«بد حرف نزن»؛ پیامدهای ناخوشایند ملاحظهکاری
مجله نماوا، ترجمه: علی افتخاری
کریستیان تافدروپ، کارگردان و نویسنده دانمارکی با خنده میگوید: «بازیگران به خاطر پایان فیلم نمیخواستند تست بازیگری بدهند. به من میگفتند، “میخواهم در فیلم تو باشم، اما باید ۲۰ صفحه آخر را بازنویسی کنی.”»
تافدروپ ادامه میدهد: «سرمایهگذاران هم نمیخواستند مشارکت کنند، مگر پایان فیلم را عوض میکردم؛ پس سعی کردم پایانی را بنویسم که آنها میخواستند، اما خیلی بد شد. خیلی یکنواخت بود، مثل یک فیلم درجه ب. به خودم شک کردم، اما در آخرین لحظه گفتم، “هر کس میخواهد در این فیلم با من کار کند، دست خودش است، اما من چیزی را عوض نمیکنم. زمان برد تا بینش خودم را بپذیرم… بنابراین با برادرم (مس تافدروپ همکار فیلمنامهنویس او) توافق کردم که میخواهیم ناراحتکنندهترین فیلم تاریخ سینمای دانمارک را بسازیم.»
اگر تازهترین فیلم تافدروپ را دیده باشید، متوجه خواهید شد تردیدهای اولیه از کجا میآید. پایان فیلم تا چند روز بعد با شما میماند. با این حال، «بد حرف نزن» (Speak No Evil) فقط یک فیلم کاملاً ترسناک با خشونت بدون دلیل نیست. فیلمی است که هوشمندانه، هجو و طنز را با هم ترکیب میکند تا تفسیری جالب از دنیایی بدهد که در آن زندگی میکنیم.
فیلم تافدروپ درباره خانوادهای است که با پیامدهای فاجعهبار یک تعطیلات خانوادگی مواجه میشوند. مسئله برای کارگردان جنبه شخصی دارد. وقتی تافدروپ ۱۲ ساله بود، پدر و مادرش اشتباه کردند (که البته فکرش را نمیکردند) و با یک خانواده آلمانی که موقع تعطیلات در توسکانی با آنها آشنا شده بودند، دوباره ارتباط برقرار کردند.
کارگردان و بازیگر ۴۴ کپنهاگی به یاد میآورد: «رفتار آنها اصلاً مثل چیزی که در ایتالیا دیدیم، دوستانه و بامزه نبود. تصور کنید ما در ایتالیا از شبهای پرستاره زیبا لذت میبردیم، غذای خوب میخوردیم و میخواستیم بهترین نسخه خودمان باشیم؛ ناگهان خودمان را در این خانه عجیب و غریب خارج از نورنبرگ در آلمان دیدیم. باید سه روز را میگذراندیم و آن سه روز واقعاً طولانی بود. سالها بعد با شرایط مشابه مواجه شدم. با دوستدخترم هنگام تعطیلات در ایتالیا بودیم که با یک زوج هلندی آشنا شدیم. وقتی آنها از ما دعوت کردند به دیدنشان برویم، به او گفتم: “این کار را نکنیم.”»
تافدروپ برای ساخت «بد حرف نزن» از آن تجربیات الهام گرفت. فیلم داستان یک زن و شوهر دانمارکی و دختر کوچکشان (مورتن بوریان، سیسل سیم کاک، لیوا فورسبرگ) را روایت میکند که برای تعطیلات به ایتالیا آمدهاند. آنها در اینجا با یک خانواده هلندی (فدجا فان هوئت، کارینا اشمولدرش، ماریوس دامسلف) آشنا و دوست میشوند. دو ماه بعد، کارتپستالی از همسفرهای هلندی به دست خانواده دانمارکی میرسد که از آنها دعوت شده است آخر هفته به هلند بیایند. دانمارکیها مردد هستند، اما بالاخره تصمیم میگیرند راهی سفر شوند و با ماشین به دیدن دوستان جدید خود بروند.
دانمارکیها خیلی زود در خانه آنها معذب میشوند و احساس میکنند راحت نیستند – احساسی که در روزهای آینده بهتدریج بدتر میشود. هرچند دانمارکیها ماشین دارند و میتوانند هر زمان که بخواهند خانه هلندیها را ترک کنند، اما زن و شوهر درگیر این مسئله میشوند که بمانند یا بروند. در نهایت، ترس شدید از این که نکند کار اشتباهی انجام دهند و حرف ناپسندی بزنند، بر آنها غلبه میکند؛ بنابراین بهجای این که به شواهد آشکار تکیه کنند، به ماندن ادامه میدهند که نتیجه آن یک پایان بهمراتب پرآشوب برای سفر آنهاست. (پرآشوب حداقل واژهای است که میتوان به کار برد).
تافدروپ میگوید: «این عملا یک پیشفرض خیلی ساده است. خیلی سریع معلوم میشود زوج هلندی یک جوری عجیب و غریب هستند و همیشه از مرزهای خود عبور میکنند، اما دانمارکیها نمیخواهند بیادب باشند. آنها مهمان یک خانواده دیگر هستند و نمیتوانند آنجا را ترک کنند، حتی با این که ماشین آنها بیرون است. این ملاحظهکاری درنهایت عواقب بسیار مصیبتباری به همراه دارد.»
فیلم تافدروپ به موضوعات جالب بسیاری توجه میکند، از جمله رضایت نداشتن از زندگی و تکامل مردانگی بهویژه در بین مردان اسکاندیناویایی، اما چیزی که بیش از همه درخور توجه است، انتقادهای ظریف و نهچندان ظریف از موضوع ملاحظهکاری است.
تافدروپ که فیلم او اولین بار در جشنواره فیلم ساندنس ۲۰۲۲ روی پرده رفت، متفکرانه میگوید: «ما در دورانی زندگی میکنیم که رعایت مسائل اخلاقی خیلی مورد توجه است، اما اگر شما جنبه تاریکتر زندگی را نادیده بگیرید، وقتی عملاً در آن شرایط قرار بگیرید، چه اتفاقی میافتد؟ آن را تشخیص میدهید یا ابزار مبارزه با آن را دارید؟ یا فقط سعی میکنید به آن لبخند بزنید؟ این نکته سرنخ “بد حرف نزن” بود. این که اگر فقط سعی کنید رفتار بدی از شما سر نزند، میتوانید وقتی کسی واقعاً شما را مجبور کرد و آزمایش کرد، جنبه واقعی خود را احساس کنید؟ این یک تقابل بسیار جالب و امروزی برای نوشتن یک داستان ترسناک بود.»
تافدروپ در مقام یک فیلمساز، بهویژه از این که با برچسب ملاحظهکاری به هنر حمله میشود، ناامید و دلسرد است. بهتازگی در مدارس فیلم دانمارک، بحثهایی مطرح شده است که چه نوع فیلمهایی را میتوان برای دانشجویان نمایش داد.
تافدروپ با ناباوری میگوید: «دانشجویان دلخور هستند چون استادان فیلمهایی به آنها نشان میدهند که به نظرشان توهینآمیز است و در مواردی جلسه نمایش فیلم را ترک میکنند. آنها فقط فیلمهایی را پخش میکنند که نظرات “درست” داشته باشند. شاید اگر محتاطانه به مسئله نگاه کنیم، این کار جالب باشد، اما وقتی از هنر صحبت میکنید، باید آن را آزاد بگذارید.»
تافدروپ ادامه میدهد: «ضمن این که شما باید با تاریخ آشنا باشید. نمیتوانید فقط سانسور کنید، چیزهایی را که اتفاق میافتد حذف کنید، مجسمهها را کنار بگذارید، نقاشیها را کنار بگذارید، آهنگها را بازنویسی کنید. فکر میکنم کار خیلی خطرناکی است، این که رویتان را برگردانید، درمورد چیزها صحبت نکنید، آنها را پاک کنید. این همان چیزی است که این فیلم میگوید. خیلی خوب نیست که فقط چشمانتان را ببندید یا خوب رفتار کنید، باید به همه جنبههای زندگی نگاه کنید. چیزهای بد را هم باید ببینید.»
تافدروپ برای شکل دادن به رابطه بین دو شخصیت مرد بزرگسال فیلم از این دوگانگی استفاده میکند (هرچند در حد افراط). بیورن (با بازی بوریان) در کپنهاگ در یک آپارتمان زیبا زندگی میکند و کاری را انجام میدهد و چیزی را میگوید که فکر میکند از او انتظار میرود. وقتی بیورن با پاتریک (با بازی فان هوئت) آشنا میشود تحت تاثیر صداقت صمیمانه او قرار میگیرد. پاتریک ابتدا بهدروغ به آنها میگوید پزشک است، اما بعد آزادانه اعتراف میکند که دروغ گفت چون میخواست تأثیر خوبی بگذارد. پاتریک آشکارا پسر کوچکش را به خاطر رعایت نکردن ریتم رقص دعوا میکند و در کل طوری رفتار میکند که شاید بیورن در دلش بخواهد همانطور باشد.
تافدروپ توضیح میدهد: «بیورن کاملاً جذب پاتریک میشود چون پاتریک جنبه تاریک او را منعکس میکند. او دقیقاً همان کاری را میکند که میخواهد. دروغ میگوید، سر فرزندش داد میزند. بهنوعی خودش است؛ و اگر مثل بیورن خوب رفتار کنید، دوستان مناسبی دارید، غذای مناسب میخورید، سر جایتان مینشینید و برای دخترتان با این که بد فلوت میزند کف میزنید. بیورن درواقع بهنوعی از آن لذت میبرد، این که به او توهین شود، محدودیتهای خود را احساس کند.»
تافدروپ میگوید: «به همین دلیل است که ما هر شب از نتفلیکس فیلمهای خبری و ترسناک، کشتار جمعی، سریالهای جنایی واقعی تماشا میکنیم. چرا این کار میکنیم؟ چون جذاب است، چون مجاز نیست. بین شما و یک فیلم صفحهای است که به شما احساس امنیت میدهد. به همین دلیل است که فکر میکنم فیلمهای ترسناک این روزها خیلی طرفدار دارند، چون ما میخواهیم جنبه تاریک را ببینیم.»
تافدروپ با اشاره به فیلمهای ترسناک دهه ۱۹۷۰ مانند «حالا نگاه نکن» و «جنگیر» تاکید میکند آن فیلمها بهجز «ترس» چیز دیگری دارند: «آنها برای شکل گرفتن زمان زیادی میگذارند. شما شخصیتها را واقعاً حس میکنید، تقریباً طبیعتگرایانه است و ناگهان عنصر فراطبیعی وارد میشود یا عناصر کتاب مقدس وارد میشود.»
و بعد از ظهور سینمای اسلشر در دهههای ۱۹۸۰ و ۱۹۹۰، تافدروپ خود را متاثر از چیزی دید که ژانر وحشت به آن تبدیل شده است. او توضیح میدهد: «وقتی به فیلمهای ترسناک مدرن نگاه میکنم، عموما تمایل دارند هجو، طنز، شخصیتهای عمیقتر و بیانیهای درباره طبیعت یا جامعه انسانی را با هم ترکیب کنند. فیلمهای ترسناک زیادی هستند که حس میکنید در شان شما نیستند ولی مخفیانه میبینید و لذت میبرید. فیلمهای ترسناک درجه ب که خیلی سرگرمکننده هستند، اما خیلی هم یکنواخت به نظر میرسد. استفاده از آن وحشت به یک شیوه هنری خیلی جالب است.»
تماشاگرانی که در نمایش آزمایشی «بد حرف نزن» حضور داشتند، واکنش خیلی تندی به پایان فیلم نشان دادند – که البته هر کس روح داشته باشد، واقعاً همین واکنش را نشان میدهد، اما فقط خشونت نیست که مردم را بهاشتباه میاندازد. فیلم هشدار میدهد وسواس ما نسبت به ملاحظهکاری و رعایت ادب و نزاکت به کجا میتواند منجر شود. نتیجهگیری، مطلقاً خوشبینانه نیست، اما این همان فیلمی بود که تافدروپ میخواست بسازد.
او با خنده به ما یادآوری میکند: «بعضی وقتها نباید امیدوار بود. این بیانیه بسیار تحریکآمیز خیلی از فیلمها است، چون بیشتر فیلمها شما را جذب میکنند، حس خوبی به شما میدهند، پس میتوانید به خانه بروید و در امان باشید، اما من فیلمهایی را دوست دارم که وقتی تمام میشوند، در حالی که تیتراژ پایانی میآید، شما همچنان روی صندلی خود در سینما بنشینید و روز بعد هم به آن فکر کنید؛ فیلمهایی که شما را وادار میکنند به این فکر کنید که کی هستید… و این فقط یک فیلم است. چیزی نیست که در زندگی واقعی اتفاق افتاده باشد.»
فیلمبرداری بهدفعات به دلایل مرتبط با کووید قطع شد. تافدروپ مشقات خود را با دردسرهای فرانسیس فورد کوپولا هنگام ساخت «اینک آخرالزمان» مقایسه میکند.
کارگردان میگوید: «این فیلم “اینک آخرالزمان” من بود. بهنوعی فکر میکردم حتی از آن فیلم هم دیوانهکنندهتر است، چون ما کرونا را داشتیم، قوانین دیوانهکننده داشتیم. مثل کابوس بود. نمیدانستم که میتوانم فیلم را تمام کنم یا نه. چهار یا پنج بار کار متوقف شد. فیلمبرداری یک سال طول کشید. فصلها عوض شد، بچهها بزرگ شدند، تعدادی از بازیگران به خاطر کرونا از سفر میترسیدند، اما همه اینها باعث شد فیلم بهتری شود، چون من در فاصله وقفهها مجبور بودم چیزهایی را بازنویسی کنم. باهوشتر شدم.»
تافدروپ میگوید با وجود برداشت ناراحتکننده «بد حرف نزن» از مهماننوازی هلندی، تماشاگران هلندی از فیلم او استقبال کردند. «در واقع، هلندیها فیلم را دوست دارند. خندهدار این است که من در کره جنوبی بودم و کرهایها شوکه شده بودند. آنها میگفتند: “چطور میتوانی فیلمی بسازی و در آن کشور دیگری را مسخره کنی؟ اگر ما مالزی یا جایی را مسخره کنیم، تحریم میشویم.”»
تافدروپ کلید کار را توجه به جزئیات میداند. او میگوید: «من در توصیف طبیعت هلند خیلی دقیق بودم. مردم میتوانند گوشه و کنایه و طنز را ببینند؛ بنابراین هنوز هیچ هلندی من را تهدید به مرگ نکرده است… با این حال باید حواسم را جمع کنم. نباید شب در خانه هیچ هلندی بمانم!»
منبع: دت شلف، اینترتینمنت ویکلی
تماشای فیلم «بد حرف نزن» در نماوا
نوشته «بد حرف نزن»؛ پیامدهای ناخوشایند ملاحظهکاری اولین بار در بلاگ نماوا. پدیدار شد.