«بری لیندون»؛ در سوگ از دست دادنِ آوردههای جادهی شانس
مجله نماوا، زهرا مشتاق
اگر دوست دارید یک فیلم که حدودا نیم قرن پیش ساخته شده و یک عالم جایزه، از جمله چهارتا اسکار و چند تا بفتا و موفقیتهای دیگر کسب کرده ببینید، میتوانید همین الان وارد نماوا بشوید و یک فیلم قدیمی و کلاسیک از استنلی کوبریک ببینید و کلی کیف کنید. چون نه قصهاش شما را ول میکند و نه چیدمان درست صحنه و لباس و موسیقی عجیب غریبش. با دیدن «بری لیندون» میتوانید بفهمید که سال ۱۹۷۵ استنلی کوبریک چطوری فکر میکرده و دنبال چه سوژههایی بوده. البته که خوره کتاب بوده. و معلوم است که از بین صدها سوژه و کتابهای زیادی که خوانده، «شانس بری لیندون» او را به طور جدی، تحت تاثیر قرار داده و با نویسنده کتاب، ویلیام میکپیس تاکری یک تیم شدند و کتاب را تبدیل به فیلمنامه کردند.
یک قصه پر دستانداز از یک روستائی معمولی که خداوند او را در جاده شانس قرار میدهد، و نردبام خوش فرم ترقی را به او هدیه میکند. اما بری لیندون گند میزند. چون ظرفیتش را ندارد. چون هنوز همان آدم خام و بیفکری است که تصور میکند میتواند با دوئل همه مشکلات را از سر راه بردارد. بعد دو تا دستیار میگیرد، یعنی چند تا. هر دستیار یک اسم داشته؛ خود بزرگ بینی، جاهطلبی، عقده حقارت، دروغگویی و چند تا چیز دیگر. خودش نمیداند دستیارهایی که انتخاب کرده، چطوری هر کدامشان به تنهایی میتوانند یک آدم را با تمام اهن و تلپ و ابهتش، نابود کنند و میکنند. بری لیندون که در مسیر جاهطلبیهایش حتی به ملاقات با پادشاه هم نائل میشود، نمیتواند داشتههایش را حفظ کند. چون فقط فروتنی و ذات پاک انسانی است که میتواند آدم را بالا ببرد و در مسیر رشد واقعی و دائمی قرار بدهد؛ در غیر این صورت هر چقدر هم که کسی آن بالا بالاها برود، اگر مسیرش درست نبوده باشد و پا روی شانه و کت و کول دیگران بگذارد، بالاخره سقوط میکند و با سر در دیگ زهرماری میافتد که ور دیگر زندگی است. سمتی که اندوه و حرمان روح، روح بیمار و منقبض شده از زمهریر آدمیت به حضیض رسیده، آدم را به حد مرگ میرساند.
بری لیندون تقاص میدهد. تقاص دروغگوییاش را و تقاص تنبیههای بیرحمانهای که بر پسر خوانده خود روا میدارد. و مادر هیولا وارش که می خواهد همه چیز را همراه با پسرش تحت کنترل داشته باشد، بیآنکه نابودی زندگی آدمهای دیگر برایشان اهمیتی داشته باشد. همین است که سوگ از دست دادن فرزندی که به شکلی راستین دوستش میداشت، از او مردی الکلی و افسرده میسازد و در نهایت باز دوئل است که او را از آخرین پله نردبام ترقی، که دیگر کهنه و سست و لق شده است، به پایین پرتاب میکند و دیگر او را پایی و قلبی برای رفتن و جولان دادن نیست. و در پایان او اسیر مجموعهای از سوگها میشود. سوگ از دست دادن تمام آنچه که خداوند در جاده شانس به او ارزانی داشته بود.
تماشای «بری لیندون» در نماوا
نوشته «بری لیندون»؛ در سوگ از دست دادنِ آوردههای جادهی شانس اولین بار در بلاگ نماوا. پدیدار شد.