«سال مابین»؛ امیدهای یک اندوه ژرف
مجله نماوا، علیرضا نراقی
اندوهِ ژرفِ ناشی از فقدان، کوره راهی است برای برطرف کردن جدایی و فروپاشی ارتباط انسانها. در این میان هیچ اندوهی سهمگینتر از مرگ یا حتی امکان مرگ عزیزان نیست. پس فقدان میتواند عامل پیوند باشد. این بخشی از عجایب احساسات و عواطف انسان است که برخی از ارزشهای زندگی خود را از طریق قطب مخالف آن درک میکند؛ دوری او را متوجه وابستگی میکند، حصر طعم آزادی را به او میچشاند، نفرت آگاهی دهنده از عشق میشود و از همه مهمتر و ریشهایتر اینکه، انسان تمامیت زندگی را از طریق مرگ معنایابی می-کند. در درک مرگ است که ارزشهای برساختی و غیر زندهای که حاصل سنن نیازموده و آداب ناپرسیده اجتماعی هستند، به جایگاه توهمی و غیرحقیقی خود باز میگردند و زندگی اصیلترین لایههای ذاتی خود را عیان میسازد. در فیلم «سال مابین» ساخته الکس هِلِر با یک خانواده فروپاشیده روبرو هستیم که مرکز و عامل این فروپاشی شخصیت کلمنس دختر بزرگ این خانواده پنج نفره است. کلمنس به واسطه اختلال دو قطبی از دانشگاه به طور موقت اخراج می-شود و خانواده مجبور است روند دشوار درمان و مراقبت از او را متحمل شود و در حالتی که پدر خانواده معلمی ساده، سرخوش و آسانگیر است که چندان توجه مسئولانهای به پیرامون خود ندارد، این مادر است که باید قوی باشد، درمان دخترش را سختکوشانه پی بگیرد و خانواده را حفظ نماید. و حال اگر این عامل وحدتبخش نباشد یا دم مرگ قرار گیرد، آنگاه خانواده در آستانه فروپاشی قرار میگیرد و تازه معنای خود را بازیابی میکند.
«سال مابین» در میانهی باریک دو نوع فیلم حرکت میکند؛ یکی فیلمهای داستان بلوغ و دبیرستانی است و دیگری فیلمهای روانشناسانهای که روند یک درمان، داستان آنها را شکل میدهد. اولی معمولاً وجه کمیک پر رنگی دارد و دومی در بیشتر موارد -در جریان اصلی و فیلمها مرسوم – منتهی به نوعی نتیجهگیری ملودراماتیک و احساساتگرا میشود( بدیهی است که اینجا درامهای جدی و عمیق روانکاوانه مورد اشاره نیستند). اما فیلم «سال مابین» در هیچ یک از این دو گونه آشنا غرق نمیشود، بلکه با حفظ مایههایی از هر دو، بر روی شخصیت خاص خود و موقعیت او متمرکز میماند و به قدر گنجایش وضعیت شخصیت، از نشانههای هر یک از دو گونه یاد شده، بهره میبرد. فیلم بیشتر تلاش دارد یک روایت واقعگرا از یک موقعیت انسانی باشد، اما سهل و روان پیش رود. فیلمساز به داستان آب و تاب نمیدهد و احساسات گرایی را غلظت نمیبخشد. فیلم در خلق موقعیتهای کمیک، تلخی داستان خود را مدام به مخاطب میچشاند و البته از اغراق کمیکی که حسی رؤیایی به روابط نوجوانی و ابتدای جوانی میدهد نیز دور میماند.
همین رویکرد در کارگردانی و صحنهپردازی نیز فیلم را به سمت واقعگرایی محض و سرد برده است، به نوعی که هیچ عنصری از نظر بصری ویژه و برجسته نیست. حتی تصویر درختی که عبور فصلهای یک سالی که فیلم در آن می-گذرد را در نماهایی مشابه به تصویر میکشد، قابهایی معمولی است که قرار نیست زیبا باشد و درخت را دلربایانه به معنایی تصویر کند. درخت فقط از گذر زمان آگاهمان میکند و گویی هیچ کارکرد زیباشناسانهای ندارد. این شاید به بیرحمی دنیایی باز میگردد که فیلم بازتاب میدهد و البته بیرحمی کنترلنا-پذیر شخصیت اصلی که پیرامونش را تنشآلود کرده است. اساساً فیلم تلاش دارد که همه چیز در سادگی و عدم تأکید جلو برود، به جز شخصیت مرکزی که احتمالاً عجیبترین چیزی است که در فیلم با آن روبرو هستیم. این تمهید تا حدودی در برخی لحظات اجازهی داشتن طعم و حس و حال را از فیلم گرفته است و ما را جویای یک فضاسازی کمتر پیش پاافتاده میکند، اما در راستای رویکردی است که احتمالاً میخواهد نگاهی کلنگر به داستان داشته باشد و جهان بیرون و درون اثر را یکپارچه سازد.
الکس هِلِر پس از کارگردانی سه فیلم کوتاه و یک فیلم بلند تلویزیونی به نام «کلمه»، با «سال مابین» وارد سینمای حرفهای شده است؛ هم به عنوان نویسنده و هم کارگردان و بازیگر، او کمدین مؤلف جدیدی است که احتمالاً قرار است باز هم بیشتر تلخی و شیرینی را در سبک واقعگرای خود بهم بیامیزد. هلر در «سال مابین» در روایتی گرم و روان، داستان ساده و سرراستی را به مخاطب منتقل میکند. پیچیدگی فیلم در کارگردانی بیش از هر چیز مبتنی بر خلق میزانسنی زنده در صحنههاست، که روابط را به درستی منتقل میکند و هلر با ایجاد سیالیتی تئاتریکال در میزانسن، مخاطب را وارد لایه درونی اثر کرده و او را با همه شخصیتها همراه میسازد. فیلم بدون موضعگیری و قطبی کردن روابط، درکی همدلانه را نسبت به همه شخصیتها ایجاد میکند، به نوعی که گویی با وجود بیرحمی و بدبینی طبیعی کلمنس و جهان پیرامون-اش، در فیلم هیچکس بد نیست و یا قصد بدی از اعمالش ندارد. همه تلاش میکنند یکدیگر را درک کنند، اما واقعیت زندگی گاه این درک و کنار آمدن با یکدیگر را دشوار میکند، ولی سرانجام همان حزن، همان اندوه ژرفِ مرگ، وقتی به واسطه ابتلای مادر به سرطان در درون کلمنس، برادر، خواهر و پدر خانواده ایجاد میشود، دیگر صمیمیت اجتنابناپذیر است و حقیقت مهر، از درون صمیمیت حاصل از حرمان خود را نمایان میکند.
نوشته «سال مابین»؛ امیدهای یک اندوه ژرف اولین بار در بلاگ نماوا. پدیدار شد.