«انکانتو»؛ تماشای کشف یخ در ماکوندو، وقتی دیزنی آن را تصویر کند
مجله نماوا، شهرام اشرف ابیانه
۱
ادای دین آشکار به صد سال تنهایی مارکز. بازآفرینی کارتونی به سبک دیزنی از دهکدهی ماکوندوی رمان مارکز. انگار رئالیسم جادویی ادبیات آمریکای لاتین را بخواهی به سبک و سیاق داستانگوی دیزنی تفسیر کنی. نمایشی از سرخوشی به سیاقِ دیزنی، انگار دنیای دیزنی را بخواهی در دل شخصیتهای غریب رئالیسم جادویی جای دهی. گویی کشف یخ در ماکوندوی صد سال تنهایی را از منظر یکی از شخصیتهای دیزنی تماشا کنیم.
برای همین است که تصویری از خانهای با احساس که با شخصیتهای داستان حرف میزند، نقطهی محوری قصه است. خانه، کارکرد دیگری هم دارد. مهربانیاش ما را یاد حیوانات جنگل انیمشینهای کلاسیک دیزنی میاندازند که دور سفیدبرفی یا سیندرلا جمع میشدند و ستایشآمیز و مهربانانه تماشایشان میکردند. انگار مخلوق برتری باشند که به دنیایشان پا گذاشته، و به آن جلوه و زیبایی دوچندان داده.
پیش از این نیز، حیوانات با قهرمانان دیزنی مهربان بودهاند، گویی آنان برگزیدگانی باشند که قراراست از جادو محافظت کنند. حال این نقش به خانهی انیمیشن «انکانتو» داده شده. خانهای که همچون بچهای بازیگوش، یا عضوی آشنا از خانواده با ساکنانش رفتار میکند. گویی این همان سرپناهی باشد که قهرمانان دیزنی قرار بوده در آن آرام و قرار بگیرند. از یاد نبریم که پدرو و آلما مادریگال بهخاطر درگیریهای مسلحانه خانه و کاشانهی خود را با سه قلوهایشان، جولیتا و پیا و برونو، ترک کردهاند. مهاجرانی که انکانتو به آنها جا و پناه داده. دنیایی خیالی، بهشت گمشدهای که فقط در حدود قلمرو انکانتو امنیت را تامین میکند.
دهکدهای عجیب تحت حمایت شمعی جادویی رشد میکند و جادوی آن به هر یک از فرزندان خانوادهی مادریگال در سن پنج سالگی هدایایی میدهد که از آن برای خدمت به روستاییان استفاده کنند. دیدن «انکانتو» این حس را در تماشاگر برمیانگیزد، گویی وارد دنیای جادویی لوئیس کارول، خالق آلیس در سرزمین عجایب، شدهایم ولی اینبار بهجای ترک آن دنیا، ساکنش شدهایم.
اتاق برونو، دایی گمشدهی میرابل، در برجی ممنوعه در پشت خانه، شاید بتواند پدیدهای چون «انکانتو» را توضیح بدهد. این که چرا دیزنی لازم دیده رجوعی به رئالیسم جادویی ادبیات آمریکای لاتین و صد سال تنهایی مارکز داشته باشد، تا به جادویی که در فیلمهایش تصویر کرده، جلوهای تازهتر دهد. هزارتوی غارمانند پشت خانه، انگار شکم نهنگی باشد که همهی این دنیای جادویی در آن جا داده شده.
انیماتورها و داستانپردازهای «انکانتو»، به دنبال راهی برای جلوه بخشیدن به دنیایی که خلق کردهاند بودهاند، پس میرابل، قهرمان دختر داستان را، با آن عینک با شیشههای بزرگ، انگار به تازگی از کلاس درسی بیرون کشیده شده باشد، را به غاری میکشانند که در آن چند تکه شیشه زمرد کدر قرار است رازی را فاش کند.
در بیرون این غار، در داخل دهکده، لوئیزا، یکی از شخصیتهای زن قصه، اولین کسی است که میفهمد جادو در حال ضعیف شدن است. او مثل سابق نیرو و توان هرکولوارش را ندارد. حس میکند دارد تبدیل به دختر درشتاندامی میشود که هیچ کاری ازش ساخته نیست. چیزی دارد این جادو را از بین میبرد، و این فقط تهدیدی برای انکانتو و ساکنانش نیست.
چیزی در حال فرو ریختن است. خانه ترک برداشته و شمع جادویی چیزی نمانده فروغش را از دست بدهد. انگار این کلیت دنیای دیزنی است که دارد جلوه و جادوی سابقش را از دست میدهد. گویی این خیالپردازی به سبک دیزنی است که مورد تهدید واقع شده. فیلم، در ادامه توضیح میدهد آلما، مادربزرگ خانواده، چگونه مصمم به حفظ جادو از مسألهی اصلی چشمپوشی کرده که افراد خانواده را بهخاطر خودشان دوست داشته باشد نه هدیهی جادویی که به آنها داده شده.
در نهایت، این بزرگ خانواده، آلما مادربزرگ، است که مسئولیت آنچه اتفاق افتاده را میپذیرد تا باز جادو زنده شده، و خانواده را دور هم جمع کند. این شصتمین انیمیشن دیزنی انگار خواسته یک بازنگری را به یاد خالقان دیزنی و تماشگرانش بیاورد، تا آنچه این خانواده را دور هم جمع کرده چیزی فراتر از جادو است. چیزی که از درون ما ریشه میگیرد. چیزی که مفهوم خانه و خانواده را معنا میدهد. شاید به همین دلیل است که نقشِ رنگ در این انیمیشن دیزنی، پررنگتر از هر کار دیگری است. گویی این همان دنیای جاویی باشد که در خیال خود با آن زندگی میکنیم.
۲
تیم تولید در تحقیقات خود دریافتند که موسیقی و رقص، ریتم اصلی زندگی روزمره در کلمبیا هستند. در نتیجه، «انکانتو» اولین فیلم انیمیشن دیزنی بود که طراحان رقص را از ابتدا تا انتها در فرآیند تولید درگیر کرد. به این معنی که آنها از نزدیک با تیم سازنده برای بسط موضوعی و تماتیک آهنگها، شخصیتها و داستان همکاری کردند. این برخلاف فیلمهای قدیمیتر بود که در آنها داستان قبلاً شکل میگرفت تا زمانی که یک طراح رقص برای مشورت در صحنههای خاص استخدام شود.
در «انکانتو»، با نورپردازی نوعی رمانتیسم احساسی به کار وارد شده که برای نزدیک شد به شخصیتها، که کم هم نیستند، بدان نیاز بود و این اولین انیمیشن دیزنی پس از Tangled ( ۲۰۱۰) است که از نوع قابهای خاص طویل برای ایجاد حس نزدیکی میان شخصیتهای انیمیشن استفاده شده. این ترفند، به چرخشهای دوربین و پرسپکتیوهای ایجاد شده حس واقعیتری میدهد.
چون داستان «انکانتو»، از رئالیسم جادویی الهام گرفته برای خلق فضای غریبِ دنیای انکانتو از عدسیهای خاصی استفاده شده تا این غریبوارگی را با جلوهی خیالی بیشتری به نمایش بگذارد. فیلمبرداری و انیمهکردن کاراکترها یکی از پیچیدهترین فرآیندهای تولید فیلم در یک انیمیشن دیزنی بوده. خاصه که در مراحل پیش تولید، تیمی از دیزنی به کلمبیا سفر کرد، تا از نوع پوشش گیاهی آن خطه تصویری برای دنیای خیالی «انکانتو» فراهم کنند. این کار، در جلوهنمایی هر چه بیشتر رنگپردازی پرجلوهی فیلم نقش اساسی ایفا میکند.
تماشای «انکانتو» در نماوا
نوشته «انکانتو»؛ تماشای کشف یخ در ماکوندو، وقتی دیزنی آن را تصویر کند اولین بار در بلاگ نماوا. پدیدار شد.