«دختر گمشده»؛ در جستجویِ مادرانگیِ گمشده
مجله نماوا، سحر عصرآزاد
فیلم سینمایی «دختر گمشده» یک درام روانشناختی درباره زنی است که با احضار گذشته به حال، زخمهای تاریخیاش سر باز میکنند تا به این بهانه کلیشه زن- مادر به شیوهای ظریف و کاربردی شکسته شود.
مگی جیلنهال در اولین فیلم سینمایی کارنامهاش، اقتباس از رمان النا فرانته، نویسنده ناشناس و مرموز ایتالیایی را تبدیل به فرصتی طلایی برای خود در جایگاه فیلمنامهنویس- کارگردان کرده است. فیلمی که بر مرز باریک میان دو قطبی یک اثر فمینیستی یا ضد زن، حرکتی ظریف و هوشمندانه میکند تا مخاطب را به شکستن قالبهای ذهنیاش وادارد.
قصه خطی فیلم، داستان سفر یک استاد ادبیات تطبیقی، لِدا (اولیویا کولمن) به سواحل یونان برای تعطیلات است که به واسطه سکانس ابتدا و انتهایی به شکلی دایره وار بهم پیوند میخورد. ساختاری که قرار است به چرایی آشفتگی شبانه لدا در ساحل و زدن به دل امواج در سکانس آغازین، پاسخی ضمنی در پایان بدهد، نه لزوماً پاسخی به همه علامت سوالهای زندگی پرفراز و نشیب کاراکتر.
پس از ورود لدا و تلاش او برای رسیدن به یک نظم و آرامش بیرونی در تعطیلات روزانهاش، به تدریج تور قصه با کدهایی ظریف و جزئی به گونهای پهن میشود که توجه مخاطب را به راز احتمالی او جلب کند.
در واقع بستری مهیا میشود برای خودنمایی تدریجی طوفانی که همه این سالها در درون خفه کرده؛ زنی کمحرف و منزوی که در میان جمع شلوغ و خوفناک خانواده کویینزیها، توجهاش به یک مادر جوان (نینا/ داکوتا جانسن) و دختر خردسالش؛ اِلِنا جلب میشود و این سرآغازی است برای احضار گذشته و شکل گرفتن پرسشهای ذهنی مخاطب.
همه چیز به گونهای پیش میرود که فرضیه از دست دادن دختر لدا در کودکی و زخم برداشتن او از این فقدان، پررنگ شده و یک الگوی از پیش تعیین شده و آشنا برای پیشبرد درام شکل بگیرد. بهخصوص که در رفتارهای لحظهای هیجانی و کنش و واکنشهای لدا نیز زمینههای مستعد برای وجود چنین زخم کهنهای قابل ردیابی است.
اما فیلم مسیر منحصر به فرد خود را از همین حرکت برخلاف پیش فرضهای ذهنی مخاطب آغاز میکند؛ بهخصوص جایی که برخلاف انتظار مخاطب تماس تلفنی لدا و دخترش برقرار میشود و مشخص میشود یک رابطه عاطفی سرد و نصفه و نیمه بین او و دختر (دخترانش) برقرار است.
طراحی هوشمندانه ای که کمک کرده تا پوسته آرام و مشاهدهگر لدا در زمان حال، واجد عمق و لایههای پیچیده و کنجکاوی برانگیزی شود که به فیلمساز امکان تداخل جهان ذهنی او با زمان حال و رجوع مداوم به خاطرات گذشته را با فلاشبک فراهم کند.
فلاشبکهایی که به واسطه انتخاب بازیگری متفاوت (جسی باکلی) و مهارت فیلمساز در قرینهپردازی این شکستهای زمانی با تمهیدات سینمایی؛ به شکلی ملموس و روان اتمسفر مغشوش و پرتلاطم گذشته را به اتمسفر راکد و ساکن زمان حال پیوند می دهند.
اتفاق مهم و سنتز طلایی فیلم جایی است که به تدریج مخاطب در یک همراهی پویا، لدای جوان و لدای میانسال را در هم تلفیق کرده و تصویر امروز این زن- مادرِ به ظاهر ساکت و آرام را به عنوان آینده همان زن- مادرِ عاصی و پریشان گذشته، باور کرده و چهره مخدوش اما واقعی او را میپذیرد.
فیلم در مسیر غافلگیر کردن مخاطب در راستای برهم زدن پیش زمینههای ذهنی او به شدت موفق عمل میکند و چندین بار دست مخاطب را از مسیر انحرافی گرفته و به دنبال کردن خط داستانی منحصر به فرد خود وامیدارد.
جایی که قرار نیست به تبعیت از عنوان فیلم با فرضیه گم شدن و پیدا شدن یک موجود عینی در گذشته یا حال همراهی کنیم بلکه باید گمشده اصلی و قطعی را در عمق سرگشتگیهای لدا و در مرور خاطرات پرافت و خیز او که به تناسب ذهن آشفتهاش به تصویر درمیآیند، پیدا کنیم.
زن- مادری که به دنبال رشد حرفهای در کار و احیای هیجانات و تلاطمات عشقی، خود را از قید همسر و فرزند آزاد کرده و امروز یک استاد موفق اما تنها است. زنی که هنوز نتوانسته خلأ مادرانگی را که از خود دریغ کرده، پر کند؛ هرچند به انتخاب خود دخترانش را ترک کرده است.
عمق این خلأ را میتوان در نگاه همدلانه لدا به نینا و اِلِنا و حتی به خیانتهای گاه و بیگاه نینا مورد توجه قرار داد که لدا سعی میکند به او نهیب بزند و در ادامه ماجرای گم شدن دخترک و عروسکش که کدهای رفتاری معناداری را از لدا به دنبال دارد.
النا پیدا میشود، اما این رویکرد موشکافانه ادامه مییابد و نویسنده و فیلمساز با پنهان کردن عروسک توسط لدا، گامی فراتر گذاشته و گرههای نامکشوف گذشته زندگی او را به عنوان دختربچهای که رابطهای پرفراز و نشیب با مادر خودش داشته، برملا میکنند.
عروسکی که یادآور کودکی تلخ و ناکرده ای است که از لدا دریغ شده و او هم در سیری باطل از دخترانش دریغ کرده و حالا به مثابه همان کِرمی که از دهان عروسک بیرون می زند، سر باز کرده و راهی برای برون ریزی پیدا می کند تا به نوعی این زن- مادر را وامدار الگوی گذشتگانش در جایگاهی منصفانه به تصویر کشد.
به همین واسطه است که می توان فیلم را زنجیره ای از مادرانگی های ناکام از مادر لدا تا لدا، نینا و حتی النا (برای عروسکش) دانست که قرار است شاخک های مخاطب را به چالش های مادرانی از نسل های مختلف در جهان واقعی و مجازی حساس کرده و در انتها شمایل قدیس گونه و غیر واقعی مادر را بشکند.
با همین دیدگاه است که فیلم تبدیل می شود به اثری ارزشمند که بدون توسل به شعار و اغراق و پرگویی، با تکیه بر درام، زبان سینما و نگاهی روانکاوانه موفق می شود گامی در جهت واقعگرایی بدون لغزیدن به دام فمینیسم یا دیدگاه ضد زن بردارد و مخاطب را جذب همین سویه های واقعی از کاراکتر محوری اش کند.
لدا زنی است که با بازی ظریف و منحصر به فرد هر دو بازیگر (جوانی و میانسالی بخصوص کولمن) با همه نقص ها، ضعف ها، بی رحمی ها، جنون و آشفتگی ها، نیازهای جسمی و جنسی و زمینی، ملموس و باورپذیر می شود. همانقدر که اعتراف صادقانه اش به پنهان کردن عروسک همدلانه جلوه می کند، تلاش شکست خورده اش برای نهیب زدن به نینا هم همراهی برانگیز می شود.
مگی جیلنهال با مهارت مثال زدنی اولویت را به جهان ذهنی قهرمان فیلمش در گذشته و حال داده و این جسارت را در همه جزئیات برای رسیدن به اتمسفری همدلانه با لدا رعایت کرده و به همین واسطه است که به مخاطب فرصت نمیدهد دستش را از دست لدا بیرون بیاورد حتی وقتی رفتاری غیرمنطقی و … از او سر میزند.
چه در فلاش بکها که آمیخته به اغتشاش، پریشانی و بیثباتی برآمده از جهان ذهنی لدای جوان و عاصی و دلزده از مادرانگی با نگاهی وهمآلود متأثر از نماهای نزدیک متوالی است، چه در زمان حال که لدای میانسال از هر عاملی که نظم و آرامش ذهنیاش را برهم زند، برآشفته میشود؛ از جابجایی صندلی ساحلی تا پرحرفی نوجوانان در سالن سینما و حتی احوالپرسی میزبانش در رستوران.
فیلم وقتی در سکانس پایانی رجعتی دارد به سکانس آغاز؛ دیگر این زن سپیدپوش سرآسیمه در ساحل، برای ما یک غریبه مرموز و مبهم نیست. او زنی است مثل هر یک از ما با گرهها و دردهای عدیده درونی که هر صبح در آینه به خود سلام میکند تا بتواند یک روز جدید را با باری که هر روز به سنگینی آن افزوده میشود، تاب بیاورد.
اما تفاوت لدا با ما این است که نویسنده و فیلمساز پستوهای پنهان درونی این زن- مادر را با ظرافت و همدلی، در معرض دید همگان قرار دادهاند تا بلکه با شکستن شمایلی کلیشهای و از پیش تعیین شده، مخاطب این فرصت طلایی را پیدا کند که به خود و مادران اطرافش اندکی حق بدهد تا … تحمل این بار برای خودش و آنها اندکی سهلتر شود.
تماشای «دختر گمشده» در نماوا
نوشته «دختر گمشده»؛ در جستجویِ مادرانگیِ گمشده اولین بار در بلاگ نماوا. پدیدار شد.