«بازگشت به خاک»؛ عشق در میان تلماسه
مجله نماوا، ترجمه: علی افتخاری
فیلم بازگشت به خاک (Return to Dust) به کارگردانی لی رایجون، یک داستان عاشقانه در اواخر عمر و یک درام جالب و زیباست که بیآلایشی – احتمالاً چیزی بیش از بیآلایش بودن – را با خوشرویی میپذیرد. داستان سرراست است: دو فرد میانسالِ تنها که هر کدام بهسختی از سوی اعضای خانوادهی بهمراتب دنیوی خود تحمل میشوند، به یک ازدواج سنتی تن میدهند که بهآرامی به شکل یک ازدواج از روی عشق و گرم شکوفا میشود.
شخصیتهای اصلی درحالیکه تنها با همراهی یک الاغ بردبار، بار کمرشکن زندگی روستایی سخت خود را سبکتر میکنند، ساده هستند یا اطرافیانشان با تحقیر چنین نگاهی به آنها دارند. محصولات رشد میکنند، فصلها عوض میشوند و فیلم بهسادگی از هر چه خیلی گزنده یا مورد بحث روز یا با حال و هوای سیاسی است، پرهیز میکند.
داستان هفتمین فیلم بلند سینمایی کارگردان چینی در دهکدهای کوچک در گاوتای (منطقه زادگاه لی) اتفاق میافتد که با کوچ ساکنان به شهرها با هدف پیدا کردن کار، در حال نابودی است. تلماسههای سر به فلک کشیده در این مکان، استعارهای غبارآلود و یادآور آن چیزی است که در آینده روی میدهد: سیاست تشویقی دولت در تخریب ساختمانهای خالی از سکنه باعث شده است انبوه آوار برای صاحبان غایب این سکونتگاهها ارزش بیشتری داشته باشد. این یک نگرانی برای یوتی ما (وو رنلین) و همسرش، گیینگ سائو (های چینگ) است که اعضای خانوادههایشان دیگر تمایلی به حمایت از آنها ندارند و به همین دلیل ترتیبی میدهند خیلی زود با هم ازدواج کنند. «ما» و سائو به یکی از آن خانههای خالی نقل مکان میکنند، اما همین که سر و سامان میگیرند، بولدوزرهای شهرداری ظاهر میشوند تا آنجا را خراب کنند. آنها چارهای ندارند جز این که جای دیگری برای خود دست و پا کنند.
در شروع فیلم «ما» را میبینیم که غذای خود را با الاغش تقسیم میکند، درحالیکه اقوامش در یک اتاق درمورد عروسی او و سائو صحبت میکنند. سائو که بیاختیاری ادرار دارد و لنگ میزند، حتی از «ما» هم کمحرفتر است. او بعداً اعتراف میکند وقتی آن روز دید «ما» با محبت با حیوان برخورد میکند، متوجه شد شاید ازدواج با او به بدبختی فعلیاش ارجح باشد. سائو با خونسردی و بدون این که به نظر برسد به حال خود تأسف میخورد، میگوید: «زندگی آن الاغ از من بهتر بود.»
درواقع این زن و مرد احتمالاً کمتر از هر کس دیگر روی زمین به حال خود تأسف میخورند. آنها بدون این که خیلی حرف بزنند، در کنار هم بهسرعت در یک قطعه زمین زراعتی کوچک مشغول کار میشوند. علاقه لی به روند کشاورزی به برخی از مسحورکنندهترین سکانسهای فیلم منجر میشود: «ما» در حالی زمین را شخم میزند که سائو روی گاوآهن نشسته است تا وزنش باعث شود پرههای شخمزنی عمیقتر در زمین فرو برود؛ «ما» برای خشککردن آجرهای گلی آنها را بهصورت مارپیچی میچیند؛ یا صحنههای فصل برداشت که او گندم را با داس میکَنَد.
آنچه این لحظهها را متعالی میکند حرکت دوربین وانگ وایوا، مدیر فیلمبرداری «بازگشت به خاک» است که در این کارِ سخت، متانت و وقار مییابد، بی آن که زیادهروی کند. نماهای خارجی با زاویه باز ثبت شدهاند و اغلب دست و پنجه نرم کردن زوج با دنیای طبیعی را نشان میدهند. در مقابل، نماهای داخلی با وجود فرسودگی محل زندگی «ما» و سائو، گرم هستند. وقتی «ما» با مقوا برای جوجهها لانه درست میکند، نوری که از درون آن ساطع میشود، به طرز ماهرانهای جادویی است، اشاراتی که موسیقی دوستداشتنی پیمان یزدانیان آن را بهتر میکند.
تیزی ارتباط رو به رشد آنها نیروی محرکه صبورانه فیلم است. سائو در یک شب بسیار سرد منتظر میماند تا «ما» از شهر برگردد، یک فلاکس چای داغ برای او آورده است و وقتی «ما» دیر میکند چند بار به خانه برمیگردد تا دوباره آن را گرم کند. وقتی «ما» بالاخره میآید، این یک نقطه عطف ظریف در رابطه آنهاست: به نظر میرسد هیچکدام از آنها نمیتوانند شانس خود را در موهبت پیدا کردن دیگری باور کنند. تعداد زیادی از خواهران و برادران و دیگر اعضای فامیل و البته کلی از روستاییان پشت سر آنها حرف میزنند، اما «بازگشت به خاک» واقعاً یک فیلم دونفری است و وو رنلین و های چینگ کاملاً در قالب شخصیتهای خود که به شکلی قهرمانانه شریف هستند، فرورفتهاند.
اما مبنای این قهرمانی، سطح ناراحتکنندهای از ایثار است، این که اگر کسی به شما سیلی زد، از او بخواهید به سمت دیگر هم سیلی بزند و بدون شکایت، محبت دیگران، هرچند ناچیز را بپذیرید. گروه خونی «ما» و یک زمیندار-ارباب محلیِ بیمار، یکی است و «ما» دائم برای کمک به او خون میدهد: آدم کلهگنده به معنای واقعی خون او را میکِشَد و وجودش را خشک میکند. سائو از بدن ضعیف خود تا حد ممکن کار میکشد و اغلب ترجیح میدهد بهجای این که سوار گاری شود، پیاده برود تا الاغ مجبور نباشد بیشازحد بار حمل کند. وقتی «ما» بالاخره تصمیم میگیرد زنگوله همیشه در حرکت حیوان را بردارد و او را آزاد کند، به الاغ تسلیمناپذیر میگوید: «در بیشتر عمرت از تو استفاده کردهاند، بس نیست؟»، اما او احتمالاً از شرطیشدن خودش و سائو میگوید تا باور کنند این زندگی دشوار و حقنشناس، تمام چیزی است که میتوانستند سزاوار آن باشند.
«بازگشت به خاک» بهعنوان پرترهای از پایان شیوه زندگی سنتی و تخریب سریع جوامع روستایی دورافتاده در چین، یک فیلم قوی و در بیشتر لحظهها شاعرانه است. فیلم در قالب یک مراقبه در اجرت همراهی در اواخر عمر، قصیدهای است که موهبت همراهی دو نقشآفرینی نامعمول، سرشار از همدردی و خویشتندارانه را دارد، اما دلگرم بودن فیلم حواس تماشاگر را پرت میکند و اجازه نمیدهد نبود آتش درونی آن را حس کند: کجاست خشم از بیعدالتی هر جامعه نسبت به مردمی که چیز زیادی نمیخواهند؟ در لحظهای از فیلم، وقتی آنها روی اول محصول خود کار میکنند، سائو یک جوانه گندم را که از خاک بیرون زده است برمیدارد و با ناراحتی به «ما» نشان میدهد. «ما» فرزانهوار میگوید: «کاری نمیشود کرد. این نهال میتواند خاک را تغذیه کند تا نهالهای دیگر رشد کنند.» البته که این حرف درست است، اما برای آن نهال یک تسکین جزئی است.
پاکترین وجود
«بازگشت به خاک» که اولین بار در دنیا سال ۲۰۲۲ در بخش مسابقه بینالملل جشنواره فیلم برلین به نمایش درآمد، دومین حضور لی رایجون در این رویداد معتبر را رقم زد. کارگردان ۳۹ ساله اولین بار در ۲۰۱۵ با فیلم «جاده رودخانه» در بخش نسل برلیناله رقابت کرد.
او که متولد استان گانسو در چین است، از ۱۴ سالگی آموزش نقاشی و موسیقی را آغاز کرد و بعدها از موسسه مدیریت وزارت ملی رادیو، فیلم و تلویزیون چین دانشآموخته شد. لی پس از سه سال کار برای شبکههای تلویزیونی مختلف، اولین فیلم بلند سینمایی خود را به نام «تحول تابستانی» در ۲۰۰۷ ساخت. فیلمهای بعدی او شامل «الاغ پیر» (۲۰۱۰)، «پرواز با مرغ ماهیخوار» (۲۰۱۲)، «یک روز» (۲۰۱۴) و «عبور از آینده» (۲۰۱۷) در جشنوارههای مختلف ازجمله ونیز، کن، بوسان و توکیو روی پرده رفتند.
لی درباره شکلگیری ایده «بازگشت به خاک» میگوید: «من این فیلم را با الهام از محلی که در آن متولد و بزرگ شدم – استان گانسو – ساختم و لوکیشن فیلم هم همانجاست. خانواده مادری من همه کشاورز هستند و ما سبزیها و غلات پرورش میدادیم. همه آن تجربیات نهفقط بر دیدگاه من و نوع درک از اطرافیانم تأثیر گذاشت، بلکه فرصت داد با افرادی شبیه به دو شخصیت اصلی “بازگشت به خاک” دوست شوم. بهدفعات دیدهایم که در یک جمع معمولاً یک نفر از همه محبوبتر است و یک نفر هم هست که گوشهای مینشیند و دیگران بهراحتی او را نادیده میگیرند. بعضی وقتها آدمها طوری زندگی میکنند که انگار یک رقابت ورزشی است. بعضیها جلوتر از بقیه میدوند و نفر اول یا دوم میشوند. اینها کسانی هستند که مورد توجه و احترام دیگران قرار میگیرند. من تمایل دارم به افرادی توجه کنم که جزو نفرات آخر هستند، چون در این روند همه سعی میکنند بهترین کار خود را انجام میدهند و “بازگشت به خاک” دقیقاً همین است.»
نکته جالب درباره بازیگران دو نقش اصلی فیلم این است که وو رنلین بازیگر نقش «ما» یک بازیگر آموزشندیده است، در مقابل های چینگ که نقش سائو را دارد یک بازیگر حرفهای بسیار باتجربه است که در خیلی از بلاکباسترهای چینی مقابل دوربین رفته است.
لی درباره شکل همکاری با این دو بازیگر میگوید: «رنلین عموی من است. زن او خواهر مادرم است. او از ۲۰۰۹ در فیلمهای من بازی میکند. همینطور پسرش، مادرش و همسرش، همگی در فیلمهای قبلی من نقشهای فرعی بازی کردند. این بار نقش اصلی را به رنلین دادم. در ابتدا خیلی تردید داشت. احساس میکرد شایستگی بازی در نقش شخصیت مرد اصلی را ندارد. میترسید به خاطر او، فیلم نفروشد. نگران بود سرمایهگذاران به خاطر این که یک بازیگر آماتور برای نقش اصلی انتخاب شده است پا پس بکشند یا تماشاگران از فیلم استقبال نکنند. من دائم رنلین را تشویق میکردم و درنهایت او را قانع کردم که حتی اگر نداند چطور باید بازی کند، من همچنان هستم و میتوانم او را راهنمایی کنم و نشان دهم چطور صحنهها را تمام کند.»
او ادامه میدهد: «فیلمسازی برای من یک کار خیلی جدی است. به او گفتم: “تو را انتخاب نکردم چون از بستگان من هستی، بلکه انتخابت کردم، چون فکر میکنم واقعاً برای این نقش شایسته و مناسب هستی.” او استدلال من را درک کرد و برای این که آماده بازی در نقش شود خیلی وقت گذاشت. او خیلی تلاش کرد به شخصیت “ما” نزدیک شود. درمورد های چینگ، من و او سالها با هم دوست هستیم و میدانستم به این فکر میکند که در پروژههای مختلف کار کند و شانس بازی در نقشهایی را داشته باشد که فیلمهای پرهزینه معمولاً در اختیار یک بازیگر قرار نمیدهند. او هرچند وقت یکبار از من میپرسید روی چه پروژهای کار میکنم و آیا نقش مناسبی برای او در نظر دارم یا نه.»
لی میگوید: «وقتی فیلمنامه “بازگشت به خاک” را تمام کردم، به ذهنم رسید شخصیت زن اصلی فیلم هم سن و سال های چینگ است؛ بنابراین متن را برای او فرستادم. آن را خواند و خیلی از شخصیت سائو خوشش آمد و قبول کرد نقش همسر “ما” را بازی کند. به او گفتم باید به گانسو بیاید و زندگی در آنجا را تجربه کند، اصول گویش محلی را یاد بگیرد و مردم و آداب و رسوم آنها را از نزدیک مشاهده کند. آماده شدن برای بازی در این نقش به زمان زیادی نیاز داشت، نهفقط این که های چینگ یاد بگیرد، بلکه مواردی را هم از یاد ببرد. او بهعنوان یک بازیگر حرفهای، به شکل سیستماتیک آموزش بازیگری دیده است که من واقعاً با آن راحت نبودم. من او را تشویق کردم آن روشهای بازیگری را فراموش کند یا بهطور موقت کنار بگذارد و طوری مقابل دوربین برود که انگار نقش بازی نمیکند. نکته جالب درمورد وو رنلین و های چینگ این بود که آنها برعکس هم کار میکردند. رنلین برای بازی در نقش شخصیت مرد اصلی باید بیشتر شبیه یک بازیگر حرفهای میشد و یاد میگرفت نقش خود را شکل دهد و اجرا کند. در مقابل، های چینگ باید روشهایی را که در مدرسه بازیگری یاد گرفته بود از یاد میبرد. درواقع این دو از دو مسیر متضاد در نیمههای راه به هم رسیدند و به نرمی در مقابل هم نقشآفرینی کردند.»
یکی از مشخصههای درخور توجه فیلم گویا بودن رنگهای تصاویر است. لی درباره انتخاب پالت رنگ «بازگشت به خاک» میگوید: «داستان فیلم به زندگی و زمین ربط دارد. دو شخصیت اصلی همیشه مهربان هستند و عشق در دلشان نهفته است. محبت و عشق با گرما همخوانی دارد. خانوادههای این دو آنها را رها کردهاند، اما زمینِ زیر پایشان آنها را میپذیرد. “ما” و سائو دیگر یتیم نیستند. آنها مثل محصولات و گیاهان، فرزندان زمین شدهاند. عادلانه برخورد میکند و برایش فرقی ندارد که تو آدم ثروتمند و قدرتمندی هستی یا آدم بدی که مرتکب برخی اشتباهات شده است. زمین با همه به یک اندازه رفتار میکند و به تو اجازه میدهد از نو شروع کنی، استراحت کنی، محصولات کشاورزی بکاری، عشق برداشت کنی و غذا را برداشت کنی. هرکس درک متفاوتی از زمین دارد. من همیشه اعتقاد دارم زمین از قلب انسان پاکتر است. پیچیده نیست. ما به آن طوری نگاه میکنیم که انگار تا حدی کثیف است، اما زمین هر چیزی را که از خودش کثیفتر است – زباله، فضولات انسانی، شر – همه و همه را میپذیرد؛ بنابراین معتقدم زمین پاکترین وجود است.»
او ادامه میدهد: «در اینجا رفتار شخصیتها ریشه در زمین دارد و در ارتباط با آن رشد میکند. پالت غالب فیلم رنگهای زرد و کمی سبز است، اما زرد رنگ زمین است. در مقابل، شاید دنیای اطراف دو شخصیت اصلی، آنها را درک نکند و شاید برخی این دو را عجیب و غریب بدانند. با توجه به دنیای درونی “ما” و سائو و محیطی که همه شخصیتها در آن زندگی میکنند، در برخی از صحنههای تعامل بین شخصیتهای اصلی و روستاییان، رنگ آبی غلبه دارد؛ بنابراین پالت رنگ در فیلم بازتاب دنیای درونی شخصیتها، خصوصیات آنها، شیوههای تعامل با دیگران و محیط است.»
منبع: ورایتی، ایسترنکیکس
تماشای فیلم بازگشت به خاک در نماوا
نوشته «بازگشت به خاک»؛ عشق در میان تلماسه اولین بار در بلاگ نماوا. پدیدار شد.