«رکود بزرگ»؛ پاداش شک کردن
مجله نماوا، هومن منتظری
بعضیها خوب نگاه میکنند. اما بعضیها گاهی و از روی تصادف به خوب نگاه کردن دعوت میشوند. اتفاقی چیزی را میبینند که وجود دارد ولی دیگران آن را نمیبینند. به چیزی شک میکنند که اشتباه است، ولی همه به آن اطمینان دارند.
فیلم «رکود بزرگ» قصه آدمهایی را روایت میکند که بحران بزرگ اقتصادی سال ۲۰۰۸ را پیش از به وقوع پیوستن پیشبینی میکنند. آنها که همگی جزو فعالان و سرمایهگذاران بخش اقتصادی هستند، به نظام عظیم و ظاهرا دقیق بازار مسکن شک میکنند. بازاری که حدود سی سال همیشه سود ده بوده و به نظر همه کارشناسان هنوز برای سرمایهگذاری بیشتر جا دارد. سپس برخلاف جریان آب بر روی سقوط ارزش سهام اوراق قرضه وام مسکن بانکها سرمایه گذاری میلیاردی میکنند تا پس از نابودی همه چیز از معدود افرادی باشند که در این میان سود کلانی میبرند. نمودی از گفته مارک تواین که در همان ابتدای فیلم بر تصویر حک میشود. «آنچه را که نمیدانید شما را به دردسر نمیاندازد، آنچه که از آن مطمئن هستید شما را به دردسر میاندازد.» و این خوب نگاه کردن و شک کردن به چیزی که همه به آن مطمئن هستند در فیلم «رکود بزرگ» پاداش دارد.
داستان فیلم براساس اتفاقات واقعی است. یعنی قهرمانان ما با اینکه معامله پرریسکی میکنند نگرانشان نمیشویم. چون میدانیم که رکود سال ۲۰۰۸ به هر حال اتفاق افتاده است و طبیعتا آنها هم در طول فیلم به خواستههای خود خواهند رسید. البته فیلم هم بیش از آنکه بر پیشرفت خط رواییش تمرکز کند، تمرکزش بر روی آدمهای قصه است. پیچیدگیها، انگیزهها و اعتماد به نفسشان. سودای پولدار شدن و اینکه چگونه شک میکنند و چطور شجاعت این را پیدا میکنند که بر خلاف جریان اقتصاد اول دنیا سرمایه گذاری کنند. سرمایه گذاری که اگر اشتباه از آب در میآمد همه زندگیشان بر باد میرفت.
در همان برخورد اول با آدمهای فیلم و گونهای که سروقتشان میرویم سعی میشود تا جای ممکن به آنها نزدیک شویم. مایکل بری مدیر یک شرکت سرمایهگذاری است که با تیشرت و شلوارک در محل کارش حاضر و با لحنی کشدار و بیحال با نیروی کار جدیدی که بابت استخدام آمده در حال مصاحبه است. درباره وام مسکن سوال میکند همان چیزی که به تازگی ذهنش را درگیر کرده و همان جوابهای روتین و همیشگی را میشنود. در همین بین فیلم بدون هیچ مقدمهای بهواسطه برشی ساده و نماهای رفت و برگشت به درون فضای ذهنی او و گذشتهاش سر میخورد و بازمیگردد. قسمتی از کودکیاش را میبینیم و حرفهایش را میشنویم بر روی تصویری که تنهایی شنا کردنش در استخری را نشان میدهد، گویی دارد با خود حرف میزند و دوباره بازگشتش به زمان حال، در همان اتاق میان مصاحبه کاری. او بدلیل بیماری در کودکی یکی از چشمهایش را ازدست داده و به جایش چشم مصنوعی دارد. چیزی که باعث شده در کودکی بابتش خجالت بکشد و باور دارد علاقهاش به تنهایی و انزوا و اینکه در تعاملات اجتماعیش همیشه شکست میخورد، دلیلش همین موضوع است.
یا با مارک باوم در یکی از جلسات جمعی روان درمانی کنترل خشم آشنا میشویم. خیلی عصبانی وسط جلسه از در تو میآید و بدون اعتنا به اینکه کسی دارد حرف میزند شروع میکند با صدای بلند به غر زدن. وقتی هم گوشی همراهش زنگ میخورد و بدون حرفی جلسه را ترک میکند. بواسطه مکالمه تلفنیاش با همکار و در ادامه همسرش دوبار در نماهایی کوتاه به گذشتهاش سرک میکشیم. یکبار کودکیاش همراه برادرش و اینکه معلم گلایه میکند با اینکه بچه باهوشی است ولی مدام سعی دارد در تورات تناقضاتی را پیدا کند. پس نباید هم برایمان عجیب باشد که در حال حاضر هم به همه سیستم سیاسی و اقتصادی کشور بدبین است. همچنین متوجه میشویم مشکلات روحی او مربوط به بعد از خودکشی برادرش است. بار دوم به گذشته، به همان روز خاص میرویم که برادرش خودش را از ساختمانی پرت میکند پایین.
با اینکه فیلم برای نزدیک شدن به آدمهایش سعی میکند تا جای ممکن از امکانهای سینمای داستانی بهره گیرد ولی در عین حال تلاش دارد با توجه به واقعی بودن اتفاقات در فضای مستند هم بماند. در اکثر نماهای فیلم از دوربین روی دست با حرکتها و زومهای آنی و سریع استفاده میشود. بارها پیش میآید آدمها در طول فیلم رو به دوربین زل میزنند و چیزی را برایمان تعریف میکنند. انگاری فیلم خود آگاهانه میخواهد بین این دو فضا بماند و القا کند که دارد اتفاقی واقعی را همچون داستانی جذاب برایمان تعریف میکند و بخشی از این جذابیت هم دلیلش این است که این اتفاقات واقعی هستند. بارها صحنهای را میبینیم که اتفاقا در دل داستان دراماتیک و جذاب است ولی بلافاصله پس از آن یکی از شخصیت ها رو به دوربین بر میگردد و توضیح میدهد که این اتفاق در واقعیت افتاده یا نه و اگر نیافتاده شکل واقعی آن به چه صورت بوده است.
از طرفی فیلم درباره مسائل اقتصادی و معاملات بانکی است و خیلی از اصطلاحات میتواند گیج کننده باشد. به قول راوی فیلم وال استریت اساسا این نوع اصطلاحات را دوست دارد تا شما فکر کنید فقط اونها میتوانند این کارها را انجام دهند. فیلم برای شرح این واژهها سعی کرده همچون پاورقی از جملات توضیحی پایین تصویر کمک بگیرد یا اینکه از مهمانانی خارج از متن و کنار قصه همچون سلنا گومز بازیگر و خواننده یا آنتونی بوردین سر آشپز معروف دعوت شده که این اصطلاحات را با مثال به سادهترین شکل ممکن شرح دهند. این روش فاصلهگذاری با روایت و پرانتز باز کردن هم به نوعی در راستای استراتژی فیلم است که میخواهد در فضای شبه مستند بماند و هم اینکه وقتی با چاشنی و لحن طنز همراه میشود، در کنار تدوینی با ریتم تند و برشهای فراوان موجب شده روایتی با اصطلاحات تخصصی از آدمهایی پشت میز نشینی که مدام با هم یا تلفنشان صحبت میکنند و همه پیشرفت روایت درکلام است که می-توانست به خودی خود بسیار کسالتبار باشد، به فیلمی خوش ریتم که دنبال کردن ماجرایش جذاب است برسد.
فیلم با اینکه سعی دارد در فضای مستند بماند و بر واقعی بودن اتفاقات تاکید کند ولی خودش هم میداند بخش بزرگی از واقعیت بحران اقتصادی آن سال پشت روایت جذاب داستانی و قصه آدمهای فیلم جا میماند. فیلم در یکی از لحظات به یادماندنیاش در اینباره به ما تلنگری میزند که میتواند مدتها در خاطرمان بماند. جایی که چارلی و جیمی از سرمایهگذاری هنگفت علیه وامهای مسکن خوشحالی میکنند، بن ریکر دوست و مشاورشان میخواهد بس کنند. او اعتقاد دارد آنها علیه اقتصاد آمریکا شرط بندی کردهاند و اگر موفق شوند فاجعهای اتفاق میافتد که بیش از همه مردم آسیب میبینند نه بانیان اقتصادی کشور. آنها خانههایشان، شغلهایشان و پساندازشان را از دست میدهند. فاجعهای که بدبختی اصلیش برای مردم میماند. چیزی که به واقع هم اتفاق میافتد و ما هم چند نمای فیکس شده خبری چند ثانیهای در دل روایت فیلم از آنچه که بر سر مردم میرود میبینیم. کافی نیست ولی حداقل در پایان فیلم موفقیت قهرمانهای ما مشابه فیلمهایی از این دست نیست و حس پایان خوش را به تمام معنای کلمهاش ندارد.
تماشای «رکود بزرگ» در نماوا
نوشته «رکود بزرگ»؛ پاداش شک کردن اولین بار در بلاگ نماوا. پدیدار شد.