«سنگدل»؛ بازاجرای سینماییِ «مظنون» جاناتان نولان
مجله نماوا، یزدان سلحشور
یک. «Heart of Stone» یا «قلبِ استون» یا چنان که به فارسی ترجمه کردهاند: «سنگدل» [که اشتباه هم نیست فقط مشکل آن است که این اسم «ایهام» دارد و به دو معنیست و در معنیِ دوم اشاره دارد به شخصیتِ اصلی روایت که نامش «ریچل استون» است (صنعت ادبی «ایهام» به همان اندازه که در شعر و نثر قدماییِ ما پُرکاربرد بوده و هست، در زبان ادبی و روزمره انگلیسی هم پُرکاربرد است و بخش بزرگی از شوخیهایی که در کمدیهای امریکایی و انگلیسی قابل ترجمه نیست، حاصلِ کاربرد همین صنعت ادبیست)] یکی از آن فیلمهاییست که قبلاً هم دربارهشان نوشتهام و به دلایل مختلف [از جمله دلایلی فراتر از «متن» که به آن «دلایلِ فرامتنی» میگوییم] موردِ هجوم منتقدانِ انگلیسیزبان قرار گرفته و تمام سعیِ خودشان را هم کردهاند که این فیلمِ رنگِ گیشه ندیده را که توسط نتفلیکس در ۱۱ آگوست امسال منتشر شده [و در دو روز اول با ۳۳.۱ میلیون بازدید، در میان آثار انگلیسیزبان نتفلیکس رتبه اول را کسب کرده] به زمین بزنند آن هم با رتبه نارضایتیِ ۲۸ درصد در «Rotten Tomatoes» که هر فیلمی را گوشهی رینگ زیر ضرباتِ مشت میگیرد! با چنین رتبهای، وقتی امتیاز فیلم در IMDb با ۲۷ هزار رأی به ۵.۷ رسیده یعنی تماشاگران و مخاطبان عام که از فیلم خوششان آمده، هر چه زور زدهاند در مقابلِ رتبه نارضایتی ۲۸ درصد منتقدان، در همین حد توانستهاند فیلم را به رتبه بالاتری برسانند. [در یک کلام، چه منتقدان بخواهند با فیلمی بدرفتاری کنند چه تماشاگران، زور طرفِ مقابل نمیرسد که مشکل را حل کند!]
دو. این متن، برای این نیست که شما باور کنید که با یک اثر درخشان روبرویید! نه! «Heart of Stone» فیلمِ درخشانی نیست اما آن طوری هم که منتقدانِ انگلیسیزبان نوشتهاند «زباله اکران تابستانی» هم نیست و روراست بگویم از خیلی از فیلمهایی که تعریفشان را کردهاند، بهتر است! البته منظورم در اجراست، وگرنه من از طرفداران فیلمهای «دستِراستی» نیستم همچنان که از نتفلیکس هم که یکی از عواملِ اصلی مشکلاتیست که برای اعضای اتحادیههای نویسندگان و بازیگران امریکا پیش آمده، دلِ خوشی ندارم اما حسابِ فیلم جداست. این فیلم، یک اکشنِ تر و تمیز است که میخواهد بدل به نسخه سینمایی «مظنون» جاناتان نولان شود [مظنون با نام اصلی «فرد تحت نظر» (Person of Interest) یک مجموعه تلویزیونی اکشن-جنایی-درام است که پخش آن از ۲۲ سپتامبر ۲۰۱۱ در شبکه CBS آغاز و آخرین قسمت (به نام ‘return ۰’) از آخرین فصل سریال هم در تاریخ ۲۱ ژوئن ۲۰۱۶ روی آنتن رفت. این سریال در مجموع ۱۰۳ قسمت دارد و طی ۵ فصل به نمایش درآمد. فیلمنامه این سریال توسط جاناتان نولان توسعه داده شده. ۳ فصل ابتدایی این سریال از مردادماه ۹۹ در ایران با دوبله اختصاصی صدا و سیما پخش شد و با یک وقفه چند ماهه فصلهای ۴ و ۵ هم از تیرماه ۱۴۰۰ روی آنتن رفت]؛ در این که «مظنون» خیلی بهتر است هیچ حرفی نیست با این همه، بهتر بودن «مظنون» دال بر ناموفق بودن این فیلم نیست.
سه. شما برای ندیدن این فیلم فقط میتوانید سه دلیل داشته باشید: اول. از نتفلیکس متنفر باشید! [حتی کسانی مثل من هم که دلِ خوشی از عملکرد فرامتنی این پخشکنندهی بسیار موفق (و البته تولیدکنندهی محتوا) ندارند خودشان را از دیدنِ آثاری که نتفلیکس پخش یا تولید میکند، محروم نمیکنند!] دوم. از مخالفانِ سرسختِ تئوری توطئه با رویکردِ راستِ افراطی باشید؛ [خودمانیم! چه کسی خود را از دیدنِ سهگانهی بتمنِ کریستوفر نولان و «مظنون» و «وستورلد» جاناتان نولان که همهشان نمایانگر رویکرد تئوری توطئهی دستِ راستی هستند، محروم کرده است؟!] سوم. با ژانر اکشنِ علمی-تخیلی مشکل داشته باشید! [البته هستند مخاطبانی که با ژانر مختلط اکشنِ علمی-تخیلی خُردهحساب دارند! آیا شما یکی از همین مخاطباناید؟] فیلمهایی مثل «Heart of Stone» که با قواعدِ ژانر پیش میروند و پر از «ارجاع» به آثارِ موفقِ پیش از خودند، فقط در صورتی واقعاً زمین میخورند که از بودجه درست و حسابی برخوردار نباشند و سازندگان بخواهند مشکلاتِ کار را در اتاقِ تدوین، نامرئی کنند که معمولاً هم ناموفقاند! از بودجه ساختِ این فیلم اطلاع قابلِ استنادی در دست نیست [یا لااقل من بیاطلاعام!] اما «اجرا»ی سکانسهای اکشناش به ما نشان میدهد که سازندگان، اصلاً مشکلِ بودجه نداشتهاند و چون از قبل از ساختِ آن هم اعلام شده بود که قرار است آغازِ یک سریالِ سینمایی پرطرفدار باشد، قابلِ پیشبینی بود که فیلم ارزانی نباشد. با این همه این سؤال میتواند یک سؤال اساسی باشد که منتقدان با چه نوع چاقویی سرِ فیلم را بریدهاند؟!
چهار. پیش از کلید خوردن فیلم عنوان شده بود که قرار است یک سریال سینمایی تازه مشابه «مأموریت: غیرممکن» باشد، که به گمانم یک خطای راهبردی بود [ممکن است که این خبر، طرفداران «مأموریت: غیرممکن» به وجد آورده باشد اما چاقوهای منتقدان را -پیش از ساخته شدن فیلم- تیز کرد! (زمانی هیچکاک گفته بود که اصطلاحی بینِ منتقدانِ آن موقع رایج بوده برای نشان دادنِ بد بودنِ یک فیلم و آن هم این بوده که این فیلم تنها به دردِ پرندگان میخورد! هیچکاک گفته که قبل از اکران فیلم «پرندگان» میدانسته که اغلبِ منتقدان سینمایی چه خواهند نوشت: «پرندگان» تنها به دردِ پرندگان میخورد!)]، این فیلم، نسخهی زنانهی «مأموریت: غیرممکن» نیست گرچه اشاراتی در سکانسهای آغازین، لااقل به اولین فیلم این سریالِ سینمایی که دی پالما آن را ساخته و به گمان من بهترین فیلم این مجموعه هم هست، در آن به چشم میخورد [جالب است که اغلبِ منتقدانِ مخالفِ فیلم، این فیلم را نسخهی کپیِ فیلمهای آن مجموعه سینمایی دانستهاند که کمکم دارم شک میکنم که فیلم را تا آخر دیده باشند!] کلِ این بدبینی -اگر قصههای فرامتنیِ دیگری در بین نباشد، که هست!- برمیگردد به قضایای ساختِ فیلم «سالت» [۲۰۱۰] که قرار بود تام کروز در آن بازی کند اما اعلام کرد که بازی در یک «مأموریت:غیرممکن» برایش بس است و نیازی به دو فیلم نیست! در نتیجه، فیلمنامه عوض شد و شخصیتِ مرد، بدل به شخصیتِ زن شد که آنجلینا جولی نقشاش را بازی کرد! بله! درست است! دومین خطای راهبردی سازندگان فیلم این بوده که خواستهاند در سکانسهایی از فیلم، گدوت مثلِ جولی بازی کند [مخصوصاً زمانی که قرار است خودِ واقعیاش را پنهان کند] و حتی در سکانس نجات پیدا کردناش بعد از خروج از آب، نیمرخ گدوت یادآور نیمرخ جولی جوان است با این همه، این فیلم «سالت۲» نیست! به فیلمنامه هم ایراد گرفتهاند که بی در و پیکر است! البته دلیلِ موردی هم ارائه ندادهاند [من هم دلیلی برای این بی در و پیکری پیدا نکردم، شما اگر پیدا کردید حتماً به من زنگ بزنید!] وقایع البته طبق قواعدِ ژانر، قابلِ پیشبینیست مگر سهگانه بتمن نولان چنین نیست؟! اصلاً فیلمهای خیلی کمی در هالیوود تولید میشوند که وقایعشان قابل پیشبینی نباشند و منطقی هم باشند! وقایع این فیلم، اتفاقاً مثل تار و پودِ یک پارچه به هم متصلاند خیلی بیشتر از بخش اعظم تولیداتِ سالهای اخیر هالیوود که در آنها «اتفاق» و «اگر» و «مگر»، روایت را شکل میدهند.
پنج. این فیلم فقط در استفاده از «اَبَر هوش مصنوعی»، متأثر از «مظنون» نیست سکانسِ گذشتهی جیمی دُرنان، تقریباً ۹۰ درصدش، بازسازی سکانسِ گذشتهی جیم کاویزل است که در «مظنون» با موشک -توسط نیروهای خودی- در خاک چین موردِ حمله قرار میگیرد. در این فیلم، دُرنان در خاکِ روسیه موردِ حمله قرار میگیرد اما در انتهای فیلم متوجه میشویم که دستور حمله را یکی از مأمورانِ عالیرتبه چینی داده است؛ البته دُرنان مثلِ کاویزل دچار دگرگونی مثبت اخلاقی نمیشود اما به جایش، نقش مثبتِ کاویزل را در این فیلم، گدوت بازی میکند! شاید بهتر بود منتقدان بر این نکته پافشاری کنند که این فیلم، یک «مظنون» فمینیستی دستِ راستیست! [البته شک دارم که وقت گذاشته باشند و «مظنون» را کامل دیده باشند تا به شباهتهای این دو اثر پی ببرند!]
شش. در این که این فیلم میتوانست با زمانی بیشتر -مثلاً ۲۰ دقیقه بیشتر- به وقایع و شخصیتهای جانبی بیشتر بپردازد و فیلم بهتری شود، حرفی نیست؛ در این نکته هم که این نقش را اگر جودی بازی میکرد بهمراتب موفقتر از گدوت بود، باز هم حرفی نیست [البته اگر چندسالی جوانتر بود که نیست!]؛ همچنین همین نکته را میتوان در مورد بازی دُرنان گفت که عجیب سعی میکند مثل جود لا باشد و کاش جود لا این نقش را بازی میکرد [البته اگر این طور میشد فیلم از این هم قابل پیشبینیتر میشد! بگذریم از این که سناش هم دیگر به این نقش نمیخورد]؛ اما همهی اینها، دلایلِ محکمی برای بد بودن این فیلم نیست. [واقعاً این منتقدانِ انگلیسیزبان با خودشان چه فکری کردهاند؟!]
هفت. نمودِ تئوری توطئهی راستگرایانه در این فیلم [که به اندازه آثار برادران نولان افراطی نیست]، در این «ایده» پنهان است که بله، ما میگوییم که دولت پنهان داریم که بد است اما کسانی که میخواهند قدرت را از ما بگیرند از ما بدترند! [نکته جالبِ قضیه این است که کاویزل بازیگر «مظنون»، در زندگی واقعی، یکی از طرفداران مشهور و پروپا قرصِ این تئوری توطئه است!]
نوشته «سنگدل»؛ بازاجرای سینماییِ «مظنون» جاناتان نولان اولین بار در بلاگ نماوا. پدیدار شد.