نگاهی به سه مستند کوتاه / تسلیمناپذیران
مجله نماوا، علیرضا نراقی
دوگانه تسلیم یا تسلیم نشدن، کنارهجویی یا مبارزه یکی از آن تقابلهایی است که میتواند اغلب داستانهای زندگی انسان را توضیح دهد. در این تسلیمشدن یا نشدن خصوصیات شخصیتی و موقعیت فرد اهمیتی فراوان دارد. اما در نهایت این یک انتخاب است، که انسان در آن احساس اختیار میکند و اختیار چیزی جز همان احساس مختار بودن نیست. گاه آنچه در ظاهر تسلیم مینماید الزاماً شکست نیست و تسلیم نشدن به معنای این نیست که فرد کار درست را انجام میدهد. اما برخی موقعیتها و جایگاه این انتخاب در نسبت با حقیقت، تسلیم نشدن را به ارزش بدل میکند، چرا که در غیر اینصورت انسانها دردی را تا انتها با خود حمل میکنند و تسلیم شدنشان به از دست دادن زندگی منتهی خواهد شد.
سه مستند «تماس ازدست رفته»، « مبارزه» – با نام اصلی Ivory- و «تنفس» که به تازگی در نماوا در دسترس قرار گرفتهاند هر کدام به نوعی داستان دوگانه تسلیم یا مبارزه را طرح میکنند. علاوه بر نوع نگاه و تفاوت داستان آدمها در هر یک از این سه مستند، آنچه اهمیت دارد معانی مختلف تسلیم و مبارزه است. معانی مختلفی که هر کدام معطوف به زندگی هستند و به همین دلیل فضیلت تسلیم شدن یا نشدن را تعیین مینمایند. ما در هر سه مستند با شخصیتهایی روبرو هستیم که برای ساختن زندگی خود با شرایطی روبرو هستند که کناره گرفتن و نخواستن راهی که پیش میروند برایشان سادهتر از ادامه است، اما قدرت خواست زندگی و زندگی دوستی فراتر از هر چیز آنها را از تسلیم در برابر نادانستگی، شکست و ناامیدی دور نگه میدارد.
مادر به مثابه مستندساز
«تماس از دست رفته»(۲۰۱۸) درباه پسری نوجوان به نام جیم است که از دو سالگی پدر خود را ندیده و از مادرش ویکتوریا میخواهد که با پدرش صحبت کند تا با هم قرار ملاقاتی داشته باشند. این مستند که سال ۲۰۱۹ جایزه بهترین اثر کوتاه را از بفتا دریافت کرده است با این ایده حرکت میکند که جیم نمیخواهد قید دیدن پدر خود را بزند و با همه دشواری انجام این کار برای مادرش بر نیاز خود به شناخت پدر اصرار میورزد. مادر در حالی که این تماس برایش از نظر عاطفی دشوار و دردآور است، نمیخواهد پا روی نیاز منطقی پسرش بگذارد و تسلیم نشدن جیم، ویکتوریا را هم به حرکت وا میدارد.
نکته جذاب «تماس از دست رفته» در زاویه دید آن است. مستند ساز خود ویکتوریا ماپلبک مادر جیم است. زاویه دید مادر به عنوان سازنده این مستند به فیلم روحی بخشیده که آن را به شدت ملموس و دلپذیر کرده است و اثرگذاری آن را مضاعف نموده. فیلم تبدیل به یک گفت و گوی بالغانه و آموزنده شده است که در آن جایگاه اغلب قدرتمند و کنشگر مستندساز به جایگاه حمایتگر آسیبپذیر یعنی مادری بدل شده است که تلاش دارد فرزند خود را درک کند و با او همچون یک انسان کامل رفتار نماید. خواست جیم سلوکی دردآور و در عین حال آگاهی بخش برای خود ویکتوریاست. مادر- کارگردان اینجا به نقشی تبدیل شده است که در عین مشاهدهگر بودن، تأثیرپذیری فرم فیلم را از واقعیت دوچندان کرده و مشاهده را به نوعی دغدغه درونی و در نهایت کنش تبدیل کرده است.
مشتزن عارف مسلک
«مبارزه»(۲۰۱۸) داستان دیگری است از تسلیم نشدن. یک قهرمان مشتزنی به نام ایوری با سابقه مواد فروشی و زندان، حالا در پی احیای زندگی خود است اما نه فقط زندگی خود؛ او در پی نجات زندگی کودکانی و نوجوانانی نیز هست که در جایگاه طبقاتی، نژادی و محله بدنام او زندگی میکنند. در عین تمرین برای مسابقات با اهمیت جایزه دستکش طلایی، ایوری مشغول آموزش مشت زنی هم هست اما آموزشی که او پی میگیرد فراتر از مشتزنی صرف است، او آموزش زندگی و استقامت میدهد.
«مبارزه» یا هماه «Ivory» ساخته جیک اولسون بازتاب دیگری – از نوع فردی- انفسی آن- از تبعیض نژادی و فاصله طبقاتی سهمگین است. نگاهی به محلههای جرمخیز که اغلب کودکان آن قربانی میشوند و خود به جایگاه قربانی کنند ارتقا پیدا میکنند تا بتوانند بقای خود را حفظ کنند. ایوری مشتزنی است که با وجود جوانی به سبب تعدد و تنوع تجربیاتش به مردی با بینش و جدی تبدیل شده است که جز هدف خود بر چیزی متمرکز نیست. پلان تکرار شونده پلهها که ایوری و شاگردش با دویدن از آن بالا و پایین میروند در فیلم به تصویری نمادین از استقامت و عدم تسلیم بدل میشود. ایوری بجای تسلیم شدن در جایگاه طبقاتی، نژادی و محله خود دست به تغییر آنجا زده است. آنجا را ترک نکرده که خود نوعی از تسلیم است، بلکه یک تنه در پی ساختن محله خود و کودکان و نوجوانان آن است. او مادرش را از دست داده و در زندگی بسیاری از داشتههایش به باد رفته، اما همچنان مشتی آهنین، عضلاتی جوان و قدرتمند و انگیزهای خدشه ناپذیر دارد که با روحی رنج کشیده اما سیقل خورده، به او امکان نگاه حکیمانه به رنجهای زندگی را داده است؛ به همین دلیل او تسلیم شدنی یا شکست خوردنی نیست، حتی اگر مسابقهای را از دست بدهد و هیچگاه در کار خود از آنچه هست جلوتر نرود. مبارزه برای ایوری نفس زندگی را معنا کرده و امکان زیستی اثرگذار را ممکن ساخته است.
رفاقت با اسبهای شفابخش
«تنفس»(۲۰۱۷) فیلمی است که اگر ایده تسلیم شدن را در پیوند با دو فیلم دیگر در آن پی بگیریم باید آن را به عنوان آخرین فیلم بنگریم، چراکه ایده تسلیم نشدن در تنفس به شکوفایی میرسد و معنایی بسیار عمیق و الهامبخش پیدا میکند. «تنفس» ساخته شان مالن درباره مردی است که تجربه رنج و از دست دادن برای او بسیار سهمگین و دشوار رخ داده است. او عشق زندگیاش را در چند دقیقه از دست میدهد، سپس دختر جوانش نیز به واسطه سرطانی پیشرفته با دردی جانگاه او را ترک میکند. حال افسردگی و تهی شدنی چنین برای از پادرآوردن یک مرد کافی است، اما مرد فیلم «تنفس» صبورانه و متأملانه به زندگی ادامه میدهد. خود را وقف نوهاش میکند و البته اسبهایی که رفتارش با آنها یادآور سلوکی رفیقانه و صمیمانه است. او از اسبها احساس میگیرد و حتی احساس عشق و محبتی را که نتوانسته در زندگی با عزیزان خود به آنها ببخشد، به اسبها میبخشد و معتقد است اسبها نیز پاسخ او را میدهند. فیلم مالن با نماهایی از مناظری مهآلود که خاصیتی شبه رؤیایی دارند حسی معنوی و انفسی را به مخاطب منتقل میکند. در عین سرراستی و سادگی واقعگرای مرد، بافت فیلم توانسته روابط و تابآوری درونی مرد را تبدیل به تصویری خیالانگیز و با شکوه تبدیل کند و تابلویی مسحور کننده را در زمانی کوتاه با دنیایی از معانی و الهام پیش چشم مخاطب بگذارد.
این مستند کوتاه است، اما در پایان احساسی از دیدن یک زندگی تمام و کامل را به مخاطب میدهد. یک زندگی پر فراز و نشیب را می بینیم که در ظاهر به تنهایی و تسلیم ختم شده است اما این تسلیم خود نهایت مقاومت است و این تنهایی مسیری است برای زیستن با تمامیت هستی به مثابه خانواده و ارتباط با موجودات -خاصه اسبها- به مثابه دوستانی وفادار. در نهایت رهایی و آزادگی مرد ما را مسحور تسلیم به مثابه مقاومت میکند، پذیرش رنج به مثابه امکانی برای عبور از آن، ادامه زندگی به مثابه ادامه پیدا کردن حیات عزیزان از دست رفته در درون ما و در خلاصهترین کلام اراده معطوف به زیستن، نفس بودن به مثابه تسلیم نشدن.
تماشای «تماس ازدست رفته»، «مبارزه» و «تنفس» در نماوا
نوشته نگاهی به سه مستند کوتاه / تسلیمناپذیران اولین بار در بلاگ نماوا. پدیدار شد.