«توهمات گمشده»؛ ابتذال نقد هنری در قرن نوزدهم
مجله نماوا، سحر عصرآزاد
فیلم سینمایی «توهمات گمشده» درامی تاریخی مبتنی بر مصائب یک شاعر جوان برای رسیدن به شهرت است که با تکیه بر جامعه شناسی فرانسه پس از انقلاب کبیر و نفوذ سرمایه داری و قدرت پول حتی در ارزشگذاری آثار هنری، سویهای پیشگویانه و قابل ارجاع به زمان حال یافته است.
زاویه جانولی؛ نویسنده و کارگردان فرانسوی، فیلمهای کوتاه، بلند و سریال های متعددی ساخته که از آن جمله میتوان به فیلمهای بلند «در آغاز» و «مارگریت» اشاره کرد. او تازهترین فیلم خود را با اقتباس از رمان مشهور انوره دو بالزاک؛ «آرزوهای بربادرفته» نوشته و کارگردانی کرده است.
رمانی کلاسیک که همچون دیگر آثار این نویسنده برآمده از مکتب رئالیسم اجتماعی با نگاهی جزئی نگرانه به جامعه و طبقه فرودست و تمرکز بر احساسات و عواطف آنها در کشاکش زندگی روزمره و مبارزه برای بقا است.
چه بسا به نظر بیاید سوژه محوری رمان بالزاک با تکیه بر تحول جامعه به جهت اقتصادی، سیاسی، اجتماعی، فرهنگی، هنری که بستری برای نقد هنری یا به گفته بهتر نقدِ (نقد هنری) و قدرت رسانه (که آن زمان شامل روزنامه ها و تشویق های تماشاچیان بود) فراهم میکند، با بهروز شدن در قالب یک فیلم سینمایی قابلیت تعمیمپذیری بیشتری پیدا میکرد.
اما واقعیت این است که فیلمساز با انتخابی سختتر؛ یعنی اقتباس وفادارانه و بازسازی دقیق زمان، مکان، جغرافیا و اتمسفر محوری رمان بالزاک که در نیمه اول قرن نوزدهم میلادی در فرانسه پس از انقلاب کبیر میگذرد؛ این ارجاع را غیرمستقیمتر و البته بسیار عمیقتر کرده است.
به این ترتیب است که مخاطب میتواند امتداد و بازخورد آنچه را که در زیرلایه رمان جریان دارد، در زمان حال یعنی حدود ۲۰۰ سال بعد کشف و درک کند… اینکه جهان بر پایه خدایگانی جدید میگردد که چیزی جز اقتصاد و پول نیست! این همان نگاه پیشگویانه و آمیخته به طنز بالزاک از روزگار خود به جهان آینده و حاکمیت مطلق پول حتی بر عرصه هنر است.
فیلم با نمایی معنادار از عبور نور آفتاب از حفرههای میان صفحات کاغذی آغاز میشود که در دستان لوسین روبمپره (بنژامن ووازن) است. جوانی که روی چمنها دراز کشیده و نریشنی به شکل سوم شخص، داستان زندگی او را به شکل فشرده از کودکی و نوجوانی تا زمان حال که شاعری جویای نام در چاپخانه شهر کوچک آنگولم است، روایت میکند.
راویِ مرد، این داستان را در طول ۱۵۰ دقیقه با اشراف به زوایای پیدا و پنهان زندگی پرفراز و نشیب لوسین با روندی خطی در زمان حال به گونهای پیش میبرد که در موقعیتهایی خود کاراکتر هم حضور ندارد و به همین واسطه هویت راوی برای مخاطب سوال برانگیز میشود.
این پرسش ها همگی در پایان فیلم پاسخ می گیرند، جاییکه رقیب لوسین؛ ناتان (زاویه دولان) او را به زادگاهش بدرقه و افشا می کند که از همان لحظه شروع به نوشتن داستان زندگی او کرده؛ همان رمان “آرزوهای بربادرفته”!
فیلم پس از سکانس پایانی که لوسین را همچون نمای آغازین در ارتباط مستقیم با طبیعت، درختان، نور و آب بر سر دوراهی انتخاب مرگ یا زندگی برای تطهیر و بازگشت ثبت می کند، مخاطب را به بازنگری در قصه زندگی تراژیک این هنرمند جوان و مسیر سرخوردگی او از اوج تا حضیض وامی دارد.
جوان شهرستانی ۲۰ ساله ای که پای در راه عشقی ممنوعه با مادام لوئیز بارژتون (سیسیل دو فرانس) می گذارد و نخستین شعرهایش را در وصف معشوقی می سراید که حامی و همراه او برای سفر به پاریس می شود تا ارتباطش را با مهد هنر و فرهنگ برقرار کند.
با سفر به پاریس و آشکار شدن تضادهای طبقاتی، فرهنگی و … بین آنهاست که لوسین رهاشده، سر از روزنامه های مستقل آن روزگار درمی آورد تا برای بقا، شناساندن خود به جامعه هنری و انتشار کتاب شعرش، دست به قلم ببرد ولی برای نگارش نقدهای سفارشی بر کتاب ها، نمایش ها و …
دقیقاً همینجاست که پیوندهای درونی بین رمان/ فیلم و جهان امروز عیان تر شده و جای خود را به یک تقارن آشکار و فراتر از آن؛ موقعیتی قابل ارجاع و تعمیم پذیر می دهد. جایی که هنرمند جوان و جویای نام برای اینکه سری میان سرها دربیاورد، به هر دری می زند تا شناخته شود ولو با فروش قلم/ هنر خود؛ همان قلمی که اصالت داشته، تا به جایگاهی کاذب/ جعلی دست یابد… این همان ابتذال هنر، هنرمند و نقد هنری است!
بخصوص در این موقعیت آنچه موکد می شود و رمان بالزاک و به تَبَع آن فیلم را به روز و واجد اهمیت به واسطه هشداری کاربردی می کند، جایگاه رسانه و پول در آلودن دامان هنر و هنرمند است. جایی که لوسین از یک نوشاعر با طبعی اصیل تبدیل می شود به منتقد/ دلالی که فقط برای پول، تسویه حساب و دیده شدن، دست به قلم می برد… حتی در مقطعی برای به دست آوردن عنوان سلطنتی و شجره نامه اشرافی دست به قلم نمی برد!
این همان شمشیر دولبه ای است که این روزها در همه سطوح جوامع بشری نفوذ کرده و البته که اثرات مخرب و ضربات کاری آن بر عرصه فرهنگ و هنر عمیق تر است. چه بسیار استعدادهای نو و منحصر به فرد که قبل از شکوفایی برای دیده شدن از خود بودن فاصله گرفتند و در بازی قدرت و شهوت دیده شدن به هر بهایی، میان چرخ دنده های بیرحم پول و نظام سرمایه داری له و نابود شدند.
لوسین یکی از همانهاست که تراژدی زندگی و آرزوهای بربادرفته او تبدیل می شود به سکوی پرش رقیبش تا در این بازی پول و قدرت بهره ای دراماتیک از قصه زندگی اش ببرد و او را تبدیل به آینه عبرتی برای همگان کند.
فیلم این ویژگی موشکافانه را دارد که در ترسیم روند اوج و سقوط لوسین، فراز و فرود احساسات و عواطف درونی او را نیز به شیوه ای دراماتیک ترسیم می کند تا مانع از تخت و یک بعدی شدن کاراکتر شود. اوج این کشمکش ها جایی است که لوسین بعد از خواندن کتاب ناتان، آن را با طبع هنرمندانه خود ارزیابی کرده و می پسندد اما منافع مادی و حس انتقامجویی او را وامی دارد نقدی منفی روی کتاب بنویسد.
آنچه در فاصله کوتاهِ بین نگارش نقد منفی و مثبت بر لوسین می گذرد، شرح حالی است بر ستیزی درونی بین سویه هنرمند/ قلم به مزد او که در نهایت کفه ترازو را به سمت نقد هنری کتاب وامی دارد و با وجود عواقب منفی، لوسین را ارضا می کند. همچنین می تواند نشانه ای باشد از ته مانده طبع اصیل هنرمندانه که در انتها او را به کوچ و بازگشتی تطهیرگون وامی دارد.
«توهمات گمشده» درامی است که وامداری تمام و کمال به منبع اقتباس و حرکت بر بستری تاریخی، تعمیم پذیری زیرلایه پیشگویانه و به روز آن را عمیق تر کرده؛ زیرلایه ای که قدرت پول و سرمایه داری را خطری جدی برای جهان تحت سیطره و انسان مسخ شده ترسیم می کند و البته هنر و هنرمند آسیب پذیرترین اقشار این جهان محسوب می شوند.
تماشای «توهمات گمشده» در نماوا
نوشته «توهمات گمشده»؛ ابتذال نقد هنری در قرن نوزدهم اولین بار در بلاگ نماوا. پدیدار شد.