالت خواب. جای صندلی در این کنسرت تختهای تک نفره وجود دارد و آدمها آزاد هستند که در جریان کنسرت با موسیقی زندگی کنند. سبک موسیقی به نوعی است که آنها را وادار به تأمل میکند، به همین دلیل مخاطبان در حین کنسرت به آرامی قدم میزنند، مراقبه میکنند، با حضور یکدیگر به نرمی ارتباط برقرار میکنند، به یوگا میپردازند و میخوابند.
رویداد، آغاز است
موسیقی ریشتر در راستا و همخانواده آهستگی است. آهستگی عنصر مهم اما فراموش شدهای است که در جهان بودن یا همان حضور را ممکن میکند. شنونده ناگزیر است تا اجازه دهد این موسیقی از درون او عبور کند و او را به حالتی تازه برساند که همان بازگشت به ریشههاست. در طول کنسرتهای مختلفی که فیلم نشان میدهد به خوبی میبینیم که حتی رابطه زوجهایی که با هم در این رخداد حضور دارند تحت تأثیر موسیقی قرار میگیرد و شکل تازهای پیدا میکند. کار ریشتر اجرایی است در راستای عبور، عبوری که مَرکب آن موسیقی است.
عبور از سطح به عمق، از ظاهر به باطن، از نمود به بود و از موجود به وجود. مارتین هایدگر مهمترین فیلسوف قرن بیستم که خود را بیش از هر چیز یک «وجودشناس»(Ontologist) میخواند، معتقد بود انسان در طول تاریخ از وجود غافل شده و بر موجود متوقف مانده است، به همین دلیل پرسش از وجود را به عنوان اصلیترین پرسش، فراموش کرده و باعث شده تا حقیقت جهان از او رو برگرداند و در حجابی تاریخی و تاریک مدفون شود. به همین علت او وظیفه جوینده حقیقت و کوشنده وجود را کشف المحجوب میدانست.
در روانشناسی وجودی که از درون نظریات هایدگر استخراج شد دو نوع تفکر از هم تمیز داده میشوند یکی تفکر فعال(active) و دو دیگر تفکر منفعل(passive). تفکر فعال ناگزیر مضطربکننده و ناآرام است؛ از رخدادها و جریانهای زندگی مسئلهسازی میکند و وظیفه خود را حل آن مسائل میپندارد. تفکر فعال مبتنی بر نگاهی ابزاری و مالکیتجو است و به همین علت حاصل این نوع از تفکر توجه به موجودات بجای آن هستی کلی و واحدی است که موجودات در آن قرار گرفتهاند. این نوع تفکر آغاز سفر دردآور انسان در هزارتوی بیماریهای روانی است.
توسعه تفکر فعال(از علم به همه چیز از جمله فلسفه و زندگی روزمره و…) علاوه بر عذاب ذهن، موجب تجاوز به طبیعت و به خدمت گرفتن آن در راستای نیاز انسان و در نتیجه نابودی گونهها و زیستبوم شده است. نتیجه نزدیک و ملموس دیگر این نوع تفکر، رنجهای ارتباطی است. چرا که تفکر فعال، بشر را قضاوتگر و مقایسهکننده بار میآورد و در نتیجه خودمحوری و برتریطلبی را تبدیل به حالتی عادی میکند که صمیمیت را که هایدگر معتقد بود میوه حقیقت است محال میسازد. به همین علت هم در روند سفر حماسی کنسرت مکس ریشتر ارتباطات شکلی رها و نرم پیدا میکنند و از کلیشههای اجتماعی برساخته و رنجآور رها میشوند.
اندیشیدن واقعه هستن است
اما کسی که پشت این تجربه گرانبها قرار گرفته کیست؟ این سؤال مهمی است چرا که این یک تجربه موسیقیایی صرف و فراموش شدنی نیست، بلکه با فردیت هنرمند تنیده است و کیستی او را نیز در ذهن مخاطب برجسته میسازد. فیلم به موازات نمایش این تجربه و کنسرتهای مختلف ریشتر به زندگی خصوصی او میرود، افکارش را به بیان در میآورد و او را از زاویه همسرش تصویر میکند. ما هنرمندی را میبینیم که بسیار همخوان و هماهنگ با تجربهای است که میسازد و این به معنای اصالت خلق هنری است. برای همه ما این تجربه آشنایی است که به کار یک هنرمند علاقهمند شویم و بعد سراغ خالق آن را بگیریم و ناگهان تضادی آزاردهنده را میان اثر و خالق تشخیص دهیم. تضادی که اغلب ما را بدگمان و نسبت به اصالت کلی اثر مشکوک میکند.
نکته مهم در این مستند این است که ما متوجه هماهنگی و همخوانی زندگی، افکار و آثار ریشتر میشویم. نگاه شاعرانه و لطیف او را به زندگی درک میکنیم، آرامش و امنیت ارتباط او را با همسرش میبینیم و جهان او و آثارش برایمان فرمی یکپارچه پیدا میکند.
پروژه وحدت آفرین مکس ریشتر اثرات اجتماعی مهمی هم دارد. از دغدغههای ریشتر و همسرش یولیا که مشاور و همراه فکری و عاطفی او نیز هست مسئله پناهجویان است. مسئلهای که اساساً یکی از مبانی تضادها و غیریتپنداریهای مدرن است. موسیقی خود زبانی مشترک و جهانی است، اما این جمله آشنا برای ساخت تجربه واحد کافی نیست چراکه بسیاری از سر و صداهایی که این روزها به عنوان موسیقی با بازوی توانمند صنعت سرمایه سالار سرگرمی به گوش مخاطب تحمیل میشود فاقد ارزشی پیونددهنده و مشترک است.
قطعات ۲-۳ دقیقهای شلوغ امروزی صرفاً ابزاری هستند برای پولسازی از طریق تبلیغات و بازارسازیهای مصنوعی، پس میتوان گفت که اغلب موسیقیهای روز عامهپسند، وسیله یکسانسازیاند نه خلق تجربیات مشترک. در تجربه مشترک ما وحدت را درک میکنیم که دارای نوعی برابری وجودی مشهود است. آدمها در اثر هنری اصیل به ریشههای خود میرسند، اما سرگرمی مبتنی بر سرمایه و تبلیغات سرود گوشخراش تضادها و سرکوب است.
مستند خواب مکس ریشتر از طریق حرکت دوربین، خلق میزانسن و ترکیب بندیهای جالب توجه، لحن روایت و سوژههای مورد گفتوگو و البته موسیقی جاری شده در کار، تبدیل به مینیاتوری از تجربه کنسرت خواب مکس ریشتر شده است و میتواند با زاویه دید عمیق و نزدیک خود به حقیقت رخداد، ما را در فضای این کنسرت رؤیایی سکنی دهد.
پینوشت:
عبارات میان تیتر برگرفته از دو شعر مارتین هایدگر «هستن و اندیشیدن» و «مصاحبان» هستند.
تماشای «خواب مکس ریشتر» در نماوا
نوشته درباره مستند «خواب مکس ریشتر» / آیین بازگشت به ریشهها اولین بار در بلاگ نماوا. پدیدار شد.