«دایره سرخ»؛ گچ سرخ در دستان بودا
مجله نماوا، حمیدرضا گرشاسبی
به سال ۱۹۰۳ بود که ادوین اس پورتر فیلم سرقت بزرگ قطار را ساخت؛ او زمانی دست به ساخت این فیلم زد که فقط چندسالی از تولد سینما میگذاشت. او خیلی زود تشخیص داده بود که سرقت و دزدی امری دراماتیک است و براساس آن میتوان داستانی جذاب ساز کرد. از همین روست که سرقت از همان سالهای نخست سینما، این هنر صنعت را همراهی کرده و با آن بزرگ شده است. اگر در آغازسرقت آنقدر ساده مینمود که فقط کافی بود چند سواره جلوی حرکت یک قطار را بگیرند، اما رفته رفته دزدیها سختتر و پیچدهتر شدند تا تماشاگران سینما مدام و مدام از نقشههایی که سارقان میکشیدند حیرت کنند. سرقت آنقدر دنیایی وسیع و پهن داشته که خود تبدیل به گونهای در سینما شده است. این، گونهای است که زیر شاخههایی فراوان دارد و همیشه رو به پیشرفت بوده است. اما «دایره سرخ» که در اوایل دهه هفتاد میلادی ساخته شده، از جمله فیلمهایی است که برگهای زیادی از تاریخ سینما را به خود اختصاص داده و در زمانهی خودش، اعتبار فراوانی داشته. پشت فیلم نامی بزرگ از سینمای فرانسه است: ژان پیر ملویل و در صورت فیلم، آلن دلون و ایو مونتان و جان ماریا ولونته دیده میشوند که همگی از اسطورههای سینما به حساب میآیند.
در همه فیلمهای سرقتی دو عامل اصلی، داستانها را شکل میدهند؛ آدمها (دزدها و پلیسها) و موضوع دزدی که شامل مکانها و اشیا سرقتی میشوند. اما در بسیاری از فیلمهایی که در گونه سرقت قرار میگیرند آدمها و کیش شخصیتی آنهاست که برای فیلم لحن میسازند و جهانبینی کارگردان را شکل میدهند. «دایره سرخ» از این دست است؛ در واقع این آدمها و مرامشان است که به فیلم تشخص و ارزش میدهند. وگرنه از منظر درامپردازی، شاید که «دایره سرخ» داستانی پیچیده و پرفراز و نشیب را مدنظر قرار نمیدهد. برای همین است از فیلمی که بیشتر از دو ساعت زمان دارد، نزدیک به نود دقیقه از آن را به یک پیش داستان میسپارد؛ البته اگر بخواهیم فرض را بر این بگذاریم که داستان فیلم وقتی آغاز میشود که شخصیتها کنش سرقت را شروع و آن را پیش میبرند. قبل از این مساله، ما خرده داستانهایی می بینیم تا به علاقه ملویل پی ببریم و بدانیم که او آدمها را همراه با عقاید و منشهایشان تصویر میکند. برای همین است که مثلا فصلی از فیلمش را به این اختصاص میدهد که پلیس مورد نظر را به نزد دادستان کل میفرستد تا او برایش موعظه کند و فلسفهای را عیان کند. خلاصه کلام او این است که آدمها معصوم به دنیا میآیند و به مرور عوض میشوند. ملویل دوست دارد این نوع فلسفه بافیها را در فیلمش بگنجاند چرا که صرفا دوست ندارد یک فیلم سرقتی بسازد که در آن، دزدها میدزدند و پلیسها میگیرند یا میکشند. ملویل ورای یک پلات دزدی/پلیسی حرکت میکند و جهانبینی آدمها را بیرون میریزد. یا از دیگر خرده داستانها میتوان به سکانسهای آغازین فیلم اشاره کرد که کوری (آلن دلون) با رشوه به باشگاه بیلیارد میرود؛ باشگاهی که قبل از رسیدن او تعطیل شده است. او سر میز به تنهایی بازی میکند تا اشارهای باشد به دنیای ساکت و تنهای یک بازنده.
از منظر روایت نیز فیلمهای سرقتی – بیش و کم – سه مرحله را جلو میبرند. در وهله نخست جمعآوری آدمهاست. آن که به عنوان لیدر ماجرا ایفای نقش میکند، نقشهای دارد که برای پیاده کردن آن باید آدمهایی را با خود همراه کند. در مرحله بعد به دست آوردن اطلاعات و کشف راههای رسیدن به مسروقه است که معمولا با معرفی محل همراه میشود و سر آخر عمل دزدی و روز و ساعت موعود است. «دایره سرخ» نیز همین مسیر را پی میگیرد. با این تفاوت که بخش نخست را بیشتر طول میدهد و دو مرحله بعدی اهمیت کمتری در زنجیره روایت دارند. بهخصوص مرحله میانی که جمع کردن اطلاعات لازم برای عمل دزدی است. این مرحله در «دایره سرخ» به سرعت اتفاق میافتد و همینطور مرحله سوم نیز بدون تنش و تعلیق پیش میرود و تیم سه نفره کوری، ووگل و ژانسن به آنچه در پی آن بودهاند میرسند. اما طولانیترین مرحله همان مرحله اول است چرا که ملویل قصد داشته سر صبر، آدمهایش را به ما معرفی کند و ماهیت شخصیتی آنها را برای او رو کند. در واقع در «دایره سرخ» قبل از آن عمل دزدی مهم باشد، مرام آدمهایی که قرار است دست به دزدی بزنند مهم است. حتی از این منظر، ملویل فصلهایی را هم به پلیس اختصاص میدهد تا او را نیز واشکافی کند. گویا این پلیس شق دیگری از شخصیت جف کاستلو – در فیلم «سامورایی» – است. ببینیم که او چهطور در آپارتمانش تنهاست و با گربههایش حرف میزند. شاید شبیه به مراوده سامورایی/کاستلو با پرندهاش. ملویل بر این سبقتِ شخصیتی در برابر ارزش پیرنگی، از طریقی دیگر نیز صحه میگذارد. راوی در آغاز فیلم از قول راما کریشنا روایتی از زندگی بودا را تعریف میکند.این که: «بودای انزواطلب یک تکه گچ سرخ به دست گرفت، دایرهای کشید و گفت هنگامی که انسانها حتی ندانسته دور هم گرد آیند، هر گونه اتفاقی برای هر کدام از آنها ممکن است رخ دهد. و آنها میتوانند راههای مخالفی را بپیمایند، اما روز موعود بدون تردید در «دایره سرخ» گرد خواهند آمد.» ملویل در «دایره سرخ» بر این پندار حرکت میکند که پلیس و دزد گرچه راههایی متضاد با یکدیگر را پیش گرفتهاند اما سرنوشت سرآخر آنها را درون دایرهای میگذارد که سرخیاش را از خونِ ریخته شدهی سارقان میگیرد. قرار گرفتن در این دایره لاجرم است، چرا که اخلاقیات جامعه انسانی را کسانی پیشنویس کردهاند که همواره به دنبال آن هستند که افرادی را به عنوان گناهکار به جامعه معرفی کنند (ببینیم که چندین بار بر سر این که ووگل به راستی گناهکار است یا بیگناه، در کلام آدمهای شهر تکرار میشود). درست که پلیس در نهایت باید پیروز باشد و اجساد سارقان را فرش زمین کند، اما گویا او نیز از این وضعیت راضی نیست و نشانهاش آن که با چه بیزاری آن تکه دستبند طلا را به کارمندش برمیگرداند.
تماشای «دایره سرخ» در نماوا
نوشته «دایره سرخ»؛ گچ سرخ در دستان بودا اولین بار در بلاگ نماوا. پدیدار شد.