ملانی لوران و «بالماسکه زنان دیوانه» / یک «پرواز بر فراز آشیانه فاخته» فمینیست
مجله نماوا، ترجمه: علی افتخاری
سیزده سال پیش، ملانی لوران در حال نقشآفرینی در فیلم «لعنتیهای بیآبرو» بود که در آن نقش یک یهودی فراری از شخصیتی شیطانی با بازی کریستوف والتس را داشت. در پایان هر روز فیلمبرداری، کوئنتین تارانتینو سر صحنه برای عوامل فیلم موسیقی پخش میکرد. پس از یک روز خیلی سخت، آهنگ «آدمهای گربهنما» دیوید بویی از بلندگوها پخش شد. لوران به یاد میآورد: «ما میرقصیدیم. باشکوه بود.»
همزمان با اکران «لعنتیهای بیآبرو»، برای لوران بهعنوان ستاره بزرگ بعدی فرانسه تبلیغ میشد. پیتر بردشاو منتقد گاردین نوشت: «او بهراحتی میتواند ستاره فرانسوی جدیدی باشد که وارد دنیای فیلم آنگلوساکسون میشود، مانند کاترین دونوو یا ژولیت بینوش یا امانوئل بئار یا ماریون کوتیار.»
شرایط کاملاً به آن شکل پیش نرفت. در عوض، تماشاگران بیشتر بهواسطه دو پیشنهاد جنونآمیز نتفلیکس با کار او آشنا شدند: تریلر بسیار ابلهانه «۶ زیرزمینی» به کارگردانی مایکل بی و علمی تخیلی آبکی فرانسویزبان «اکسیژن» (که در آن لوران در یک محفظه کرایوژنیک به دام افتاده است).
اما او سال گذشته تازهترین – و بلندپروازترین – فیلم بلند سینمایی خود را کارگردانی کرد: «بالماسکه زنان دیوانه» (The Mad Women’s Ball)، یک درام تاریخی خاموش، اما غمانگیز با دنیایی کاملاً دور از «لعنتیهای بیآبرو» یا آن دو بلاکباستر دیوانهوار. پیش از کووید، این فیلم ممکن بود در چند سینمای هنری در خارج از فرانسه به نمایش درآید، اما بهواسطه آمازون پرایم، از ۱۷ سپتامبر ۲۰۲۱ در ۲۴۰ کشور جهان برای بیش از ۲۰۰ میلیون تماشاگر بالقوه در دسترس قرار گرفت.
«بالماسکه زنان دیوانه» را میتوان بهعنوان یک «پرواز بر فراز آشیانه فاخته» («دیوانه از قفس پرید») فمینیست فرانسوی توصیف کرد. فیلم، داستان اوژنی کلری (لو دو لاژ)، یک زن جوان باهوش و پرشور در اواخر قرن ۱۹ را دنبال میکند که با دنیای بورژوازی اطراف خود در تضاد است. وقتی خانواده اوژنی متوجه میشوند او مدعی ارتباط با ارواح است، پدرش تصمیم میگیرد اوژنی را برخلاف میل او به کلینیک اعصاب و روان در سالپترییر در پاریس بفرستد، جایی که زنان ازنظر جسمی یا روانی، بیمار تشخیص داده میشوند و بدون عذاب وجدان تحت آزمایشهای پزشکی قرار میگیرند.
در آنجا راه اوژنی با ژنهویو (با بازی خود لوران)، سرپرستار کلینیک که از مرگ خواهرش در عذاب است، یکی میشود. دیدار این دو زن مسیر زندگی آنها را برای همیشه تغییر میدهد و این اتفاق زمانی اوج میگیرد که برای شرکت در «بالماسکه زنان دیوانه» آماده میشوند، یک بالماسکه معروف در کلینیک که هر سال توسط پروفسور ژان مارتن شارکو (گرگوار بونه)، یک چهره سرشناس و البته مرموز برگزار میشود. (لوران علاوه بر کارگردانی و بازیگری، فیلمنامه را نیز با همکاری کریستوف دلاند نوشت.)
لوران در پایان هر روز فیلمبرداری، برای بازیگران و عوامل فیلم موسیقی پخش میکرد. «این ایده را از تارانتینو کش رفتم. حتی یک پلی لیست داشتم.» مثل چی؟ او با خنده پاسخ میدهد: «احمقانه است. اسمش یادم رفت.» لوران کمی از آهنگ را زیر لب زمزمه میکند. به او میگویم، «نارلز بارکلی.»
«بالماسکه زنان دیوانه» که داستانش در سال ۱۸۸۵ روی میدهد، در دوران قرنطینه ساخته شد. تمثیل گروهی از آدمها که حبس آنها را دیوانه کرده است، ازنظر لوران دور نبود، اما او میگوید، حقیقت وحشتناک این است که زنان زندانی در بیمارستان سالپترییر دیوانه نبودند، بلکه پزشکانشان آنها را دیوانه میدیدند و ژان مارتن شارکو، یک زیگموند فروید جوان و متخصص مغز و اعصاب بیمارستان یکی از آن پزشکان بود.
«وقتی تحقیق کردم و متوجه شدم آن زنان دیوانه نبودند و تشخیص رفتار جنونآمیز در آنها اشتباه بود، کاملاً شوکه شدم. بین آنها زنان جوانی بودند که آسیبدیده از تجاوز در بیمارستان بستری میشدند و به خاطر رفتار حیوانی با خود و آزمایشهایی که رویشان انجام میشد واکنشهای هیستریک نشان میدادند. این چیزی بود که واقعاً من را آزار داد.»
فیلم لوران ۳۹ ساله که از کتابی پرفروش به همین نام نوشته ویکتوریا ما اقتباس شد، یک اعتراض آشکار به سلطه پزشکی مردسالار است. «بالماسکه زنان دیوانه» میگوید در آن زمان «هیستری» واژهای فراگیر بود که پزشکان مرد را قادر میکرد بر زنان که بسیاری از آنها قبلاً مورد سوء استفاده قرار گرفته بودند، کنترل داشته باشند.
عجیب نیست چنین زنانی که ادعای ارتباط با عالم رؤیا داشتند از سوی جامعه ناچیز شمرده میشدند یا نظام پزشکی مردسالار با آنها مثل یک دیوانه برخورد میکرد، بهویژه توسط افرادی مانند شارکو، بنیانگذار عصبشناسی مدرن که نمایشهای عمومی مهارتهای خود در هیپنوتیزم بیماران زن، او را بهنوعی «شومن» تبدیل کرد که زنان آسیبپذیر را در حد اشیا تماشایی تقلیل میداد.
لوران میگوید: «وقتی نقاشیهای آن زمان را میبینید، او مثل خداست، دور او پر از مردان ستایشکننده با لباسهای رسمی است؛ و بعد در وسط زنی نیمه برهنه روی زمین افتاده است و آنها او را تماشا میکنند. نمیدانم آیا میتوانم برای کسی احترام قائل باشم که برای همه آن زنانی که بهنوعی بدن خود را برای تحقیق در اختیار گذاشته بودند، احترام قائل نبود.»
اوژنی، قهرمان فیلم تحت معاینات بسیار تهاجمی مربوط به بیماریهای زنان قرار میگیرد و بهطور مکرر در حمامهای یخ غوطهور میشود که بیشتر شبیه شکنجه با آب است تا آنچه شارکو بهعنوان آبدرمانی برای درمان علائم هیستری طراحی کرده بود. لوران میگوید: «دقیقاً مثل این بود که با عروسک بازی میکنند.»
لوران اعتراف میکند با وجود اصرار بازیگر زن اصلی او، حمامهای یخ در فیلم، سینمایی بود و آب گرم بود. «او میخواست واقعاً به شیوه متد کار کند و در یک حمام یخ واقعی قرار بگیرد، اما من اعتقاد نداشتم این کار چیزی به فیلم اضافه میکند.»
انتخاب دو لاژ برای نقش اوژنی همانقدر الهامبخش است که تارانتینو ۱۳ سال پیش امکان حضور در هالیوود را به لوران داد. «لو منبع الهام من است. “چرا؟” من تحت تأثیر زیبایی او قرار گرفتم و متأثر شدم چون واقعاً نمیداند چقدر زیباست. نمیداند! نمیداند چه قدرتی دارد و چقدر سینمایی است. او انسان زیبایی هم هست. من فیلم میسازم و هر چه بیشتر میبینم که دنیا از هم میپاشد، کمتر میتوانم بازیگرانی را که غر میزنند تحمل کنم. لو شکایت نمیکند.»
لوران در فیلم، خودش نقش ژنهویو، سرپرستار بیمارستان را بازی میکند که از معادل فرانسوی پرستار رچد در «پرواز بر فراز آشیانه فاخته» به چیزی شبیه به «رئیس» برومدن در آن فیلم جهش مییابد. «ژنهویو بسیار جدی و منطقی است و به خودش اطمینان دارد. او منکر خدمت به پزشکان است. او حتی نمیبیند هر روز تحقیر میشود و زندگی خود را وقف کارش کرده است.»
آیا فیلم بازتاب وضعیت امروز زنان است؟ «هنوز خیلی کارها باید انجام داد. در هند هر سه ثانیه یک زن مورد تجاوز قرار میگیرد. بسیاری از کشورها فاقد حقوق زنان هستند. در ایالات متحده، برخی جوانان همجنسگرا در مراکز رها میشوند.» به اعتقاد لوران، چنین پدیدههایی نشان میدهد دنیایی که او در فیلم خود به تصویر کشیده است تنها جنبه تاریخی ندارد. «خیلی عجیب است ما در حال بازگشت به عقب هستیم. همهچیز حالا خطرناک به نظر میرسد. دیدن این که چگونه انقلاب میکنیم، چگونه میخواهیم متفاوت باشیم و چگونه از جهات دیگر کاملاً دیوانه میشویم، عجیب است. ما میدانیم چطور بهتر شویم و برای من خیلی عجیب است به قهقرا میرویم و به چیزی برمیگردیم که قابل تحمل نبود.»
پروژه بعدی لوران، یک فیلم زندگینامهای درباره سوزان نوئل، پیشگام جراحی پلاستیک است. «او را میشناسید؟ اوه خدای من، از تعجب شاخ درمیآورید! او شگفتانگیز است! او صورتهای کاملاً آسیبدیده در جنگ جهانی اول را درست کرد و بعد صورتهای زندانیان یهودی را که مأموران گشتاپو آنها را کتک زده بودند، درست کرد. او عالی است. او روشی ابداع کرد که خالکوبیهای روی بدن بازماندگان اردوگاههای کار اجباری را پاک کند. او در سکوت کامل مرد. چگونه ممکن است زنی مثل او معروف نباشد؟»
اما لوران تأکید میکند پروژه بعدی او – برخلاف «بالماسکه زنان دیوانه» – اعلام جرم علیه مردسالاری نیست. «بیصبرانه منتظرم این داستان را روی پرده بیاورم چون یک زن قوی نکتهای شادیآور دارد، اما داستان زنی که مردان از او حمایت میکنند و در این داستان مردان مستثنا نیستند. من از شکافی که ما گاهی بین زن و مرد ایجاد میکنیم خسته شدهام و میخواهم چیز دیگری را نشان دهم. “چه چیز؟” این که ما زنان به شما نیاز داریم و شما به ما نیاز دارید.»
منبع:گاردین (استوارت جفریز)
تماشای «بالماسکه زنان دیوانه» در نماوا
نوشته ملانی لوران و «بالماسکه زنان دیوانه» / یک «پرواز بر فراز آشیانه فاخته» فمینیست اولین بار در بلاگ نماوا. پدیدار شد.