«زندگی پیش رو»؛ سیمانی و نمور، اما امن
مجله نماوا، حمیدرضا گرشاسبی
سوفیا لورن در هشتاد و شش سالگی، همچنان میدرخشد. زندگی همچنان پیش روی اوست و این زن پرقدرتمند نشان میدهد که در چنین سن و سالی، نه فقط مغزش خوب کار میکند که بدنش هنوز قرص است و این دو فاکتور از آن ویژگیهای مهمی است که یک بازیگر را به اوج میرساند. سوفیا لورن از آن دست بازیگران خارجی است که برای ایرانیان محبوبی جاودانی به حساب میآید و ایرانیان همواره دنبالهروی کارهایشان بوده اند. این بار هم میتوان به او نگاه کرد و در آن دستهای استخوانی و صورت به چروک نشسته، دورانی از شکوه و عظمت یک آیکون را مرور کرد و از نوستالژیِ آن غمگین شد، اما لذت برد.
از جهت بازیگری در فیلم «زندگی پیش رو»، برای ما ایرانیها عاملی دیگر برای ترغیب شدن به تماشای این فیلم نیز وجود دارد؛ بابک کریمی. این بازیگر ایرانی که به دلیل زندگی در ایتالیا و شناخت از سینمای این کشور نقشی مهم در دسته بازیگران فیلم دارد. او به نقش آقای حمیل آدمی است که بر زندگی شخصیت اصلی فیلم – مومو – تاثیر فراوانی میگذارد. اما هاله اصلی موجود در فیلم از خود سوفیا لورن ساطع میشود. و معلوم است که اساسا او آغازگر تولید این فیلم بوده است چرا که شخصیت او بر توان بازیگری سوفیا و تناسب او با نقش هماهنگ شده. کارگردان فیلم ادواردو پونتی پسر سوفیا لورن از همسرش کارلو پونتی – تهیه کننده نامدار – است و شکی نیست که او این فیلم را ساخته تا مادرش در آن بازی کند و دوباره او را در نهمین دهه زندگیاش احیا کند. برای این کار چه رمانی بهتر از «زندگی پیش رو» نوشته رومن گاری؟! ادواردو به خوبی می دانسته شخصیت مادام رزا تا چه اندازه به مادرش نزدیک است. این رمان که یکی از بهترینها در نوع خودش است، فضایی زیبا و انسانی دارد که از آن میتوان فیلمی درست و درمان درآورد. و همین طور هم شده. فیلم «زندگی پیش رو» دنیای کوچکی دارد که در آن اخلاقیاتی زیبا از انسانها و روابط آنها به تصویر در میآید و بین آدمها با مذاهب مختلف، خطی مشترک کشیده میشود و آنها را بهم پیوند میدهد. رومن گاری در رمانش تلاش میکند که از خلال مرگ و پیری(ناتوانی و عجز) راهی پیدا کند به سمت زندگی و حرکت. و این راهی است که بین یک پسر نوجوان و زنی مسن کشیده میشود.
مومو که نام اصلیاش محمد است از سنگال آمده و خیابان، خانه اوست. با وجود این که تحت حمایت سازمان اجتماعی است اما سخت به قوانین آنها تن میدهد و به جای رفتن به مدرسه ترجیح میدهد دزدی کند و در مرتبتی بالاتر، دوست دارد دزدی را کنار بگذارد و با عزمی جزم برای ارتقا شغلی، مواد فروش شود. او با زرنگی نظر یک خرده فروش مواد را جلب میکند و پیکِ او برای فروش میشود. اما سرقت او را به مادام رزا وصل میکند؛ آن هم وقتی که مادام رزا شمعدانیهایش را برای فروش برده تا بلکه یک ماه اجاره خانهاش را جور کند. مومو شمعدانیها را میدزدد، اما در نهایت با شرمساری آنها را به مادام بر میگرداند و همین باعث میشود که مومو برای مدتی موقت در خانه او اقامت کند. و خانه مادام رزا که پناهگاه نامیده میشود، جایی است که از سالها قبل محل نگه داری کودکانی است که مادرشان به تنفروشی مشغول بودهاند. با این حال نکتهای جذاب در این خانه و تربیت مادام رزا وجود دارد؛ با آن که خود او نیز زمانی به همان کار مشغول بوده، اما توانسته آدمهایی را تربیت کند که حالا مثلا تا مقام یک پلیس بالا رفته اند.
این طور که پیداست قرار است مومو نیز یکی از همان آدمهای پرورش یافته در دامن مادام رزا شود. مادام رزا او را قبول کرده تا مومو را از خیابانگردی و مواد فروشی نجات دهد. مادام نمیخواهد او هرز برود. با وجود این که رابطهشان با یک دشمنی و تنفر(شمعدانیهای مادام به سرقت رفته و او زمین خورده و آسیب دیده) شروع میشود و مومو هم مجبور شده در خانه آلونکوار و به زعم او آشغالدانیاش ساکن شود و مجبور است غرغرهای زنی بدقواره را تحمل کند، اما هر دو میفهمند که میتوانند کمک حال یکدیگر شوند و به همین خاطر، خیلی زود آن دشمنی فراموش میشود و تبدیل به دوستی میشود؛ بهخصوص که مادام رزا برای آن که مومو آدمی بهتر شود، میگذارد او زیر دست آقای حمیل کار کند تا از این مرد پاه به سن گذاشته، راهنماییهایی برای زندگی بگیرد. آقای حمیل مردی تنهاست که یک مغازه خرازیطور را اداره میکند و عاشق این است که قالی جمع کند و آنها را رفو کند.
آقای حمیل مسلمانی با ایمان است که در اولین درسها، برای مومو از قرآن کریم میگوید. او یک قالی منقش به شیر را نشانش میدهد و میگوید در قرآن شیر نماد قدرت، صبر و ایمان است و خود ایمان مثل عشق است که هر مسلمانی باید آن را به یاد داشته باشد. جالب این که آقای حمیل دوست دارد قالیاش را با کمک مومو ترمیم کند. اگرچه مومو خام و جوان است و نیازمند گرفتن درسهای زندگی است، اما جوانیاش باعث حرکت است و حرکت و نیرو میتوانند سبب کمک به دیگران شوند. موقعیت مومو در خانه مادام رزا نیز همین گونه است. این که قرار است مومو دست راست مادام شود و او را حرکت دهد. در عوض مادام هم به او یاد میدهد که چگونه زندگی کند.
«زندگی پیش رو» فیلم رابطههاست: رابطههای غریب و آشنا. رابطههای نزدیک و دور و رابطههای کوچکها و بزرگها. از همین رابطههاست که مومو حتی قدرت تخیل پیدا میکند و به تصاویری خیالی دست مییابد که شادی را نصیبش میکند. نقطه عزیمت مومو ارتباطی است که او با مادام رزا پیدا میکند. این رابطه باعث میشود که او چیزهایی را ببیند که قبل از آن ندیده و به درد و رنجهایی فکر کند که پیش از آن، به آنها فکر نکرده و حتی از وجودشان بیاطلاع بوده. و میفهمد تنهایی، زیرزمینی نمور و سیمانی است که گرچه سرد و تاریک است، اما گاه فقط تنهایی است که ایمن است و امن.
تماشای «زندگی پیش رو» در نماوا
نوشته «زندگی پیش رو»؛ سیمانی و نمور، اما امن اولین بار در بلاگ نماوا. پدیدار شد.