«قاتل بوستون»؛ خودیابی در میان جنایت
مجله نماوا، علیرضا نراقی
«قاتل بوستون» به کارگردانی مت راسکین یک درام جنایی-معمایی سیاه با قواعد کلاسیک درامپردازی است که آنچه معاصرش میکند حضور دو زن خبرنگار به عنوان قهرمانهای داستان و در جایگاهی شبه کارآگاه است. فیلم بر اساس یک پرونده واقعی در دهه ۱۹۶۰ آمریکا نوشته و ساخته شده است اما آشکارا رنگ و بویی معاصر دارد و در بستر جنایتی که به بیش از شصت سال پیش مربوط است، به موضوعاتی روز- و البته باقی مانده از گذشته- همچون خشونت علیه زنان و کار آنها در محیطهایی مردانه و ضد زن میپردازد. با اینکه فیلم در گونه جنایی تعریف شدنی است، اما معمای یک سلسله قتلهای زنجیرهای را از زاویه زندگی شخصی و مسائل فردی زنی میبینیم که پرونده را در جایگاه یک خبرنگار اما به مثابه موضوعی حیثیتی با کششهای فردی تعقیب میکند.
لورتا با بازی کایرا نایتلی مادر سه فرزند است و همسری همراه و حمایتگر دارد. او ناامیدانه و ناراضی در سرویس سبک زندگی روزنامه ریکورد امریکن درباره وسائل خانه و مسائل پیش پاافتاده خانوادگی و به غلط اصطلاح شده «زنانه» گزارش مینویسد، در حالی که به کار در بخش جنایی و پروندههای مهم علاقهمند است. او که خبرهای جنایی مهم را از روزنامه برش میزند و شخصاً تعقیب میکند متوجه پرونده یک قتل میشود که به چند جنایت دیگر شبیه است و سریالی بودن یک سلسله کشتار زنان را کشف میکند و همین باعث میشود که سردبیر به تهیه گزارش درباره این پرونده جنایی توسط او رضایت بدهد. در این روند او با خبرنگار دیگری به نام جین با بازی کری کُن آشنا میشود. جین در نقطه مقابل لورتا زنی با اعتماد به نفس و قوی است که توانسته پروندههایی را که مورد نظرش است با اقتدار و توانمندی خود کسب کند. در روند کاری لورتا، به دستور سردبیر جین به او ملحق میشود و این دو تبدیل به همکار و مهمتر از آن منبع الهام یکدیگر بتدیل میشوند. آرام آرام آنها به واسطه این پرونده شهرت پیدا میکنند اما این مسیر آنها را خاصه لورتا را که درگیری شخصی و وسواس گونهای با پرونده پیدا کرده است علاوه بر قاتل درمقابل پلیس، مقامات، خانواده و به طور کلی جامعه قرار میدهد. تهدید و ترس آغاز میشود اما استقامت و مواجهه با ترس آرام آرام حقیقت را از میان دروغها افشا میسازد.
به واسطه تحقیق لورتا روی پرونده جانی بوستون آنچه میبینیم تصویری از جنایات و جنایتکارانی روان پریش است که قربانی اصلی آنها زنان هستند. فیلم در بطن خود نمایانگر ظلم یک جامعه مردسالار بر بدن زن است و البته تلاش زنان برای تثبیت خود در مشاغلی که توسط مردان و فرهنگ مردسالار تسخیر شده است. در «قاتل بوستون» با جامعهای روبرو میشویم که در پوشش قدرت محافظ مردانه، زنان را به نحو خرد و کلان طعمه نیازها و تمایلات جنسی خود میکند.
در زیر این هویت زنانه و متصل با جریانات معاصر حقوق زنان داستان اصلی یک داستان معمایی و جنایی است برای یافتن یک قاتل سریالی. فیلم این داستان را با حوصله و به سبک فیلمهای کلاسیک جنایی با مایههای البته کم-رنگی از فیلم نوآر پیش میبرد. حتی ساختار بصری کار نیز به شکلی کلاسیک شده با تیرگی، رنگهای گرم کدر شده و تصاویری مه گرفته و ابری ساخته شده است. فیلمبرداری فیلم با لنزهای آنامورفیک -که تصویر را عریضتر از حالت عادی میسازند- به نوعی به این ساختار کلاسیک بصری کمک کرده است و در داستان گویی سینمایی تصویر شهر را در قابها گنجانده است. همچنین از طریق این تمهید با تار شدن سوژههای در حاشیه تصویر، حضور هراسانگیز قاتل یا قاتلانی حرفهای و با هوش را که گویی همه جا حاضرند به مخاطب القا میشود.
یکی از مهمترین پیچشهای دراماتیک و ظرایف داستان «قاتل بوستون» در شخصیتپردازی لورتا و جین و تضاد میان آنها است. پرونده جانی بوستون برای لورتا شخصی شده است، هم به لحاظ شغلی، هم از نظر مسائل جنسیتی و هم از نظر اخلاقی، اما در مقابل جین فراتر از زندگی شخصی خود تنها به چشم یک کار با اهمیت به این پرونده مینگرد. لورتا همانگونه که با خانواده و اطرافیان خود رفتار میکند با پرونده مواجه میشود و به همین دلیل مدام آن احساس گناه و تنشی که در خانواده حس میکند، در شغلش نیز به سراغش میآید و همه اینها مسبب چالشی درونی و روحی برای او میشوند. این نکته به نوعی هم باعث پیچیدگی دراماتیک و تعمیق شخصیتپردازی میشود و هم عنصر اصلی تحول شخصیتِ محوری را برسازی میکند. در گفت و گوی جالبی میان این دو خبرنگار، وقتی لورتا از تهیدیدها ترسیده و وضعیت خانوادگی، نگرانی برای فرزندان و رابطه با همسرش او را کاملاً خسته و گیج کرده است، جین به او یادآور میشود که اگر بخواهد مدام نگران دیگران باشد سلامت عقل خود را از دست خواهد داد و نباید بابت چیزهایی که برایش مهم است همیشه شرمنده و عذرخواه باشد. روند درام «قاتل بوستون» روند درک عملی و عینی این حقیقت توسط شخصیت اصلی فیلم یعنی لورتا است. تزکیه، بازشناخت و تحولی که در نهایت داستان را تکمیل و شکوفایی نهایی درام را پدیدار میکند همین امر است.
پس از چند سالی که کایرا نایتلی بازیگر صاحب نام برتانیایی در نقشهای درامهای کلاسیک را در نقشی محوری و مهم ندیدیم «قاتل بوستون» بازگشت نسبتاً جالب توجهی برای او محسوب میشود، اما قویترین و درخشانترین بازی متعلق به کری کُن در نقش جین است، که به نوعی موفق شده برای نقش خود که نقشی مکمل است شمایلی جذابتر از شخصیت اصلی بسازد و به نوعی فاتح اغلب سکانسهایی باشد که در آن حضور دارد.
نوشته «قاتل بوستون»؛ خودیابی در میان جنایت اولین بار در بلاگ نماوا. پدیدار شد.