«سیاه شدن»؛ نمیشود همه ما اول بمیریم
مجله نماوا، ترجمه: علی افتخاری
فیلم سیاه شدن (The Blackening) به کارگردانی توسط تیم استوری، قصیدهای برای فیلمهای هجو سینمای وحشت است و به شعار تبلیغاتی عالی خود – «نمیشود همه ما اول بمیریم» به بهترین شکل عمل میکند. کمدی، شخصیتها و تفسیر فیلم برای همه تماشاگران خندهدار است، گرچه برای تماشاگران سیاهپوست حسی آشنا دارد.
یکی از عناصر اصلی فیلمهایی که داستانشان در اجتماع سیاهپوستان اتفاق میافتد، به سخره گرفتن شخصیتهای فیلمهای ترسناک به خاطر تصمیمات مضحکی است که میگیرند، همینطور این انتظار که آدمها تا آخر فیلم زنده نمیمانند. این نگاهی است که الهامبخش «جواب منفی» جردن پیل و بخش زیادی از فیلمهای فرنچایز «فیلم ترسناک» شد، اما تازهترین تجربه کارگردانی استوری، تکههایی از پیشینیان خود را میگیرد و چیزی کاملاً غریب درست میکند.
«سیاه شدن» از روی یک فیلم تلویزیونی کوتاه به همین نام در ۲۰۱۸ ساخته شد که مغر متفکر آن گروه کمدی سهنفری تریپیت بود (دوئین پرکینز، بازیگر و یکی از نویسندگان نسخه بلند سینمایی، عضو این گروه است).
فیلم درباره چند دوست سیاهپوست و همدانشگاهی قدیمی است که همزمان با جشن روز آزادی، در کلبهای در جنگل دور هم جمع میشوند و خیلی زود خود را در چنگال یک قاتل مییابند. در این شرایط، فقط کارکشتگی و اطلاعات درباره فرهنگ سیاهان است که میتواند آنها را زنده نگه دارد. آنچه در ادامه اتفاق میافتد فریاد فرهنگ آشوبگرانه یک فیلم است.
محور اصلی بازی موش و گربه این شخصیتها، یک بازی روی تخته است که عنوان فیلم از آن گرفته شده (که یک سامبو نژادپرستانه در مرکز خود دارد) و همه برای بقا باید آن را بازی کنند. اگر بتوانند به پرسشها پاسخ دهند – مثلاً چند فصل سریال «شاهزاده تازه بل ایر» یک خاله ویوِ سیاهپوست داشت، یا نام پنج بازیگر سیاهپوست که بهعنوان بازیگر مهمان در سریال «دوستان» حضور داشتند – چند دقیقه بیشتر زنده میمانند، اما وقتی سؤالها تمام میشود، فیلم به قلمرو یک اسلشر تمام و کمال پا میگذارد.
از شروعی ترسناک شبیه «جیغ» گرفته تا یک بازیگردان تلویزیونی که «اره» را به یاد میآورد، «سیاه شدن» از فیلمهای ترسناک مختلف الهام میگیرد. فیلمنامه (نوشته مشترک پرکینز و تریسی الیور از فیلم «سفر دختران» با بازی جیدا پینکت اسمیت و کویین لطیفه) کاملاً هیستریایی، مملو از اصل مطلب و لحظههای بیکلام کمدی فیزیکی است. خشونت در اینجا بیشتر برای خنده است تا ترساندن، اما مطمئناً در بین صحنههای پرتنش تعقیب و گریز و رویاروییهای دشوار، کشت و کشتار نیز جایی دارد.
تعامل بازیگران فیلم باورنکردنی است و ترس و کمدی را به یک اندازه همراه میآورد. نقطهضعفی پیدا نمیشود، اما دوئین (با بازی دوئین پرکینز)، دوست صمیمی و همجنسگرای لیزا (آنتوانت رابرتسون) – اصلیترین شخصیت فیلم – دائماً مرکز طنز و جوهر فیلم است. بعدازاین که دوئین متوجه میشود لیزا دوباره با نامدی (سینکوا والز)، همدانشگاهی سابق که بهدفعات به او خیانت کرده، صمیمی شده است، ناراحت میشود و حالت دفاعی میگیرد، اما دلش هم میشکند. این مثلث بیاعتمادی زمینهساز یک پیرنگ دیگر میشود که نهفقط نگاه همدلانه به دوستی و رستگاری دارد، بلکه کلی لحظههای خندهدار بین این سه نفر ایجاد میکند. در تمام این مدت یک هارمونی عاشقانه واقعی بین لیزا و نامدی برقرار است.
«سیاه شدن» حتی زمانی که تمرکز را بر تنگنای «رابطه در برابر دوستی» میگذارد، بقیه شخصیتهای خود را نادیده نمیگیرد. از پوچی مطلق کلیفتون (جرمین فاولر)، عضو معذبکننده گروه که میگوید در انتخابات ریاست جمهوری آمریکا به ترامپ رأی داد تا شنیکا (اکس مایو)، دوست بیقانون و قاعده و جدی جمع، فیلم هیچ لحظه کمدی را بینصیب باقی نمیگذارد.
ملوین گرگ در نقش کینگ، دوست صمیمی سابقاً گانگستر نامدی، درخشان ظاهر میشود و گریس بایرز در نقش آلیسون، درحالیکه به تصادفی تحت تأثیر یک قرص روانگردان قرار میگیرد، کمدی فیزیکی بسیار خندهداری خلق میکند. آلیسون بهعنوان تنها عضو دونژادی گروه، هم سوژه و هم نمایشگردان شوخیهای فیلم درمورد میزان سیاه بودن است.
با توجه به طنز یکپارچه فیلمنامه، بهراحتی میتوان از بین تمام زیرمتن آن عبور کرد، اما فیلم بهواسطه حرفهایی که بین شخصیتها رد و بدل میشود و فرضیه بازی «سیاه شدن»، نقش سیاهپوستان در سینمای وحشت، رسانه و فرهنگ را به زیرکی بررسی میکند. شخصیتها برای زنده ماندن بازی میکنند و میجنگند، اما «سیاه شدن» در درون روی روشهایی انگشت میگذارد که سیاه بودن با یک دستورالعمل و فهرست بلندبالا از شیوههای باطل کردن کارت شما تعریف میشود.
فیلم استوری بدون شرمساری در تمام مدت یک کمدی سیاه است – بذلهگویی و نیش خود را تا لحظه آخر حفظ میکند و با غرور چیزی مفرح به تماشاگر ارائه میدهد که نمیدانست به آن نیاز دارد.
هجو کلیشههای سینمای وحشت
ایده ساخت نسخه بلند سینمایی «سیاه شدن» اولین بار زمانی مطرح شد که تریسی الیور فیلم کوتاه گروه تریپیت را دید و تصمیم گرفت کاری روی آن انجام دهد. او میگوید: «من عاشق فیلم کوتاه آنها شدم.»
الیور بلافاصله با پرکینز تماس گرفت و گفت قصد دارد از روی آن متن یک فیلمنامه بلند بنویسد. پرکینز خیلی از این ایده استقبال کرد، اما در عین حال پرسید الیور برای این کار چه رویکردی در نظر دارد. الیور در آن لحظه هیچ پاسخ سرراستی نداشت، اما میدانست متن فیلم کوتاه تریپیت خیلی جای کار دارد.
استوری تا پیشازاین که روی صندلی کارگردانی «سیاه شدن» بنشیند، همه جور فیلمی ساخته بود؛ از کمدیهای اکشن مانند «شفت» و «سواری با هم» گرفته تا کمدی رمانتیک «مثل یک مرد فکر کن» تا پرسه زدن در دنیای مارول با دو فیلم ابرقهرمانی «چهار شگفتانگیز» با بازی جسیکا آلبا و کریس ایوانز در دهه ۲۰۰۰.
فیلمهای او به سمت کمدی گرایش دارند و زمانی که فیلمنامه «سیاه شدن» را خواند یک کمدی ترسناک پیش روی خود دید که کلیشههای سینمای وحشت و کلیشههای آفریقایی-آمریکایی را هجو میکند. این داستان خیلی زود به دل او نشست و بلافاصله تصمیم گرفت قرارداد کارگردانی پروژه را امضا کند.
پرکینز میگوید: «همین که تیم (استوری) هدایت کار را به عهده گرفت، همهچیز روی غلتک افتاد و کار سریع پیش رفت، بهطوریکه کل تولید فقط حدود سه ماه طول کشید.»
استوری که بهجز کارگردان، بهعنوان تهیهکننده نیز با پروژه همکاری کرد، میگوید: «فیلمنامه بهقدری خوب بود که روند تولید فیلم زمانبر نبود.» برای نسخه سینمایی «سیاه شدن»، طرح کلی فیلم کوتاه گسترش پیدا کرد و لایههایی به شخصیتها اضافه شد تا واقعاً بر دوستی شخصیتهای فیلم تأکید شود.
پرکینز با اشاره به منشأ ایده پیرنگ فیلم میگوید: «من از طرفداران پر و پا قرص سینمای وحشت هستم؛ بنابراین وقتی قرار شد طرح کلی فیلم کوتاه “سیاه شدن” را بنویسم، فقط فیلمهای ترسناک میدیدم و به این فکر میکردم که “اوه، فکر میکنم اگر شخصیتهای اصلی همگی سیاهپوست باشند، کار خیلی بامزهای میشود.»
او ادامه میدهد: «ایده کلیشهای این است که در اینجور فیلمها همیشه کسی که سیاهپوست است، اولازهمه میمیرد. بعد به این فکر کردیم اگر همه شخصیتها سیاهپوست باشند، کدام یک را باید انتخاب کنیم. نمیشود همه آنها اول بمیرند؛ بنابراین از خودم پرسیدم، خب، اگر شما یک سیاهپوست باشید و در چنین فضایی قرار بگیرید، قطعاً نمیخواهید کسی باشید که اولازهمه میمیرد، پس باید مشکل را حل کنید، مثلاً از خودتان بپرسید: “من چه برنامهای دارم؟ چطوری دوست دارم زنده بمانم؟” بهاینترتیب طرح کلی اصلی شکل گرفت.»
فیلم شخصیتهای جالبی دارد که نقش آنها را بازیگرانی بسیار بااستعداد – پرکینز، گریس بایرز، جرمین فاولر، ملوین گرگ، اکس مایو، آنتوانت رابرتسون و سینکوا والز و همینطور جی فارو و ایوان اورجی در دو نقش کوتاه – ایفاء میکنند.
با این بازیگران فوقالعاده خوب همراه با یک خط داستانی بامزه و مبتکرانه و فیلمنامهای شوخطبع، استوری در مقام کارگردان چگونه توانست همه را پایبند فیلمنامه نگه دارد؟ مطمئناً با یک گروه بازیگری پر از زندگی و شخصیت، خیلی از صحنهها باید بداهه باشد؟
استوری میگوید: «در حقیقت از میزان پایبندی به فیلمنامه شگفتزده میشوید. وقتی فیلمنامه نهایی را از تریسی و دوئین تحویل گرفتیم، خندهدار بود. من آن را خواندم و خندیدم. بااینحال، ما در طول فیلمبرداری برای هر نوع رفتار یا گفتار فیالبداهه آماده بودیم. همیشه مایل بودیم این کار را انجام دهیم و همیشه تمایل داشتیم بازیگران را آزاد بگذاریم تا کمی جادوی تصادفی به کلیت کار اضافه کنند، اما دست آخر آن فیلمنامه طنز خیلی هوشمندانهای به ما و بازیگران داد و این کار من را سادهتر کرد.»
استوری درمورد فیلمهای ترسناکی که الهامبخش او و همکارانش در «سیاه شدن» بودند، میگوید: «دنبال هیچ فیلمی نبودیم که آن را کاملاً مبنا قرار دهیم. در حوزه کمدی ترسناک، فیلمهای زیادی ساخته نشده است، اما قطعاً “جیغ” یکی از فیلمهایی بود که زیر نظر داشتیم، همینطور “فیلم ترسناک”. ما در عین حال به فیلمهای اسلشر که میشناختیم رجوع کردیم – «جمعه سیزدهم»، «هالووین» و «جنگیر» – و همه اینجور فیلمها. از هر کدام چیزی گرفتیم و راه کوچک و لحن خودمان را پیدا کردیم.»
فیلمهای استوری عموماً تماشاگران آمریکایی-آفریقایی را جذب میکنند که تا حدی به خاطر استفاده از یک گروه بازیگری عمدتاً سیاهپوست است.
او در پاسخ به این سؤال که آیا در گذر سالها طرح ایده فیلمهایی با حضور شخصیتهای محوری سیاهپوست یا بازیگران غالباً سیاهپوست راحتتر شده است، میگوید: «سؤال خیلی خوبی است. فراز و نشیب دارد، اما من بهواسطه سالها کار در این حوزه متوجه شدهام وقتی چیزی میسازم که واقعاً برای مخاطبان خاص است، برای فرهنگهای دیگر هم میتواند کاملاً جهانی و کاملاً قابل دسترس باشد.»
«سیاه شدن» نیز همانطور که از عنوان و پیرنگ فیلم قابل مشاهده است، به لحاظ فرهنگی به یک موضوع خاص اشاره دارد، اما استعداد نهانی دارد که افراد غریبه با جنبههای فرهنگ سیاهان را جلب خود کند. استوری درمورد این که آیا این نگاه اصلاً میتواند دردسرساز است یا چیزی است که گروه سازنده «سیاه شدن» به آن اهمیت میدادند، موضع آشکاری دارد.
کارگردان ۵۳ ساله لس آنجلسی میگوید: «برای هیچکدام از ما مهم نبود. در عین حال نکته خیلی خوب فیلم این است که فرهنگهای دیگر، شخصیتها و افرادی را در این فیلم میبینند که خودشان بهخوبی آنها میشناسند. فکر میکنم این نکتهای است که فیلمهایی مانند “سیاه شدن” را قابل دسترس میکند – با این که خیلی خاص است، همه آن را میپذیرند.»
استوری به یک نکته بهدردبخور و بسیار هوشمندانه اشاره میکند، هرچند شاید درنهایت نیازی به آن نباشد- این که اگر کسی محبوبیت فوقالعاده زیاد فیلمهای خاص به لحاظ فرهنگی، مانند «کوکو»، «عروسی یونانی پر ریخت و پاش و بزرگ من»، «میلیونر زاغهنشین» و «باشگاه جوی لاک» را بررسی کند، احتمالاً با بالا رفتن تمایزات فرهنگی، زمینه برای وفاق اجتماعی، جذابیت جهانی و یک مسیر مستقیم برای موفقیت کوبنده و فیلمی بهیادماندنی فراهم میشود.
الیور تماشاگران را به دیدن «سیاه شدن» تشویق میکند و میگوید: «جزو فیلمهایی است که با دیدن آن در کنار دیگران حسابی سرگرم میشوید. خیلی وقت بود فیلمی ندیده بودم که حس خوب به من بدهد و شاید گفتن این حرف درمورد یک فیلم ترسناک عجیب باشد، اما همین است. با دیدن “سیاه شدن” حال خوبی پیدا میکنید. این فیلم را با دوستان قدیمی و خانواده خود ببینید.»
استوری اضافه میکند، «بله این یک فیلم بسیار گروهی است. باید چندنفری آن را دید.»
منبع: rogerebert.com، موویوب، اینسایدر
تماشای فیلم سیاه شدن در نماوا
نوشته «سیاه شدن»؛ نمیشود همه ما اول بمیریم اولین بار در بلاگ نماوا. پدیدار شد.