«خزنده»؛ بازگشتی موقرانه به جنایت
مجله نماوا، علیرضا نراقی
در سینمای جریان اصلی تعداد زیادی فیلم جنایی ساخته میشود که بیشتر آنها ناموفقاند. تعدد فیلم در این گونه به دلیل جاذبه داستانی و تصویری اطمینانبخشی است که در ذات خود داراست. شاید در یک فیلم جنایی همین کافی باشد که حلقههای گرهافکنی و گرهگشایی به شکلی معقول اما هیجانآفرین در پی هم بیایند و ترکیب تازهای خلق کنند، دیگر اینکه شخصیتها ویژگیهایی منحصر به فرد داشته باشند و پیگیری موضوع در آنها ضرورتی شخصی پیدا کند و سر آخر در کارگردانی نیز چنین بستر مهیایی به درستی فضاسازی تصویری و نمایشی پیدا کند. کمتر فیلمی -خاصه در سینمای امروز که بداعت و تازگی در آن به دشواری ممکن میشود- میتواند این مجموعه خوب را پدید آورد و نکته اساسی در فیلم «خزنده» ساخته گرانت سینگر در این است که توانسته تمامی این عناصر را با ظرافت و سادگی به وجود بیاورد.
«خزنده» اولین فیلم بلند برایان سینگر است. او پیش از این مشغول ساخت موزیکویدئو برای خوانندگان پاپ و هیپهاپ و تیزرهای تبلیغاتی بوده است. اغلب فیلمسازانی که پیش از این، با چنین پشتوانهای وارد سینمای حرفهای شدند عناصر زیباشناسانه و ساختاری موزیکویدئو و فیلمهای تبلیغاتی را وارد فیلم سینمایی خود کردند، اما سینگر همچون یک فیلمساز با تجربه و آزموده، فارغ از خودنمایی و بدون وابستگی به تجربیات گذشته خود، با آداب قصهگویی متمرکز و منسجم در یک فیلم جنایی، «خزنده» را کارگردانی کرده است. نتیجه کار او تبدیل به فیلمی تمیز و روان شده است که هیچ شبیه به تجربه اول یک فیلمساز نیست. «خزنده» در هر پرده از داستان، لحن، دکوپاژ و فضای تصویری ویژهای دارد و حلقههای واسط این تغییر لحن و کار با دوربین، آنقدر نامحسوس و دقیق اتفاف افتاده که فیلم را دچار گسست و دستانداز نکرده است.
یک مشاور املاک به نام سامر با ضربات متعدد چاقو به قتل میرسد و تام نیکولز با بازی درخشان بنیسیو دلتورو مأمور میشود تا پرونده را حل کند. او با پیگیری سرنخها متوجه تعدد مظنونین میشود و سعی میکند در جزئیات فرو برود تا ابعاد مختلف معما را کشف کند، اما رخدادها به سمتی میروند که با وجود نقاط کور و مبهم بسیار پرونده بسته میشود و نیکولز با یافتن سرنخهای جدی تازه دوباره پرونده را به جریان میاندازد و جنایت چنان ابعاد وسیعی پیدا میکند که خود نیکولز و خانواده او درگیر ماجرا میشوند و در مخاطره میافتند. از همان ابتدا، داستان پرونده قتل هم عرض زندگی و شخصیت نیکولز پیش میرود، اما از میانه این دو داستان دیگر دو روایت موازی را تشکیل نمیدهند، بلکه در یکدیگر فرو میروند و تبدیل به یک قصه گسترده میشوند.
عنصر پر اهمیت فیلمنامه و فیلم شخصیت کارآگاه نیکولز است. در افتتاحیه ما داستان زندگی مقتول را تا به قتل رسیدن او میبینیم، اما پر از ابهام و راز و علامت سؤال. بلافاصله پس از آن افتتاح، زاویه دید داستان به سمت کارآگاه میرود و روند کشف آغاز میشود و حالا فیلم پشت سر کارآگاه و با شناخت و دید او حرکت میکند. به همین دلیل شخصیت کارآگاه لحن کلی فیلم را میسازد. ما با مردی سرسخت، خونسرد و خوددار روبرو هستیم که با توجه به گذشته و تعهدات فعلی خود، مجبور به احتیاط و ملاحظه هم هست. این دوگانه او را هم از دردسرهای کاذب و فسادآور دور و هم به قلب دشواری و تنش میبرد. از یک سو او میخواهد دستهای خود را تمیز نگه دارد و از سوی دیگر میداند که رفتن به درون چنین پروندهای بدون تردامنی ممکن نیست. این دوگانه تنشزای شخصیتی به مرور در ساحت خصوصی و زندگی نیکولز با همسرش هم نفوذ میکند. در نهایت نیز همین بیباکی محتاطانه و همین بیگدار به آب زدن همراه با اخلاقگرایی است که پرونده را در عمیقترین لایههایش فرو میبرد و ابعاد تازه آن را افشا میسازد و در نهایت نیکولز را از ورطه سقوط نجات میدهد.
فیلم در پرده دوم از پرونده فاصله میگیرد و حتی بیشتر از پیش با نیکولز و زندگی شخصی او همراه میشود. دورهمی پلیسها و مهمانیهای خانوادگی آنها از مهمترین لحظات فیلم است. در کنایات و اطلاعات پراکنده این سکانسهای در ظاهر ساده و کمتر مهم، صورت مسئلهها مطرح و بعدتر پاسخ داده میشوند. به لحاظ دیالوگنویسی و بسترسازی این صحنهها درخشان از کار در آمدند و در کارگردانی نیز فیلمساز توانسته در لابلای شوخیها و اعمال در ظاهر بی اهمیت، این نشانهها را به درستی برجسته سازد و همچنین فضا و موقعیتهای جذاب و گیرایی را در چنین لحظات صمیمانهای خلق کند.
پرده اول فیلم شامل معرفی شخصیتها و موقعیتها، دادن سرنخها و حل ناقص پرونده میشود، پرده دوم مصروف بازگشت دوباره شخصیت به ماجرا، راه اندازی پرونده و پیگیری سرنخهای عمیق و خطرناک متفاوتی میشود و در پرده سوم رازها نرم نرم افشا میشوند، روی دیگر شخصیتها آشکار و حلقه فشار بر کاراگاه تنگتر از گذشته میشود. این روایت از روند داستان اینجا نقل شد، تا بر این نکته تأکید شود که کارگردانی «خزنده» در هر یک از این سه پرده متفاوت است و حتی بداعت و تفاوتهایی چشمگیر نسبت به روند آشنای کارگردانی در گونه جنایی- معمایی دارد. معمولاً در این گونه با روند حل معما و باز شدن گرهها نماها بازتر میشود تا تصویر کلی و تکمیل شده آشکار شود. همچنین فیلم از نظر بصری از تنگنای رازها و دروغها به گشایش و افشای حقایق دست پیدا کند، پس نورها افزایش مییابند و رنگها از تیرگی رها میشوند. اما در «خزنده» گرانت سینگر در پرده اول با نماهای باز شروع میکند و به مرور به نماهای بستهتر میرسد. در پرده سوم بیشتر نماها بسته هستند و تضادهای نوری بیشتر، تاریکیها افزون شدهاند و رنگها رو به تیرگی رفتهاند و همین شکل داستانگویی با وجود روند کلاسیک و آشنای داستان، فضا و اثر فیلم را به شدت متمایز و منحصر به فرد میکند و آن را پیش از پیش به فیلم نوآرها نزدیک میسازد.
فیلم پر از روابط و بازیهای دلپذیر و جذاب است، اما در این میان این فیلم بازگشت دوبارهای با شکوه و البته موقرانه است برای بنسیو دلتورو ۵۶ ساله به سطح اول سینمای هالیوود. او که خود یکی از نویسندگان فیلمنامه «خزنده» است، در این فیلم با شمایل خود و با ظرافتهای میمیک و بیان بدن، توانسته برای شخصیت نیکولز دنیایی کامل و پر کشش خلق کند، که در همان سکانس آغازین همراهی و همدلی مخاطب را به سادگی میخرد. دقت پردازش شخصیتهای فرعی در فیلمنامه در نهایت سبب شده تا بازیهای جالب توجه دیگری را در فیلم شاهد باشیم که از جمله آنها میتوان به آلیسیا سیلوراستون در نقش همسر باهوش و نکته بین نیکولز و اریک بوگوسیان در نقش کاپیتان رابرت اشاره کرد.
در آخر اینکه «خزنده» برای علاقهمندان گونه جنایی که احتمالاً دوران رکود سینمای مورد علاقه خود را تجربه میکنند و از تصاویر باسمهایِ اغراقآمیزِ تریلرهای سادهانگارِ فاقدِ پیچیدگی خسته شدهاند، یک تجربه لذت بخشِ با کیفیت و راضی کننده است که در یادها خواهد ماند.
نوشته «خزنده»؛ بازگشتی موقرانه به جنایت اولین بار در بلاگ نماوا. پدیدار شد.