«یه عالمه معجزه»؛ سیبی که معجزه میکند
مجله نماوا، ایلیا محمدی نیا
حتما برای شما هم پیش آمده که وقتی فیلمی تازه از سینمای هالیوود را میبینید یکی از اعضای کهنسال خانواده مثل پدر یا عمو یا پدربزرگ و.. که به اصطلاح فیلمباز یا درستترش خورهی فیلم هستند با حسرت از فیلمهای قدیمی هالیوود یاد کرده باشد. شاید در بیشتر اوقات این حس نوستالژیک آنها به آثار کلاسیک سینمای هالیوود را به حساب بیحوصلگیهای مرسوم سن و سالشان و یا شاید هم عدم درک فیلمهای روز هالیوود بگذارید، اما واقعیت چیز دیگری است. سینمای هالیوود در دوره کلاسیک به جان مایه سینما یعنی وجه سرگرمکنندگی و قصهگویی و در عین حال احترام به مناسبات خانوادگی (فارغ از هر اختلاف فرهنگ و گرایشی که در کشورها و نژادها و ادیان دیگر طبیعتا میتواند متفاوت باشد) نزدیکتر بود. در غالب اوقات شما با خیال راحت میتوانستید پای فیلمها بنشینید و خانوادگی از دیدن فیلمی سرگرم شوید در حقیقت امر تماشای دست جمعی یا خانوادگی آثار آن سالها انگیزهای بود که افراد خانواده و فامیل نه به شکل انفرادی که خانوادگی و دورهمی به تماشای فیلم بنشینند. غالب فیلمهای دهه ۴۰ تا ۷۰ هالیوود با همین نگرش ساخته و روانه اکران میشدند.
فرانک کاپرا فیلمساز آمریکایی یکی از همین فیلمسازان هالیوود بود که در آثارش نگرش مثبتاندیشانه با رگههایی پررنگ از امید بر آمده از دل بحرانهای سخت زندگی قصههای آدمهای آثارش همیشه مشهود بود. در واقع دنبالکننده فیلمهای کاپرا میدانست که در فیلمهای او هم قرار است بحرانهای سخت و گاه غیرقابل تحمل را شاهد باشد و هم اینکه پایانبندی داستانهایش او را با نشاط و امیدوار از سالن سینما روانه خانه کند. طبیعی است جهانی که کاپرا خلق میکند گاه فرسنگها با حقیقت زندگی آدمها فاصله دارد، اما سینما به باور کاپرا محلی برای تقویت امید و باوراست. ولو اینکه این سرخوشی تنها در حد فاصل شروع فیلم تا پایان فیلم باشد و با خارج شدن از سینما هجوم تلخیهای گاه بیپایان زندگی بر آدمی استیلا پیدا کند. اما حداقل امکان فیلمهای کارگردانانی چون کاپرا این است که ساعاتی رویای شیرین جایگزین شرنگ تلخ روزگار میشود که این خود موهبتی ارزشمند است.
فیلم «یه عالمه معجزه» که با نامهای «معجزه سیب» و «جیبی پر از معجزه» هم شناخته میشود داستان خلافکارى به نام «دیو» (گلن فورد) است که باور دارد هر روز خریدن یک سیب از «آنى» (بت دیویس)، پیرزن فروشندهى دورهگرد و دائمالخمر او را از گزند سایر خلافکاران در امان نگه داشته و در انجام قراردادها برایش شانس میآورد تا این که دختر آنى (آن مارگرت)، با این تصور که مادرش خانمى ثروتمند است، تصمیم میگیرد به همراه نامزد و پدر همسر مشهور اسپانیاییاش به دیدنش بیاید. دیو به همراه دوستانش نقشهای میکشند که آنی را زنی ثروتمند نشان دهند…
در نگاه نخست فیلم «یه عالمه معجزه» چیزی شبیه داستانهای پریهای دریایی است. از همان داستانهایی که تنها در عالم داستانهای افسانهگون دیده میشوند. آیا این میتواند نقطه ضعف فیلم باشد به حتم پاسخ نمیتواند مثبت باشد چون آنچه ضعف فیلم را میرساند نوع قصه نیست بلکه چگونگی پرداخت آن است. فرانک کاپرا در فیلم «یه عالمه معجزه» میدانست چه میخواهد و چگونه این خواستن را به سرانجام برساند. تا آنجا که مخاطب در طول بیش از دو ساعت گذر زمان را حس نمیکند چرا که کاپرا هم داستانگوی خوبی است و هم این که ذائقه مخاطبانش را خوب میداند.
اتفاق خوب دیگر فیلم دوبله گوش نواز آن به فارسی است. تا جاییکه تماشاگر احساس میکند گویی زبان مادری بازیگران فارسی بوده است. وقتی درباره عصر طلایی دوبله صحبت میشود دوبله فیلم «یه عالمه معجزه» میتواند نمونه خوبی از آن دوران با شکوه باشد. مدیریت دوبلاژ فیلم را مرد همیشه متفاوت دوبله منوچهر اسماعیلی بر عهده داشت که در فیلم به جای پیتر فالک (جوی بوی) حرف میزد. سایر نقشها را هم منوچهر نوذری در نقش گلن فورد (دیو دود)، سیمین سرکوب به جای بت دیویس (آنی سیب فروش)، زهره شکوفنده به جای هوپ لانگ (کوئینی) و نصرالله مدقالچی در نقش توماس میچل (قاضی هنری جی بلیک) ایفا کردند.
تماشای «یه عالمه معجزه»در نماوا
نوشته «یه عالمه معجزه»؛ سیبی که معجزه میکند اولین بار در بلاگ نماوا. پدیدار شد.