«کوه»؛ تقابل انسان و طبیعت
مجله نماوا، ایلیا محمدی نیا
یکی از مشخصههای بارز انسان امروزی اگر نگوییم عجول بودن که بیقراری است. مدام در حال تکاپو و دویدن است. میخواهد زود به یک نتیجه دلخواه برسد. گاهی با صرف هزینه میتوان این اتفاق را رقم زد. مثل اینکه بخواهیم به استانی دیگر سفر کنیم و طبیعی است به جای استفاده از ماشین و قطار با صرف هزینه بیشتر سوار بر هواپیما شده زود تر به مقصد میرسیم. آما آدمی میداند همیشه هم صرف هزینه هرچند گزاف ما را به مقصد مورد نظر نمیرساند. گاه برای درک مفاهیم یک شعر یک قطعه موسیقی و مشخصا در این جا یک اثر سینمایی باید وقت گذاشت. در واقع حلقه مفقوده درک یک اثر فقدان «مکث» است. مکث در لغت یعنی ایستادن یعنی آرامش. فیلمها شبیه هم نیستند گاهی برای درک یک فیلم باید فقط مکث کرد ایستاد و با آرامش آن را دید.
فیلم کوه به کارگردانی امیر نادری از جمله همین فیلمهاست. پس اگر مجال مکث و آرامش ندارید بهتر است از دیدنش صرف نظر کنید. اما اگر کمی مکث داشته باشید جهان فیلم رفته رفته در ذهن و جانتان نفوذ میکند آنگاه این کشف و شهود لذت مرور و دوباره دیدن فیلم را دو چندان میکند.
در یک شمای کلی مضمون فیلم «کوه» تفوت چندانی با فیلمهایی چون «ارباب حلقهها» به کارگردانی پیتر جکسون یا فیلمهای مشابه آن ندارد. در هر دو فیلم ما دو «جهان تاریکی» (سایه) که نابارور و عقیم و نازاست و«جهان روشنایی» که زاینده و بارور است. مواجه هستیم. در هر دو فیلم نیروهایی که میخواهند بر تاریکی غلبه کنند اندک هستند. و البته از میان مردم معمولی انتخاب شدهاند. در هر دو فیلم امری ناممکن تنها با اراده انسان به مسالهای ممکن تبدیل میشود.
کوه در فیلم نادری تمثیل قدرت و پا برجایی است. قدرت مخوفی که انسان را یارای تقابل با آن نیست. کوه مانع از تابش نور زاینده و زندگیساز است. اکثر آدمهای روستا ریشههای خود را نادیده میگیرند تا به جای تقابل با کوه، نور را در جایی دیگر جستوجو کنند با این تفاوت که دیگر ریشهای ندارند. همین که کسی در سرزمینی دیگر با آنها کاری نداشته باشد و آنها را طاعونزده و نفرینشده ننامد برایشان کافیست.
اگوستینو اما به ریشههای خود پایبند است. تلاش میکند مفری برای این بحران بزرگ زندگی بیابد. میداند که با دعا و کلیسا راه به جایی نمیبرد. در سکانس فرار اگوستینو از دست ماموران او ناخواسته وارد کلیسا میشود.اگر در کلیسای داستان «بینوایان» ویکتور هوگو، ژان والژان رابه کلیسایی رهنمون میکند که هم شامی برای خوردن در آن هست و هم جایی برای خوابیدن و هم امکانی برای قرض گرفتن شمعدانی و قاشقهای نقره (کشیش آگاهانه چشمهایش را میبندد تا ژان والژان آنچه که نیاز دارد بردارد) در فیلم امیر نادری در کلیسای داستان او نه کشیشی است و نه خبری از شام و نه جایی برای خوابیدن. به جای شمعدانیهای نقره، فقط و فقط شمعهای نذری است که تقدیم کلیسا شده است.
او برای غلبه بر تاریکی دست به کاری میزند که کسی آن را باور ندارد. اما ایمان و اراده انسان راهگشای هر مسالهای در جهان هستی است. آنچه که امیر نادری بر آن باور دارد و احمد شاملو در بخشی ازشعر «آشتی» از کتاب «حدیث بیقراری ماهان» بر آن صحه میگذارد:
«اقیانوس است آن:
ژرفا و بیکرانهگی،
پرواز و گردابه و خیزاب
بی آنکه بداند .
کوه است این:
شُکوه پادرجایی،
فراز و فرود و گردنکشی
بی این که بداند.
مرا اما
انسان آفریدهای:
ذرهی بی شکوهی
گدای پَشم و پِشک جانوران،
تا تو را به خواری تسبیح گوید
از وحشتِ قهرت بر خود بلرزد
بیگانه از خود چنگ در تو زند
تا تو
کُل باشی.
مرا انسان آفریدهای:
شرمسار هر لغزش ناگزیر تناش
سرگردان عرصات دوزخ و سرنگون چاهسارهای عَفِن:
یا خشنود گردن نهادن به غلامی تو
سرگردان باغی بیصفا با گلهای کاغذین.
فانیام آفریدهای
پس هرگزت دوستی نخواهد بود که پیمان به آخر برد.
بر خود مبال که اشرف آفرینهگان تواَم من:
با من
خدایی را
شکوهی مقدّر نیست.
نقش غلط مخوان
هان!
اقیانوس نیستی تو
جلوهی سیال ظلمات درون.
کوه نیستی
خشکینهی بیانعطافی محض.
انسانی تو
سرمست خُمب فرزانهگییی
که هنوز از آن قطرهیی بیش درنکشیده
از مُعماهای سیاه سر برآورده
هستی
معنای خود را با تو محک میزند.
از دوزخ و بهشت و فرش و عرش برمیگذری
و دایرهی حضورت
جهان را
در آغوش میگیرد.
نام تواَم من
به یاوه معنایم مکن »
در واقع امیر نادری جایگاهی ویژه برای انسان قایل است تا آنجا که توان تغییر طبیعت را دارد. آیا امکانش نیست. به نظر برای انسان ناممکنی وجود ندارد. خاصه آنکه به قول شاملو هستی معنای خود را باانسان محک میزند.
تماشای آنلاین فیلم کوه در نماوا
نوشته «کوه»؛ تقابل انسان و طبیعت اولین بار در بلاگ نماوا. پدیدار شد.