«قاتل بوستون»؛ زنان در کنار زنان
مجله نماوا، سحر عصرآزاد
فیلم سینمایی «قاتل بوستون» درامی معمایی- جنایی مبتنی بر پرونده واقعی قتلهای زنجیره ای است که به واسطه نقش پیشبرنده دو گزارشگر زن به نتیجه میرسد. هرچند حفرههای متعدد این پرونده تا امروز به قوت خود باقی و پرونده هنوز باز است.
مت راسکین؛ نویسنده و کارگردان آمریکایی پس از ساخت چند فیلم بلند سینمایی، تازهترین اثر خود را با وامداری به پرونده قتلهای زنجیرهای زنان بوستون در دهه ۶۰ میلادی نوشته که به واسطه تلاش و پیگیری دو گزارشگر/ خبرنگار روزنامه رکورد آمریکن به شناسایی قاتل/ قاتلان انجامید.
نام فیلم هم برگرفته از عنوان جنجالی است که آنها در مقاله/ گزارش هایشان به او اطلاق کردند؛ قاتل (جانی) بوستون. عنوانی که در پایان فیلم به واسطه حفره های خالی که در روند پرونده کشف کردهاند، با یک تغییر جزئی اما بنیادین به تیتر یک روزنامه تبدیل میشود؛ (قاتلان بوستون).
هرچند بر اساس این پرونده معروف فیلمی به همین نام با کارگردانی ریچارد فلیشر و بازی تونی کرتیس و هنری فوندا در سال ۱۹۶۸ ساخته شده، اما در آن فیلم که برداشتی آزاد از این ماجرای واقعی است؛ تمرکز درام بر ابعاد روانکاوانه قاتل و روند اعترافگیری با حضور یک کارآگاه مرد است.
پروندهای که پس از ۶ دهه همچنان باز است و قطعیتی وجود ندارد که همه این قتلها (۱+۱۲) را یک نفر؛ آلبرت دی سالوو مرتکب شده یا او فقط قاتل یکی از این زنان بوده و ۱۲ زن دیگر به روش منحصر به فرد او (خفگی با گره پاپیونی یک جوراب نایلونی) کشته شدهاند تا زنجیره این قتلها تبدیل به خوراکی دراماتیک برای اذهان عمومی شود؟!
این ابهام و علامت سوال بزرگ به واسطه حضور دو خبرنگار زن و پیگیری روند این پرونده در مقالههایی که نوشتند ایجاد شد؛ بخصوص کشف این حقیقت که دی سالوو اعترافات خود را در زندان با یک وکیل معامله کرد تا با چاپ کتاب خاطراتش پولی به جیب بزند و … همین جزئیات پرونده را پیچیدهتر کرد.
راسکین از همین نقطه طلایی به عنوان برگ برنده فیلم خود بهره برده تا این پرونده مناقشه برانگیز را از زاویه نگاه زنانه لورِتا مک لافین (کایرا نایتلی) به تصویر بکشد. زنی که در دوران اوجگیری جنبش فمینیسم در آمریکای دهه ۶۰، هنوز درگیر به حاشیه رانده شدن زنان در مشاغل و پستهای ساده و فرمالیته بود و بخصوص از شرایط خود به عنوان خبرنگار بخش سبک زندگی و مد روزنامه به تنگ آمده بود.
به این ترتیب فیلم به گونهای ظریف و زیرپوستی مسئله قهرمان و گره پرونده جنایی و درام محوری را به هم پیونده زده و قصهای چندلایه را در سطوح مختلف اما به هم پیوسته بسط داده و پیش میبرد. محور اصلی نگاه بالا به پایین جامعه مردسالار به زنان است؛ چه به عنوان خبرنگار چه به عنوان مقتول در جامعه ای نابرابر و ناامن! زنانی که در هر حال قربانی اذهانی هستند که آنان را فراتر از قالبهای از پیش تعیین شده به عنوان همسر/ شریک جنسی یا مادر خانه دار برنمیتابند و پس میزنند.
فیلم با سکانسی از کشف جسد زنی جوان در ایالت میشیگان توسط مأمور پلیس آغاز میشود که با گره پاپیونی جوراب نایلونی به گردن مقتول نشانهگذاری میشود و … کپشن زمان را سه سال به عقب بازمیگرداند؛ زمانی که آغاز شکل گیری این قتلهای زنجیرهای است و سه زن مسن در شهر بوستون به همین شیوه؛ خفگی با گره پاپیونی جوراب نایلونی، خفه شدهاند.
در واقع این لورتایِ به تنگ آمده از جدی گرفته نشدن و بطالت در روزنامه است که برای اثبات خود، نخ تسبیح این سه قتل به ظاهر پراکنده را پیدا میکند تا از دل این سماجت و پیگیری، اولین مقاله معروف خود را با اطلاق عنوان «قاتل بوستون» در رکورد آمریکن بنویسد.
تأثیرگذاری این مقاله با زنگ خطری که در جامعه آن روزگار بوستون بین نیروهای پلیس، مطبوعات و مردم عادی به صدا درمیآورد، زمینهای میشود برای همکاری لورتا و جین کول (کری کُن) که گزارشگری باسابقه و حرفهای است.
در چنین شرایطی است که کار جدی و موشکافانه این گروه زنانه در دو سطح آغاز میشود؛ نخست اثبات توانایی خود در عرصه کار حرفهای در جامعه و شغلی مردانه و در مرحله بعد کنار هم قرار دادن تکههای پازل قتلهایی که هر روز بر تعداد آنها افزوده میشود و به ۱۳ مورد میرسند.
به این ترتیب میتوان انتظار داشت که بخش میانی این درام ۱۱۲ دقیقهای که به پیچ و خمهای توأمان حل معمای پرونده و رفع موانع در روند کار و زندگی شخصی این دو زن اختصاص دارد، دچار افت و خیزهایی باشد.
چراکه فیلم همزمان تلاش میکند به شکل بطئی درام بیرونی و بحران درونی را که زیر پوست جامعه موج میزند، در یک راستا قرار داده و آنها را برآمده و متأثر از هم ترسیم کند تا سنتز هر یک را در آینه دیگری به تصویر بکشد.
به همین واسطه است که لورتا و جین به عنوان دو زن فعال در جامعه آن روزگار آمریکا که در حال اثبات تواناییهای خود در روابط و مناسباتی مردانه بدون باج دادن جنسی هستند، مورد تهدید و ارعاب و فشار مضاعف قرار میگیرند.
خواه از سوی خانواده و آشنایان و نزدیکان، خواه از سوی مردان قانونگذاری که موفقیت آنها را افشای ناکارآمدی خود میدانند و بخصوص از سوی قاتل/ قاتلانی که قصد دارند شهر- جامعه را برای زنان ناامن کنند تا آنها را از پیشروی برای احقاق حقوق حقه خود و شکستن قالب همسر/ مادر خانه دار بازدارند.
این چنین است که روند دراماتیک فیلم در بخش میانی دچار اختلال شده و آزمون و خطای پیشبرد و همسویی درام در دو سطح درونی و بیرونی، موجب شده ریتم و پویایی روند حل معمای پرونده از دست برود و درام دچار نوعی ایستایی و رکود در سیر پرونده شود که البته در همان لحظات بحران درونی کاراکترها؛ بیشتر لورتا در حال پیشروی است.
فیلمساز تلاش کرده با هسته بحرانی درام یعنی شکل قتل، به شیوهای غیرکلیشهای برخورد کند و به جای مانور تکراری بر صحنههای بعد از قتل با قربانی تلف شده، در همان مقاطع ابتدایی یکی از قتلها را قبل از وقوع با جزئیات به تصویر میکشد بدون آنکه هویت قاتل را افشا کند.
با این رونمایی مخاطب حدس میزند که قرار است به شیوهای متفاوت با درامی مبتنی بر یک پرونده جنایی همراهی کند که آسیب شناسی قاتل و مقتول و مهمتر از آن؛ جایگاه آنها در جامعه و زیرلایه این قتلهای زنجیرهای را موشکافی کند.
در شخصیتپردازی دو زن خبرنگار نیز ناهمگونیهایی وجود دارد و فیلمساز توجهی را که به خط داستانی زندگی لورتا و بحرانهای پیشرونده او در زندگی خانوادگی و رابطه با همسر و فرزندانش داشته، در مورد جین کمتر مورد توجه کرده و بیشتر مشکلات او را در دیالوگ بین دو زن روایت میکند.
به همین واسطه در فیلم نمیتوان هر دو زن را به عنوان کاراکتر محوری و قهرمان پیشبرنده در نظر گرفت، هرچند به نظر میآید یک پیش فرض هوشمندانه در طراحی شخصیت لورتا و جین و همکاری و دوستی آنها وجود داشته تا به تدریج با قرار گرفتن در موقعیتهای آشنای مردانه، کلیشهها و قالبهای زنانه و مردانه را بشکنند.
کافیست سنتز این پیش فرض را در سکانس پایانی فیلم دنبال کنیم؛ لورتا پس از پیروزی و نوشتن مقاله جنجالی پایانیاش با تیتر جنجالی «قاتلان بوستون» که قرار است فردا چاپ شود، شب هنگام سوار بر اتوموبیل به خانه بازمیگردد. از همان داخل ماشین میتواند تابش نور تلویزیون را در تاریکی اتاق نشیمن از پشت پرده ببیند؛ قطعاً شوهرش مقابل تلویزیون در مبل فرو رفته و از دیر آمدن او دلخور و عصبانی است.
این اتمسفری نیست که یک قهرمان بعد از ماراتنی طاقتفرسا و طولانی بخواهد شب پیروزیاش را جشن بگیرد! پس لورتا سراغ جین در بار می رود؛ مکان و موقعیتی مردانه که در تاریکی شب مأمن دو زن قهرمان میشود تا پیروزی خود را در دو سویه؛ حل پرونده و اثبات تواناییشان، با بالا بردن جام جشن بگیرند!
نوشته «قاتل بوستون»؛ زنان در کنار زنان اولین بار در بلاگ نماوا. پدیدار شد.