«لئوناردو گمشده»؛ این نقاشی ۴۵۰ میلیون دلاری اصل است یا تقلبی؟
مجله نماوا، ترجمه: علی افتخاری
در سال ۲۰۰۵، مردی به نام الکساندر پریش یک نقاشی خرید. این نیویورکیِ عاشق هنر یک «شکارچی گنج خفته» است – افرادی که نقاشیهای کم ارزشگذاری شده را به امید آن میخرند که از فروش آن سود ببرند – و پرتره عیسی که پریش در یک حراجی در نیو اورلئان پیدا کرد، او را در فکر فرو برد: «همان چیزی است که من فکر میکنم؟»، «احتمالاً یک اثر گمشده لئوناردو داوینچی است؟»
پریش با رابرت سایمون، دلال آثار هنری که او هم مشکوک شده بود، همراه شد و پرتره را به قیمت ۱۱۷۵ دلار خرید. شکارچیان گنج خفته همیشه گمانهزنی میکنند، اما نقاشی مزیت بالقوهای داشت. «سالواتور موندی» سالها یک اثر هنری غبطهانگیز بوده است: یک اثر بدنام که از استاد محترم عصر رنسانس دور شد. داوینچی تنها ۱۵ اثر تأییدشده به نام خود دارد، بنابراین قرنهاست مورخان، علاقهمندان و شکارچیان گنج مانند پریش به دنبال نقاشی افسانهای «سالواتور موندی» بودهاند. هر کس بتواند رد آن را بگیرد – و ثابت کند اثر لئوناردو است – بسیار بسیار ثروتمند میشود.
مستند «لئوناردو گمشده» (The Lost Leonardo) با کشف پریش شروع میشود و بعد اتفاقاتی را شرح میدهد که از آنجا به بعد رخ داد. درحالیکه نقاشی دستبهدست میشود و هر بار گرانتر از قبل به فروش میرسد، داستانی پر از توطئهچینی و شخصیتهای مسحورکننده – شخصیتهای مختلف و با نیات خوب – برای تماشاگر روایت میشود. («سالواتور موندی» در سال ۲۰۱۳ یک بار به قیمت ۸۳ میلیون دلار و کمی بعد دوباره به قیمت ۱۲۷ میلیون دلار فروخته شد و چهار سال بعد در حراج کریستیز به قیمت باورنکردنی ۴۵۰ میلیون دلاری به فروش رسید.)
بااینحال، در تمام مدت یک سؤال اعصاب خورد کن باقی میماند: این واقعاً یک اثر داوینچی است؟ نکته شوکهکننده «لئوناردو گمشده» این است که این پرسش، کمترین دغدغه کسانی است که نقاشی را میفروشند، میخرند و به نمایش میگذارند. فیلم آشکارا نشان میدهد گروهی که به نتیجه رسیده بودند نقاشی نسخه اصل «سالواتور موندی» است، در این مورد هیچ شبههای نداشتند و هیچ علاقهای هم نداشتند به حرف کسانی گوش بدهند که درمورد اصالت آن شک و تردید جدی داشتند. البته، شاید روی چوبی که داوینچی از آن استفاده میکرد، نقاشی نشده باشد. درست است، شاید دستهای سوژه شباهتی به سبک داوینچی نداشته باشد و خیلی عجیب است که یک نقاشی ایتالیایی چند صد ساله، ناگهان هنگام فروش یک ملک در نیو اورلئان کشف شود. هیچکدام از اینها مهم نبود: وقتی تعداد کافی از کارشناسان اعلام کردند «سالواتور موندی» واقعاً اثر لئوناردو است، زمان آن رسیده بود این کشف به اطلاع عموم برسد و از آن سود برده شود.
اندریاس کوفول، مستندساز دانمارکی، «لئوناردو گمشده» را مثل یک داستان کارآگاهی طراحی کرده است. او سفر «سالواتور موندی» را از خانه حراج لوئیزیانا به خانه کنونی آن در یک کشتی شخصی سعودی روایت میکند و در عین حال بر معمای منشأ این نقاشی متمرکز میماند. لزومی ندارد چیزی از دنیای هنرهای زیبا بدانید تا در فیلم غرق شوید: آنچه کوفول بهروشنی ترسیم میکند، حرص، تکبر و اطمینان کورکورانه است که میتواند حتی باهوشترین افراد را فرا بگیرد. او لزوماً استدلال نمیکند که «سالواتور موندی» واقعی نیست. او نظر خود را درمورد اصل بودن این نقاشی در میان نمیگذارد، اما به این موضوع علاقه دارد که چرا برخی بهشدت بر واقعی بودن آن اصرار دارند. (و اشاره میکند این افراد میتوانند درست بگویند: «در نظر نگرفتن این احتمال غیرممکن است.»)
بنابراین کوفول در این گفتوگو خیلی درباره اصل یا بدل بودن «سالواتور موندی» بحث نمیکند، اما در مسائل مبهم دنیای هنر عمیق میشود و احساس خود را نسبت به این واقعیت که ثروتمندان صاحب بسیاری از بزرگترین شاهکارهای هنری هستند، بیان میکند.
وقتی «لئوناردو گمشده» را دیدم، به نظرم نرسید که لزوماً یک مستند جنایی واقعی است، اما با دیدن مجدد آن متوجه شدم به یک معنا میتواند بخشی از آن ژانر در نظر گرفته شود. وقتی پروژه را طراحی میکردید به این نکته توجه داشتید؟
این ایده را داشتیم که یک معماست – یک نوع داستان هنری-جنایی، اما واقعاً داستانهای جنایی واقعی دیگر را در نظر نداشتیم و سعی نکردیم ساختار آنها را تکرار کنیم. زمان زیادی را صرف پیدا کردن ساختار خودمان کردیم. چالشبرانگیز بود چون جزئیات زیادی داشت. داستانهای زیادی در یک داستان بزرگتر بود که میخواستیم بگوییم و عناصر جذاب زیادی داشت. چالش این بود که همه این داستانها را برداریم و به شکلی کوتاه کنیم که تماشاگر کنجکاو شود – و اطلاعات لازم را به دست آورد، اما خیلی با هر کدام از آن داستانها نماند. متوجه شدیم نقاشی باید شخصیت اصلی ما باشد و باید هرچند دقیقه یکبار به آن برگردیم تا همچنان حس شود که ستون فقرات داستان است. ما بهراحتی میتوانستیم روی برخی موضوعات که پسزمینه جذابی داشتند، تمرکز کنیم، اما هر بار که این کار را انجام میدادیم، متوجه میشدیم وقت زیادی نداریم و باید دوباره در مسیر اصلی قرار بگیریم.
یک مثال، منشأ نقاشی است – این همه سال کجا بوده است؟ مدتها حتی نمیتوانستیم آن را لمس کنیم، چون داستان را کند میکرد. چالش دیگر، قصه دایان مودستینی بود، خانمی که «سالواتور موندی» را ترمیم کرد. دایان یک پیشداستان جذاب با شوهرش داشت که او نیز یک مرمتگر معروف بود و خودش یک اثر داوینچی – تنها کار او در آمریکا – را ترمیم کرد. اگر قرار بود یک کتاب بنویسید، این خودش میتوانست یک فصل باشد، اما در اینجا ما فقط ۳۰ ثانیه فرصت داشتیم. پس چطور آن داستان را تعریف میکنید، به اساس آن میرسید و بعد ادامه میدهید؟
زمان زیادی را صرف تشخیص این مسئله کردیم. درنهایت داستان را به سه بخش تقسیم کردیم که با سفر نقاشی مطابقت دارد. ما در پرده اول از دنیای هنر عبور میکنیم، دنیای مالی گمانهزنی دومین پرده است و بعد پرده سوم را داریم، دنیای ژئوپلیتیک و رهبران حکومتها که از هنر برای اهداف خود استفاده میکنند. در مقطعی به ساخت یک سریال فکر کردیم، درحالیکه نقاشی در مرکز داستان باشد و بعد عمیقتر به گوشههای مختلف داستان بپردازیم. این هم واقعاً میتوانست جذاب باشد، اما چالش بیشتری داشت.
مستند شما وانمود نمیکند که درمورد اصالت نقاشی پاسخی دارد، اما بعد از ساختن فیلم، خودتان درباره این که بالاخره «سالواتور موندی» اصل است یا تقلبی احساس عمیقی نداشتید؟
سؤالی است که زیاد از من پرسیده میشود، اما تصمیم گرفتم نظر خودم را نگویم. یکی از بلندپروازیهای فیلم این است که بیننده را به یک کارآگاه تبدیل و کاری کند که خودش در این مورد تصمیم بگیرد؛ پس اگر من نظر خودم را بگویم، روی این روند تأثیر میگذارد. البته خودم سعی کردهام متوجه شوم و به حرف همه طرفهای مختلف گوش دادهام. میدانم چرا برخی درمورد واقعی بودن این کار تردید دارند، چون استدلالهای قوی مطرح است: چوبی که پرتره روی آن کار شده است چوب بدی است، نقاشی منشأ نامشخصی دارد؛ و این واقعیت که داوینچی یک سوپراستار بود – پس چرا این نقاشی ناپدید شد؟ همه اینها را درک میکنم، اما همچنان ممکن است اثر داوینچی باشد – در نظر نگرفتن این احتمال غیرممکن است.
بنابراین سؤال همچنان مطرح است و من هم آن را باز میگذارم. شاید روزی نتیجهای حاصل شود. درواقع وقتی مستند را میساختیم امیدوار بودیم موزه لوور تصمیم نهایی خود را بگیرد و بررسیهایی انجام دهد که شاید نتیجه قطعی در بر داشته باشد، اما اگر هم این کار را میکردند، باز مردم شک میکردند: «چرا این کار را کردند؟ دلایل سیاسی داشت؟ مجبور شدند نقاشی را به لئوناردو نسبت دهند؟» بحثها تمام نمیشد.
«لئوناردو گمشده» به خیلی چیزها اشاره میکند که مجرمانه نیستند، اما مطمئناً مشکوک هستند – بهویژه این واقعیت که افراد و مؤسسات زیادی بدون داشتن مدرک قطعی میتوانند ادعا کنند این نقاشی اثر داوینچی است. دنیای هنر از خیلی جهات به لحاظ اخلاقی حال و هوای خاکستری دارد – به نظر میرسد جامعه ما باید درباره این که چرا اجازه داده میشود چنین اتفاقی بیفتد، بیشتر گفتوگو کند.
کاملاً موافقم، اما نمیدانم چگونه باید این کار را انجام داد، چون نمیدانم که میتوان قوانین خاصی درمورد چگونگی تائید اصالت یک نقاشی وضع کرد یا خیر. این یک قانون نانوشته است که باید اجماع و اتفاق نظر گستردهتری داشته باشید – باید تلاش کنید – اما وقتی آدمها این قانون را زیر پا گذاشتند، چه اتفاقی میافتد؟ ممکن است با انتقاداتی مواجه شوند، اما باز هم قسر در میروند.
نمیدانم این قوانین چگونه قابل اجرا است و واقعاً چه کسی باید آن را تدوین کند. موضوعی است که قابلیت بحث دائمی را دارد، اما در عین حال جالب است چون تاریخ هنر یک علم دقیق نیست. منظورم این است شما میتوانید با انجام معاینات همه نشانههای مختلف را داشته باشید – میتوانید نقاشیها را به روشهای خاص تفسیر کنید – اما چیزهای زیادی هست که به چشم فردی بستگی دارد، بنابراین همیشه یک موضوع ذهنی خواهد بود.
ما هنگام ساخت فیلم با یک زوج که در امآیتی کار کرده بودند در ارتباط بودیم. آنها با استفاده از هوش مصنوعی «سالواتور موندی» را بررسی کردند و به نتیجه رسیدند صورت سوژه کار داوینچی است و برخی از بخشهای دیگر را شاگردان او کشیدهاند. مشکل این بود که آنها نمونههای زیادی از نقاشیهای داوینچی نداشتند چون او فقط ۱۵ نقاشی کشید و برای این که به کامپیوتر بیاموزید چگونه واقعی بودن یا نبودن چیزی را تشخیص دهد، به هزاران نمونه نیاز دارید. شاید در آینده تکنولوژی هوش مصنوعی بتواند به ما کمک کند، واقعاً نمیدانم.
این ایده نیز که فروش این نقاشیها ممکن است به تأمین مالی فعالیتهای مجرمانه مانند تروریسم کمک کند، تکاندهنده است.
مطمئن نیستم این اتفاق تا چه حد افتاده است، اما حدس میزنم نمونههای عینی وجود دارد. نکته مشهود این است که خرید یک نقاشی در حراجی یک شیوه بسیار محرمانه و آسان برای انتقال سرمایههای کلان است. شما نمیتوانید بدون اطلاع سازمانهای اطلاعاتی از یک حساب بانکی به حساب دیگر پول منتقل کنید، اما پیش از آن که افبیآی این مسئله را در بازار هنر کشف کند، شاید این کار از طریق حراجها امکانپذیر بود، چون تعیین قیمت آثار هنری خیلی سخت است – اگر یک نقاشی که ۳۰ میلیون دلار ارزشگذاری شده است، به قیمت ۵۰ میلیون دلار به فروش برسد، غیرممکن است با اطمینان بگویید معامله مشکلی دارد یا فقط به این دلیل است که یک خریدار، واقعاً مشتاق به دست آوردن آن نقاشی خاص بوده است. ازآنجاییکه کل دنیای حراج خیلی مبهم است، در اغلب موارد نمیتوانید درمورد این که چه کسی واقعاً یک نقاشی را فروخته و چه کسی واقعاً آن را خریده است، اطلاعاتی به دست آورید. خیلی محرمانه است
در فیلم، جری سالتز، منتقد هنری که قویاً اعتقاد دارد این نقاشی کار داوینچی نیست، از این میگوید که چگونه خیلی از مردم با تأکید بر اصل بودن «سالواتور موندی»، «با دروغ همراه میشوند.» مطمئن نیستم آنها دروغ میگویند یا نه، اما برای برخی نهادها مانند کریستیز، تبلیغ این ایده که نقاشی اصل است، مطمئناً سودمند است.
او به نکته مهمی اشاره میکند، اما افرادی که واقعاً اعتقاد داشتند این کار داوینچی است، آن را دروغ نمیدانستند و شاید هم اصلاً دروغ نباشد، اما آنها واقعاً متقاعد شده بودند این نقاشی اصل است. فکر میکنم این یک گرایش انسانی است که میخواهیم قصههای پریان را باور کنیم. باور کردن چیزها خیلی سرگرمکنندهتر و جالبتر از رد کردن آنهاست.
نکته قابل توجه در سرتاسر «لئوناردو گمشده»، این است که افراد مصاحبهشونده اغلب درباره ارزش مالی «سالواتور موندی» صحبت میکنند – واقعاً درباره ارزش هنری کار خیلی بحث نمیشود. به نظر میرسد این کار را عمداً انجام دادید.
قطعاً میخواستیم افزایش ارزش مالی نقاشی را که یکی از محرکهای فیلم است نشان دهیم و در عین حال تضاد بین هنر از یک طرف و سودآوری و سرمایهداری از طرف دیگر را به نمایش بگذاریم. در ذهن من، این دو کاملاً متضاد هستند: هنر این چیز نابی است که آن را تجلیل میکنیم، اما بعد برای رندانهترین اهدافی که میتوانید فکرش را بکنید از آن استفاده میکنیم.
این با چیزی که شما در فیلم به آن اشاره میکنید ارتباط دارد. «مونالیزا» زمانی در آمریکا به یک نقاشی معروف تبدیل شد که پرزیدنت کندی و همسرش در دهه ۱۹۶۰ آن را به ایالات متحده آوردند. آنها این نقاشی را مد کردند: مردم میخواستند آن را ببینند چون بهعنوان یک مسئله مهم تبلیغ میشد. مردم میخواستند بگویند «مونالیزا» را از نزدیک دیدهاند.
ما انسانها دغدغه به دست آوردن «اعتبار» یا خلق یک داستان داریم. هر روز در اینستاگرام میبینید که مردم انگار برای گرفتن عکس بهجایی رفتهاند و حضور در آنجا را فراموش کردهاند. این یک چیز خیلی رایج است. ما خیلی در بدن و ذهن خودمان حضور نداریم و فقط در زندگی از چیزهایی لذت میبریم و همیشه باید آن تجربه را با بقیه دنیا مقایسه کنیم و به اشتراک بگذاریم تا چیزی را احساس کنیم. شاید به این دلیل است که میترسیم خودمان آن را احساس نکنیم. ممکن است نوعی گریز از مواجهه و حضور باشد.
فکر میکنم این سندروم است که ما تصور میکنیم، «بحث کردن درباره یک اثر هنری من را نگران میکند، چون ممکن است معلوم شود بهاندازه کافی باهوش نیستم، اما اگر با آن اثر عکس بگیرم، همه فکر میکنند آدم پیچیدهای هستم.»
دقیقاً و همین سندرم در جامعه آدمهای بسیار ثروتمند که این آثار هنری را میخرند، دیده میشود. احتمالاً این کار را میکنند، چون بهجای خرید یک جت شخصی جدید یا یک خانه خارقالعاده، ناگهان میتوانند چیزی منحصربهفرد به دست آورند که هیچکس دیگری ندارد – چیزی که میتوانند در جلسات کاری خود یا موقع شام خود درباره آن صحبت کنند، چیزی که در ظاهر نسبت به سایر کالاها عمق بیشتری دارد. احتمالاً خیلی از آنها واقعاً درمورد این نقاشان یا این نقاشیها چیزی نمیدانند – شاید بتوانند خیلی سطحی درباره این که چه زمانی خلق شد یا خالق آن چه کسی حرف بزنند – اما به آن نیاز دارند چون باعث میشود خوب به نظر برسند. آنها را پیچیده و فرهنگی نشان میدهد.
چه «سالواتور موندی» اصل باشد یا نه، واقعیت این است که حالا در یک کشتی شخصی است و هیچکس نمیتواند آن را ببیند. اساساً ازدسترفته است، مثل خیلی از شاهکارهای گرانبها که در بندرها آزاد نگهداری میشوند تا صاحبان ثروتمند آنها مجبور به پرداخت مالیات نباشند. این چه احساسی در شما ایجاد میکند؟
بهطور کلی، واقعاً ناراحتکننده است که خیلی از بهترین آثار هنری دنیا در دسترس عامه مردم نیستند. هنر بیانیهای درباره زیبایی انسانیت و چیزی است که ما را به هم متصل میکند. به نظر من هنر باید در مکانی به نمایش گذاشته شود که عموم مردم بتوانند آن را ببینند؛ بنابراین واقعاً باعث تأسف است که بهترین آثار هنری متعلق به ثروتمندترین آدمهای دنیاست که واقعاً به آن اهمیت نمیدهند. آنها حتی خودشان به هنر نگاه نمیکنند و آن را در این بندرهای آزاد رها کردهاند.
منبع: امایال مگزین (تیم گریرسون)
تماشای فیلم «لئوناردو گمشده» در نماوا
نوشته «لئوناردو گمشده»؛ این نقاشی ۴۵۰ میلیون دلاری اصل است یا تقلبی؟ اولین بار در بلاگ نماوا. پدیدار شد.