نگاهی به دو فیلم کوتاه / روایتهای دلپذیر
مجله نماوا، علیرضا نراقی
در الگوهای فیلمنامهنویسی استفاده از صدای راوی یا نریشن و یا آنچه در فیلمنامههای کلاسیک صدای خارج از قاب خوانده میشد، نوعی خطا محسوب میشود؛ عاملی که درام را سست و کیفیت داستانگویی سینمایی را تنزل میدهد. خطا دانستن این تمهید از درون رویکرد دراماتیک به سینما میآید؛ ریشه در تئاتر دارد و آموزههای ارسطو که معتقد بود درام مبتنی بر کنش است نه روایت. بر آن مبنا که هنوز زنده و در فیلمنامهنویسی و درامپردازی کارساز است، کنش واقع و دیده میشود و تأثیرش هم از همین باب است که ما در جریان وقوع کنش قرار داریم و از عواقب آن همچون قهرمان درام بیخبریم. در این دیدگاه صدای راوی یا گفتار متن این اینهمانی و همراهشدن با کنش را به روایت رخدادها تبدیل میکند و مخاطب را از اثر دور نگه میدارد. روایت کنش اثر تحقق کنش را کم کرده و از قدرت کشمکش و سرگرم کنندگی فیلم جلوگیری میکند.
در طول تاریخ سینما خاصه در سینمای مدرن بر خلاف این اصل که به نظر در تئوریهای درام پردازی کلاسیک کاملاً درست است، فیلمهای بسیار زیادی چه اقتباسی و چه غیراقتباسی بر روایت متکی بودهاند. از این جهت فیلمهای اقتباسی و غیر اقتباسی را جدا کردیم چرا که در بسیاری از آثار اقتباسی به سبب استفاده از رمان یا داستان نوعی از روایت بر فیلم قالب میشود که بر آمده از نوع داستاگویی در ادبیات است. اما ما این تمهید را در آثار غیر اقتباسی هم میبینیم. نکته اینجاست که در خیلی از موارد این استفاده با استقبال مخاطب روبرو شده است و بجای ایجاد فاصله او را بیشتر در داستان فرو برده است. در خیلی از موارد راوی به درام و حتی به ساختار کلی فیلم فضا داده، ارتباط عاطفی غنیتری میان شخصیت یا شخصیتها و مخاطب برقرار کرده و همچنین روی تصاویر نشسته و درخشندگی آنها را افزون نموده است. همین روایت در خیلی از فیلمها تبدیل به عنصری شده که فراتر از کلمه صرف، پیچیدگی دراماتیک و حجمی زیباتر به وجود آورده است.
دو فیلم کوتاه «لسانجلس ۱۹۹۱»(LA۹۱) و «ایوالو»(Ivalu) هر دو از طریق نریشن و صدای راوی پیش میروند و اتفاقا در پیچش و بستار یک داستان کوچک این روایت ابعادی وسیعتر را به ارمغان آورده است. در هر دو مورد این روایت به کلیت اثر کمک کرده و در هر دو فیلم فضا و احساسات مطلوبی را به وجود آورده است.
«لسآنجلس ۱۹۹۱» یک پروژه جمعی در سال ۲۰۱۵ بوده است که توسط سه نفر نوشته، کارگردانی، فیلمبرداری و تدوین شده است. در هر سه مرحله نگارش، فیلمبرداری و تدوین میگل داولاسو، مک گرگور و برونو زاکاریاس با هم همکاری کردهاند. فیلم درباره یک نوجوان مکزیکی-آمریکایی است که میخواهد انتقام برادر مقتولش را از قاتل بگیرد. قاتل یک مغازه دار کرهای-آمریکایی است که برادر نوجوان را در حین سرقت مسلحانه از سوپرمارکتش به قتل رسانده است. از سوی دیگر یک خلافکار آفریقایی-آمریکایی و یک پلیس سفید پوست هم وارد ماجرا میشوند و هر کدام داستان خود به درون داستان یکدیگر میبرند، آنچنان که در پایان داستان آنها در یک چاه که سرانجام فیلم است فرو میریزد. داستان این چهار تن در خون و خشونتی تباه کننده به هم گره میخورد. این راوی است که پیوندهای این داستان مینیمالیسیتی را وارد ابعاد پیچیدهتری از آنچه میبینیم میکند. داستان خود به خود و بدون گفتار متن هم قابل درک است، اما کارکرد راوی اینجا پیشبرد داستان نیست، بلکه حضورش همچون نگاهی ناظر است که معنا را به بدنه داستان، پیچیدگی دراماتیک و نقطه عطف اثر گره میزند. فیلم با ضربهای اساسی و تصویری درخشان به اتمام می-رسد که فراتر از اندازههای فیلم کوتاه، بسیار خوب و جذاب اجرا و کارگردانی شده است. فیلم نگاهی به جدا افتادگی و فاصله و بدبینی جامعهای دارد که تبعیض در آن نهادینه است و اقلیت بودن با محروم بودن هم ریشه و هم مصداق است. نوک تیز پیکان فیلم و شلیکهای مرگبار آن به سمت یک فرهنگ است و پا را از رخداد یا گزارشی اجتماعی در قالبی داستانی فراتر میگذارد.
فیلم «ایوالو» ساخته آندرس والتر و پیپالوک کی. یورگنسن از دانمارک از جمله آثار بسیار موفق کوتاه در یک سال اخیر بوده است. فیلمی که نامزد جایزه اسکار بهترین فیلم کوتاه هم شده بود. اثری تکان دهنده بر بستری جذاب و وسیع. فیلم درباره یک دختر بومی در گرینلند است که خواهر بزرگش از خانه فرار کرده و در طبیعت سخت و زمخت و سرد ناپدید شده است. فیلم جستجوی ذهنی و عینی اوالو را نمایش میدهد؛ جستجوی خواهر که هم در رؤیاست و هم در واقعیت، هم در درون میگذرد، هم در بیرون. اینجا هم با اینکه تصاویر این فضای بینابینی میان واقعیت و رؤیا و عینیت و ذهنیت کاملاً گویا هستند، اما صدای راوی که همان صدای شخصیت اصلی است فضا را تکمیل کرده و جهان ذهن را زنده و درکپذیرتر کرده است. فیلم مملو از تصاویری باز از گرینلند است، برف و آب و وسعتی که انسان تنها حقارت و گم شدگی خود را در میانش بهتر درک میکند. در این میان فیلم پیوند عاطفی دو خواهر را بر بستر پیوند عاطفی با طبیعت تعریف میکند و ذهنیت بخشی از این جهان است که ارتباط میان ایوالو و دیگر موجودات و طبیعت ساکت را بازسازی میکند. فیلم در پی این است که در زمانی کوتاه و بر بستر یک داستان تلخ و تکان دهنده این ارتباط را همچون روزنه امید به تصویر بکشد. رؤیا و طبیعت در فیلم «ایوالو» بهم میرسند و همان نقطهای هستند که شخصیت را به رهایی میرسانند و او را امن نگه میدارند. در این داستان لطیف و در عین حال پر خشونت، گفتار روایی نرم دختر خردسال فیلم تبدیل به صدایی از رابطه طبیعت و انسان و رؤیا و واقعیت میشود و به فیلم بعدی تازه و پر عمق میبخشد.
تماشای «لسآنجلس ۱۹۹۱» و «ایوالو» در نماوا
نوشته نگاهی به دو فیلم کوتاه / روایتهای دلپذیر اولین بار در بلاگ نماوا. پدیدار شد.