«شیفت روز»؛ رفیق! بیا با کاپیتالیسم بجنگیم
مجله نماوا، یزدان سلحشور
فیلم شیفت روز به کارگردانی جی. جی. پری، پیش از آنکه فیلم سینمایی اکشن یا کمدی باشد «فیلمی خونآشامی»ست با رویکردهای عمومی چنین آثاری بنابراین جدا از اینکه مخاطب چقدر از کمدی بودن یا اکشن بودنِ آن خوشش بیاید باید پاسخگوی پیشفرضهای مخاطب نسبت به چنین آثاری باشد. سؤال شما احتمالاً الان این است: «خُب که چی؟!» پس اول برویم سراغ جواب همین سؤال.
زیرژانر مهم «فیلمهای خونآشامی» تقریباً به اندازهی تاریخ سینما عمر دارد و البته مخاطبانِ آن بیشتر عامهی مردماند تا روشنفکران و منتقدانِ سینمایی. میانِ مخاطبانِ عامِ سینما هم، همیشه محبوب نبوده مگر در مواردی که از فیلمی ترسناک به فیلمی عاشقانه تغییر جهت داده است و حتی کمپانیهای بزرگ سینمایی هم اغلب از سرمایهگذاریهای کلان روی چنین زیرژانری اجتناب کردهاند؛ پس سؤال بعدی این است که چرا چنین زیرژانری را با صفت «مهم» معرفی میشود؟ حتی مخاطبانِ همیشگیِ چنین آثاری هم این آنها را با عبارت «فیلم بود دیگه!» به یاد میآورند و بهترینشان هم در IMDb از امتیاز بالایی برخوردار نیستند. [به گمانم خوششانسترین این فیلمها از جهت کسب امتیاز «نوسفراتو/ ۱۹۲۲» فریدریش ویلهلم مورنائوست با امتیاز ۷.۹ که البته در قبال تأثیر انکارناپذیری که بر توسعه و رشد هنر سینما داشته، امتیاز کمیست یا «خونآشامکشان نترس/ ۱۹۶۷» رومن پولانسکیست با امتیاز ۷.۱ که جدا از اینکه بهترین پارودیِ چنین زیرژانریست با توجه به نقش این فیلم و نقش برجستهی پولانسکی در سینمای مدرن، ناامیدکننده است یا «نوسفراتو، خونآشام/ ۱۹۷۹» ورنر هرتزوک است با امتیاز ۷.۴ که با توجه به نقش انکارناپذیر هرتزوک در ارتقای سینمای مدرن آلمان و جهان، امتیاز قابل توجهی نیست یا «دراکولای برام استوکر/ ۱۹۹۲» فرانسیس فورد کوپولاست با امتیاز ۷.۴ که احتمالاً بهترین اثر این زیرژانر است از کارگردانی که با چهار فیلم دیگر در بالای فهرست بهترینهای تاریخ سینما قرار دارد. منظورم این است که حتی ورود کارگردانان صاحبنام هم در چنین عرصهای باعث نشده که نظرِ مخاطبان و منتقدان و صاحبانِ کمپانیهای فیلمسازی، دربارهاش چندان عوض شود!] با این همه مشهورترین شخصیت ادبی و سینمایی دو قرن اخیر «دراکولا»ست! همچنین تأثیرگذارترین شخصیتِ سینمایی دو قرن اخیر که حتی آثار واقعگرایانه و درامهای اجتماعی را هم زیر سیطرهی استعاری و فرامتنی و سبک بصری خود دارد باز هم «دراکولا»ست و بدون اغراق، این شخصیت تأثیرگذارترین شخصیت «فرهنگ عامه» در قرن بیستم بوده و نام و تأثیرش وارد حوزههایی چون سیاست، اقتصاد و فرهنگ شده است؛ با چنین نقش پررنگی اما وقتی به کسی میگویید «فیلم خونآشامی…»، چنان چهرهاش درهم میرود انگار به آدمی که ۱۲۰ کیلو وزن دارد و رژیم میگیرد، بگویید «استیک با یک بشقاب سیبزمینی سرخکرده»! البته این برخورد غیرقابلِ تحمل با چنین زیرژانر مهمی، مطمئناً ناشی از سرمایهگذاریهای ارزانی بوده که کمپانیهای فیلمسازی روی سری فیلمهای دراکولا -عموماً- با بازی کریستوفر لی داشتند و غیابِ ایدههای تازه، مخاطبان را به مرحلهای رساند که علاقهشان به چنین آثاری را به عنوان «نشانههای فرهنگ و موقعیت اجتماعی نازل» پنهان کنند. با این همه، چند دههایست که «قواعد بازی» عوض شده و شخصیت دراکولا، کم کم حذف شده و جایش را به انبوهی از خونآشامانی داده که بیشتر بیانگر نقشِ اقتصادی سرمایهداران در دنیای امروزند. گرچه مخاطبانِ «فیلمهای خونآشامی»، همچنان مثل آدمهای چاقی که با خجالت استیکشان را در خلوت میخورند، تمایل خود را پنهان میکنند اما اوضاع، در حال عوض شدن است!
اول بگو از چه فیلمهایی تأثیر گرفتهای؟!
«شیفت روز» فیلم ترسناکی نیست نه فقط به دلیل وجوه کمیکاش یا وابستگیاش به آثار اکشن، بلکه به دلیل اجتناب عمدی از ژانر ترسناک و حتی سینمای دلهره، برای نزدیکی بیشتر با مخاطبانی که علاقهی چندانی به ژانر ترسناک ندارند اما این اجتناب عمدی مانع از آن نشده که از نشانهشناسی این ژانر اجتناب کند ژانری که بیشترین اتکایش به آثار پیشین است که در بستر آن خلق شدهاند. نگاهی داشته باشیم به چند مورد مهم از وامگیریهای «شیفت روز» از آثار پیشین:
یک. «خونآشامان/ ۱۹۹۸» به کارگردانی جان کارپینتر؛ کارپینتر یکی از سینماگران سرشناس ژانر ترسناک در نیمقرن اخیر است که ویژگی عمومی آثار او در بحث ژانری، تلفیقِ ژانرها مخصوصاً تلفیق مؤلفههای ژانر وسترن [با رویکرد وسترن شهری مدرن] با ژانر ترسناک است که به طور مشخص در همین اثر به نمایش گذاشته [گرچه میتوان تمایل او به جهان وسترن را در دیگرآثارش هم دید آثاری همچون «حمله به کلانتری ۱۳/ ۱۹۷۶» که با الهام از «ریوبراوو/ ۱۹۵۹» هوارد هاکس ساخته شده] همچنین علاقهی او به ایجاد تضاد با «رویکردهای قدیمی ژانری» که باز به طور مشخص در «خونآشامان» به نمایش گذاشته شده که حذف رویکردهایی چون ترسیدن خونآشامان از صلیب و رویکردِ ضدِ مسیحیت آنهاست که نتیجهاش از نظرِ درونمایهای اتحاد بخشی از کلیسا با آنان است در این فیلم. [این رویکرد به طور مشخصتری در سری فیلمهای «گرگ و میش» هم دنبال شده.] «شیفت روز» تلفیقِ وسترن شهری با آثار خونآشامی را به مؤلفهی اصلیاش بدل کرده و غیر از این با بردن داستان به منطقهای شدیداً آفتابی و گرم [در تضاد با گرما و آفتاب که دشمن ژانری خونآشامان است] از رویکرد فیلم کارپینتر پیروی کرده؛ غیر از اینها، سکانسِ آغازین فیلم و سکانسِ حملهی گروهی شکارچیانِ خونآشام به خانه تیمی خونآشامان، به طور کامل گرتهبرداری از سکانسهای مشهور فیلم کارپینتر است. [علاوه بر اینها، ارجاعی هوشمندانه اما غیرمستقیم هم به فیلم کارپینتر دیده میشود بازیگر نقش دوم آن فیلم دانیل بالدوین است که بازی خوبی هم از خود به نمایش گذاشته؛ بازیای که گرتهبرداری از شیوه بازی برادر مشهورش الک بالدوین است و در «شیفت روز» هم بازیگر نقش دوم دیو فرانکوست که باز هم بازی خوبی را از خود به نمایش گذاشته اما نوع بازیاش گرتهبرداری مشهود از نوع بازی برادر مشهورش جیمز فرانکوست! در هر دو فیلم، حضور بازیگران غیرِمشهورِ نقش دوم زیر سایهی نام مشهور برادرانشان است!]
دو. «مصاحبه با خونآشام/ ۱۹۹۴» به کارگردانی نیل جردن؛ این فیلم یکی از مشهورترین آثار سینمای ترسناک و مخصوصاً زیرژانر «فیلمهای خونآشامی»ست از کارگردانی که در ژانرهای مختلف فیلم ساخته و سازندهی کمدی فوقالعادهای چون «ما فرشته نیستیم/ ۱۹۸۹» است [در ایران شما با اقتباس ایرانی ایده این فیلم یعنی «مارمولک» کمال تبریزی آشنا هستید که خوششانستر از فیلم جردن در گیشه بود کمدی نوآورانهی جردن، متأسفانه در گیشه شکست خورد] همچنین یکی از موفقترین اقتباسهای سینمایی از رمانهای گراهام گرین، ساختهی جردن است: «پایان رابطه/ ۱۹۹۹» [متأسفانه این فیلم به رغم ارزشهای هنری انکارناپذیرش در گیشه بدل به یک شکست تمامعیار شد شاید به این دلیل که دیگر دوره ملودرامهای روشنفکرانه با پایان تلخ، به پایان رسیده بود] «مصاحبه با خونآشام» البته غیر از تأثیری که بر روند ساختِ «فیلمهای خونآشامی» داشت، بدل به یک موفقیت خیرهکننده در گیشه شد. [موفقیتاش در گیشه به رغم فضای تلخ و تاریک و گزندهاش که مملو از ایدههای روشنفکرانه بود احتمالاً تا حد زیادی مدیون روی پرده آمدن تام کروز و برد پیت و آنتونیو باندراس خونآشام هم بود! با این فیلم بود که خونآشامان به دو گروه خوب و بد تقسیم شدند.] با این فیلم بود که ایدههایی مثل تقابل طبقات فرودست و اشراف و تداوم این روند تا سالهای پایانی قرن بیستم وارد این گونه از فیلمها و «خونآشامی» به عنوان استعارهای از «نهادهای قدرت سرمایهدارانه» مطرح شد. ایدهی بدل کردن یک دختربچه به خونآشام، پیش از مطرح شدن در «شیفت روز» [یا حتی پیش از آن با فیلم سوئدی «آدم درست را راه بده/ ۲۰۰۸» ساخته توماس آلفردسن و همچنین بازسازی امریکایی آن «مرا راه بده/ ۲۰۱۰» ساخته مت ریوز (کارگردان و نویسنده و تهیهکننده «بتمن/ ۲۰۲۲»)] در «مصاحبه با خونآشام» بدل به یکی از درونمایههای اصلی فیلم شده بود. [این نقش را در فیلم جردن، کریستن دانست ۱۲ ساله بازی کرد که به خاطر آن نامزد دریافت گلدن گلوب بهترین بازیگر نقش مکمل زن شد.]
سه. «ما شب هستیم/ ۲۰۱۰» ساختهی دنیس گانسل؛ یکی از آثار نوآورانه در زیرژانر «فیلمهای خونآشامی» که برای نخستین بار آن را با حوزه فمینیسم پیوند داد و البته ظاهراً مخاطبان این گونه از فیلمها، از سیطرهی زنان خونآشامی که مردان خونآشام را نابود کرده بودند، خوششان نیامد و فیلم در گیشه شکست خورد! [یادمان باشد که مخاطبان این زیرژانر، بیشتر آقایان هستند و ایدههای روشنفکرانه فمینیستی ممکن است بدجوری به موفقیت فیلم در گیشه ضربه بزند!] یکی از سکانسهای تأثیرگذار این تولید نوآورانهی سینمای آلمان، سکانسیست که یکی از شخصیتهای زنِ خونآشامِ به دیدار دخترش در بیمارستان میرود که چنان پیر شده که دیگر اثری از آن دختربچهای که روزگاری او را میشناخت، با خود ندارد و مادر که نامیراست باید شاهد مرگ دخترش باشد. در «شیفت روز»، این ایده بدل به ضدِ خود میشود یعنی مادر، دخترِ پیرِ خود را بدل به خونآشام میکند و همین، بدل به یکی از درونمایههای فیلم میشود که باقی ِ روایتِ فیلم را با گرهگشایی خود رقم میزند. همچنین ایده دفن کردن یک خونآشام مرد، زیر بتن، با دستور خونآشام زنِ همهکاره «شیفت روز» یادآور ایدههای فمینیستی فیلم گانسل است.
چهار. سهگانهی «بلید»؛ با فیلم «بلید»/ ۱۹۹۸» ساختهی استیون نورینگتون بود که «فیلمهای خونآشامی» به طور کامل از «سینمای ترسناک» فاصله گرفتند تا به سینمای اکشن بپیوندند؛ همچنین نقشِ نخست فیلم که یک شکارچی خونآشام بود توسط یک ستاره سیاهپوست بازی شد که وسلی اسنایپس ایفاگر آن بود [در «شیفت روز»، این نقش را یک ستاره سیاهپوست دیگر یعنی جیمی فاکس بازی میکند] اما غیر از این، با فیلم «بلید» بود که «خونآشامی» به شکلی کاملاً آشکار بدل به نماد کاپیتالیسم شد. کسی که علیه خونآشامان میجنگید از طبقهی فرودست جامعه بود و خونآشامان به شکل کاملاً سیستماتیک کل جامعه را از نظر سیاسی و اقتصادی زیر بلیت خود داشتند. [«شیفت روز» از این نظر، بیشترین تأثیر را از فیلم «بلید/ ۱۹۹۸» در خود دارد.] همچنین ایدههای دیگری نیز از سری «بلید»، در «شیفت روز» به وام گرفته شده مثل همراه شدن شکارچی خونآشام با خونآشامانی که با «خونآشامان غالبِ فیلم» مشکل دارند [«بلید۲/ ۲۰۰۲» گیرمو دل تورو؛ که تقریباً با همان اجرا در سکانس قدم زدن جمعی و آمادهی وارد صحنه شدن «شیفت روز»، «اجرا» شده است] یا بدل شدن شکارچیان خونآشام به یک مکانیزم مدرنِ جمعی [«بلید: سهگانگی/ ۲۰۰۴» دیوید اس. گویر؛ که البته ایده مورد نظر در «شیفت روز» توسعه یافته و بدل به یک سیستم جهانی شده چیزی در حد سازمان سیا (و نه حتی اف بی آی!)].
پنج. این بحث را باید با اشاره به گرتهبرداری کارگردان «شیفت روز» از سکانس تعقیب در «مسیر سیمانی» فیلم «نابودگر ۲: روز داوری/۱۹۹۱» جیمز کامرون ببندم [فیلمی که پیش از این، یکی از سکانسهای مشهورش در «خونآشامان/ ۱۹۹۸» مورد گرتهبرداری قرار گرفته بود] اما متأسفانه نمیتوانم بدون اشاره به وامگیری لباس مشهورترین شکارچی خونآشام این زیرژانر که تن هیو جکمن در «ون هلسینگ/ ۲۰۰۴» استیون سامرز بود، از خیرِ قضیه بگذرم! لباس جکمن را در «شیفت روز» تنِ اسنوپ داگ [رپر مشهور امریکایی] میبینیم که نقشی مشابه ون هلسینگ دارد اما رنگ پوستاش با هیو جکمن متفاوت است!
فیلمی که باید لااقل ۱۵ دقیقه طولانیتر باشد اما متأسفانه نیست!
«شیفت روز» ریتمِ خیلی خوبی دارد اما متأسفانه به اندازهی این ریتم خوب، خردهروایت ندارد و چند مسئله در فیلمنامه حل نشده از جمله تغییرجهتِ ناگهانی خونآشامی که جاسوسی جیمی فاکس را میکرده تا گیر افتادنِ ناگهانی دیو فرانکو؛ به نظر میرسد که فیلم نیازمند ارائه یک نسخه کاملتر است که برای جمع و کامل کردن داستان، لااقل ۱۵ دقیقه طولانیتر باشد. سؤال آخر: آیا «شیفت روز ۲» ساخته خواهد شد؟ جواب آخر: احتمالاً!
تماشای فیلم شیفت روز در نماوا
نوشته «شیفت روز»؛ رفیق! بیا با کاپیتالیسم بجنگیم اولین بار در بلاگ نماوا. پدیدار شد.