«لاکی»؛ لبخندی به پایان
مجله نماوا، علیرضا نراقی
هیچ صدایی پرطنینتر از خاموشی نیست و در میان اصوات خاموش، مرگ از همه هراسناکتر و برآشوبندهتر است. با وجود این اغلب روایتها از دین تا داستان، از فلسفه تا فیلم و… میگویند که دقیقاً نقطه رسیدن به آگاهی در بابِ بودن، درک خاموشی با عظمت مرگ است. دختری بودایی به عنوان تنها بازمانده یک قتل عام بین جنازه و خون و در میان سربازان آمریکایی که خانوادهاش را کشتهاند لبخند میزند! چرا؟ چون میخواهد به سرنوشت خود -که مرگ است- لبخند بزند. روایت این داستان نقطه عطف فیلم «لاکی»(۲۰۱۷) ساخته جان کارول لینچ است. وقتی قهرمان نحیف فیلم، این داستان را در کافهای که صبحهایش را آنجا میگذراند، از کهنه سرباز دیگری چون خود میشنود. حرف افسر نیروی هوایی به لاکی درباب لبخند دختر بودایی، نگاه او به موقعیتاش را تغییر میدهد. لاکی مرد آتئیست ۹۰ ساله مرگ را نمیشناسد و این فیلم سیر شناخت همزمان مرگ و زندگی توسط اوست.
خلل در زیبایی روزمرگی
لاکی مردی تنهاست که هر روز امور ثابتی را انجام میدهد: بلافاصله پس از بیداری سیگاری آتش میزند، پنج حرکت یوگا را در حین سوختن سیگار انجام میدهد، زیر بغلهایش با حولهای مرطوب تمیز میکند، قهوه را دم میآورد، به یک کافه مشخص میرود، جدول حل میکند، از سوپر مارکت خانم لاتینتبار مهربان شیر و سیگار میخرد، به تماشای یک نمایش تلویزیونی مینشیند و سرانجام غروب خود را در کافهای شبانگاهی به گپ زدن با رفقایش میگذراند. به طرز غریبی این تکرار در فیلم «لاکی» ملالآور و سرد نیست، بلکه زیباست. آنقدر در لاکی این مناسک روزمره شیرین و رهاست و با گفتوگوهای جالبی همراه است که میتوان به داستان کم افت و خیزتر از این چیزی که اینک فیلم روایت میکند هم دل سپرد و راضی بود. رئالیسم محض فیلم در نوع اجرای این مناسک به تصویری رؤیاگونه بدل میشود.
یک روز «لاکی» در همان اویل اجرای مناسک خود یعنی زمان دمآوری قهوه، از هوش میرود و این آغاز یک پایان است. آشوبی دراماتیک که بناست مناسبات هرچند محدود و کوچک لاکی را تغییر دهد و پس از پیچ کوتاه و دشواری از ملال و خشم، به سطح بالاتری از درک متقابل و پیوند برساند. لاکی با از هوش رفتن و صحبت با پزشک خود متوجه نزدیکی مرگ میشود.
رئالیسم چیست؟
لاکی پس التفات به مرگ ابتدا خروش میکند، اما یک روز پیش از آنکه از هوش برود واژه رئالیسم را در حین حل جدول آموخته بود. لاکی به واسطه علاقه به حل جدول مدام به فرهنگ لغات مراجعه میکند و این باعث شده است کلمات را با ریشه و تبارشان بیاموزد و حال وقت آموختن «رئالیسم» است. رئالیسم به معنای دیدن، فهم و پذیرش واقعیت همانطور که هست. اما لاکی متوجه است که این کافی نیست، یک اشکالی دارد؛ ممکن است آنچه من میبینم با آنچه دیگری میبیند متفاوت باشد و به همین دلیل فهم و آنچه میپذیرم نیز متفاوت است و اینجا دیگر رئالیسم همان حقیقت نیست. اما لاکی دارد میمیرد و ناخودآگاه در جستجوی حقیقت است و حقیقت فراتر از کلمات است. حقیقت با شناخت واقعی رئالیسم حاصل میشود، نه درک کلمه آن. با کلمه شناختن واقعیت مثل دور زدن تجربه واقعی است؛ مثل اینکه واقعیت را با وهم آن یا در بهترین حالت رونوشت آن بیاموزی، در حالی که واقعیت رونوشت خود نیست، فراتر از آن است. کلمات از الگوها و قراردادها میآیند، اما واقعیت الگو و قرارداد نیست، بلکه ضد آن است. ضدیت واقعیت با الگو و قرارداد بسیار بیشتر از خیال و امر سوررئال است. خیال خود بخشی از تعبیر واقعیت و گریز از الگوست پس قراردادها و الگوهای زبانی که منتج به الگوهای روزمره فرهنگی و اجتماعی میشوند واقعیت را میپوشانند و همچون حجابی بر صورت زیستن، ما را از حقیقت دور میگردانند.
لاکی باید فراتر از آن فرهنگ لغات زیبا، باور مستحکم، آداب دلچسب، گذشتهگرایی معصومانه و آن شجاعت متهورانهاش، با مرگ روبرو شود، با ترس و یعنی باید رئالیسم را که در ابتدای فیلم در کلمه آموخته، در واقعیت بیاموزد و این آموختن را به حقیقت پیوند دهد. حالاست که بهجای دشنام به مکانی که دوست ندارد و گذر بیتفاوت از کنار کاکتوسها به آنها مینگرد. نهایت و حقیقت واقعیت هیچ است. همه چیز از بین خواهد رفت و تبدیل به هیچ خواهد شد و تنها کاری که میتوان با این سرنوشت محتوم کرد این است که به آن لبخند بزنیم.
تنهایی و نه انزوا
لاکی تنهاست اما منزوی نیست. تفاوت بزرگی است میان تنها بودن و احساس تنهایی یا انزوا کردن. لاکی به سبب قدرت درونی و پیوند یگانه و یکپارچهای که با زندگی روزمره خود دارد هیچگاه احساس تنهایی نمیکند. منزوی نیست چرا که هر روز با اشتیاق قدم میزند، با مردم شهر همنشینی دارد و همه او را میشناسند. لاکی تنها یا به بیان دقیقتر یگانه است. یگانه (alone) از ترکیب دو کلمه all به معنای همه و one به معنای یک ساخته شده است. کلمهای پر مغز که گویای حقیقت زندگی هر موجود زندهای است، همه ما یکی هستیم و یکی همه ماست. اینکه لاکی پیام مرگ و حقیقت واقعیت را در مییابد برای همین تنهایی عمیق و گشوده درونی است. نکته دیگر در این تنهایی سخاوت لاکی است، چیزی که از انزوا بر نمیآید. او وقتی داستان دخترک بودایی را میشنود و حکمت لبخند به مرگ یا همان هیچ را میآموزد همچون پیامبری الهام گرفته به سراغ رفقایش میرود و حقیقت را مشتاقانه و اثرگذار با آنها در میان میگذارد.
رئالیسم فرمگرا
«لاکی» در فرم شبیه به روند معنایی خود است. ساختاری رئالیستی دارد اما با فرم و لحظههایی از مکاشفه و فراروی از واقعیت، الگوهای آشنای باآفرینی واقعیت را پشت سر میگذارد و با حقیقت مماس میگردد. فیلم با نماهای طولانی اما زیبا فرم پیدا کرده است. «لاکی» با اینکه لحنی آرام دارد و مبتنی بر گفت و گوهای عمیق و فلسفی داستان خود را جلو میبرد، اما دارای نوعی سادگی و دلنشینی خاص است که به سرعت ارتباط برقرار میکند و مخاطب را به درون فضای خود میکشد. نور در فیلم اهمیتی فراوان دارد و به نوعی بافت معنایی اثر را به بافت بصری آن تبدیل کرده است. همچنین «لاکی» با شخصیتهای جذاب فیلمنامه خود به مجموعهای از بازیهای درخشان دست پیدا کرده است. این از یک سو شاید ریشه در تجربیات بازیگری زیاد و موفق خود کارگردان دارد و از سوی دیگر به انتخابهای جالب توجه و متفاوتی باز میگردد که برای اجرای شخصیت صورت گرفته.
یک ترکیب بازیگری رؤیایی
فیلم به یک اعتبار ستایشی است از هری دین استنتون چهره آیکونیک سینمای آمریکا و مستقل که در نقش لاکی شمایلی کم نظیر را ساخته است و به نقش با لحن، فیزیک و نگاه خود هویتی ویژه بخشیده است. «لاکی» در حقیقت به نوعی فیلم استنتون و ستایشی از حضور ویژه او در تاریخ سینمای مستقل آمریکاست. استنتون کمی پس از ساخته شدن «لاکی» از دنیا رفت و این فیلم آرام، بستار با شکوهی برای کارنامه پر بار او بود.
حضور دیوید لینچ کبیر در نقش هاوارد -مردی که همدم و رفیق صمیمی خود که یک سنگپشت به نام پرزیدنت روزولت است را گم کرده است- فراموش نشدنی است و بازی او در این نقش برای علاقهمندان خود لینچ یک عیش کم-یاب است. شخصیت هاوارد گویی بخشی از شخصیت خود لینچ را بازآفرینی میکند یا دستکم مایهای از او را در خود دارد، یک مرد درونگرا و به شدت متفاوت با تخیلی عجیب و گسترده.
«لاکی» با اینکه تا امروز تنها فیلم بلند جان کارول لینچ است اما بسیار دیده شد و در نظر منتقدان و فیلمدوستان به اثری کالت و شاخص بدل شده است.
تماشای «لاکی» در نماوا
نوشته «لاکی»؛ لبخندی به پایان اولین بار در بلاگ نماوا. پدیدار شد.