«زندگیهای گذشته»؛ یک عاشقانه آرام در تابلوهایی از زمان
مجله نماوا، علیرضا نراقی
به همان اندازه و شاید حتی قویتر از آنچه در ساحت عینی و فیزیکی زندگی میکنیم، زندگیهایی نکرده یا از دست رفته را در خود حمل میکنیم؛ بر این مبنا مدام نسخه کشف نشده و عینیت نیافتهای از خود را در درون تصور میکنیم و پرورش میدهیم. یک زندگی درونی که در سرشت ما به همان اندازه زندگی عینی، بیرونی و قابل رؤیتمان اثرگذار است. همه انسانها همچون نویسندهای هستند که خطی از یک زندگی و یا تصاویری از یک روایت خیالی را در درون خود پرورش میدهند. شاید خیلی از ما هیچگاه این زندگی پنهان را بیان نکنیم، اما اثرات آن را در لحظههایی ناب، در خلوت و تأملات خود حس میکنیم و میدانیم که دنیایی وسیع را در خود داریم که اغلب با جهان بیرون غریب است. یکی از خطهای این زندگی درونی همان ارتباطات و خاصه عشقهایی است که محقق نشدند، اما در درون ما به زندگی رؤیاگون خود ادامه دادند. به این ترتیب ما از یکدیگر رها نمیشویم و حتی «برخورد پیراهنهایمان که آمیخته به رایحه تنمان است ما را در هشت هزار لایه بهم متصل میکند».* تمام آدمها و تمام تأثیرات در زندگی ما مانا هستند و این زمان است که این تأثیرات را در تجربیات دیگر ما حل میکند. البته که فیلم «زندگیهای گذشته» ساخته سلین سونگ یک عاشقانه است، اما بدون هیچ اغراقی –دستکم در جستجوهای اولیه ذهنی- این فیلم شبیه هیچ عاشقانه دیگری در تاریخ سینما نیست؛ چرا که بری از کلیشههای عشق در عاشقانههای سینمایی است و بجای اینکه آدمها را رویاروی هم یا در کنار هم قرار دهد، تجربه عشق را در فضای والایی از وجود ناب و معنای هستی به سادگی و روانی تصویر میکند.
همان سکانس آغازین فیلم جایی است که رویکرد مخاطب نسبت به شخصیتها و داستان هدایت میشود؛ بر روی تصویر سه شخصیت اصلی فیلم دو نفر مشغول گمانهزنی زندگی و ارتباط آنها هستند و گویی تلاش میکنند آن زندگی درونی، آن هستی پنهان شخصیتها را حدس بزنند. «زندگیهای گذشته» داستان نورا و ههسونگ است که در کودکی و زمانی که همکلاس بودند دلبسته یکدیگر شدند. با مهاجرت نورا -که آن زمان نایونگ نام داشت- به همراه خانوادهاش به کانادا، این عشق به سردی و با یک کلمه و نگاهی طولانی پایان میپذیرد. اما فیلم درباره این است که این عشق و هر اتصال و عاطفهای در درون آدمها ماندگار است و به سادگی پایانپذیر نیست. با طرح مفهوم کلیدی و محوری «این- یان» (یک ارتباط فردی فراتر از طول عمر و زمان) فیلم بر ما آشکار میسازد که جهان لایههای متعددی از وجود و بقا را در خود حمل میکند و آدمیان هیچگاه از اثر یکدیگر جدا نمیشوند. اینیان که عنصر اصلی تعمق بخشیدن به داستان فیلم است مفهومی بودایی است که با اتصال آدمها در زندگیهای گذشته و آینده معنا میشود و خود نورا که اول بار در فیلم آن را مطرح میکند در توضیحش از تعابیری چون تقدیر و مشیت استفاده میکند. نورا این مفهوم را به آرتور توضیح میدهد، نویسندهای آمریکایی که با او ازدواج میکند اما در عین حال ارتباط او با ههسونگ در غیاب و فاصلههای طولانی دوازده ساله نیز ادامه دارد. ارتباطی که هیچگاه فیزیکی یا عینی نمیشود و تنها عینیت آن به همان کودکی بازمیگردد، اما فضایی را در درون نورا و ههسونگ ایجاد کرده است که همچون وطن است، همچون اصالت. نورا دیگر کرهای نیست، او در فرهنگ میزبان یعنی فرهنگ آمریکایی حل شده و حتی نامش را همخوان با آن فرهنگ تغییر داده است. او در نیویورک درس خوانده، نمایشنامهنویسی انگلیسی زبان شده و یک زندگی غیرکرهای را تجربه میکند، اما همسرش به این مهم اشاره میکند که فضایی دست نیافتنی در درون نورا باقی است که به کرهای بودن او باز میگردد، هه سونگ در همین فضای دستنیافتنی سکنی دارد و شاید همین نکته است که به دور از هر کلیشه آشنای مثلثهای عاشقانه، غمی عمیق اما با ملاطفت و درک بالا را در آرتور نسبت به رابطه درونی همسرش با هه سونگ به وجود میآورد.
گذر زمان خود را با دگردیسی موجودات و اشیاء و مکانها نشان میدهد؛ زمان امری مادی و فیزیکی نیست، ولی همه چیز و هر لحظهای با زمان درک میشود. فیلم «زندگیها گذشته» نیز به یک اعتبار فیلمی درباره زمان است. به همین دلیل در فیلم با نماهای دور و بلند تو در تویی روبروییم که آدمها، اشیاء و مکانها در آن بافتی چندلایه ایجاد میکنند و گویی زمان همچون نسیم از همه آنها میگذرد. سلین سونگ نویسنده و کارگردان فیلم که به عنوان نمایشنامهنویس شناخته میشد، در اولین فیلمنامه خود هسته اصلی داستان را از زندگی خودش برداشت کرده و چنان این داستان مماس با تجربه زیسته او بوده است که تهیهکنندگان فیلم پیشنهاد کردند که خود او فیلمنامهاش را کارگردانی کند. اما عجیب است که به عنوان اولین فیلمنامه و اولین تجربه کارگردانی فیلم، سونگ موفق شده است که اثری بسیار پخته با بافتی پر از جزئیات داستانی و بصری را در ریتمی بسیار روان و نرم به تصویر بکشد. همانطور که اشاره شد قابهای فیلم فضا و مضمون آن را به خوبی تصویری کردهاند و علاوه بر دیالوگهای درخشان نوشته شده، این سکوتهای معجزهآسای اثر است که ما را لحظه به لحظه بیشتر در جهان و معنای ژرف فیلم غرق میکند. در همه قابها، حتی در نماهای بسته، چیزها، مکانها و آدمها به وضوح در عمق میدان دید حضور دارند و اینگونه تصاویر فیلم آرام آرام در امتزاج با مضمون فیلم کارکرد معناشناختی اصیلی پیدا میکنند که حاوی دربرگرفته شدن همه چیز در یک معنای کلی از تجربه زمان و زندگی است که با عشق ارتباط دارد. فیلم فاقد تنش یا تضادهای برساختی قصهگویی است و با اینکه قصهمحور است و مخاطب را با روایت خود به تمامه همراه میسازد، اما هیچگاه عنصری بیرونی روح آرام فیلم را متلاطم نمیسازد. از این نظر «زندگیهای گذشته» به شدت یادآور آثار یاسوجیرو ازو فیلمساز مؤلف ژاپنی است. ازو هم به معنای فرهنگی آثارش و بیگناهی عمیق انسانها وفادار بود؛ با این تفاوت که ازو در روزمرگی غرق میشد و فروتنانه در محدوده آن باقی میماند، اما در جهان معنامحور و زمینه معنوی فیلم «زندگیهای گذشته» گرما و یگانگی وجود به شکلی متعالی حضور دارد.
*دیالوگی از فیلم
تماشای «زندگیهای گذشته» در نماوا
نوشته «زندگیهای گذشته»؛ یک عاشقانه آرام در تابلوهایی از زمان اولین بار در بلاگ نماوا. پدیدار شد.