«فلورا و پسرش»؛ موسیقی با حال و هوای رئالیسم جادویی
مجله نماوا، ترجمه: علی افتخاری
جان کارنی، فیلمساز و ترانهسرای ایرلندی هرگز از کمی – یا کلی – صمیمت هراس نداشته است. در حقیقت او قهرمان خلوص نیت است و از اولین فیلم خیلی موفق خود، «یکبار» در ۲۰۰۷ که برای آهنگ عاشقانه فوقالعاده زیبای «سقوط آهسته» از گلن هانسار و مارکتا ایرگلووا اسکار بهترین ترانه را دریافت کرد، احساسات عمیق و بسیار هیجانانگیز را در کنار موسیقی شگفتانگیز، هسته اصلی سبک فیلمسازی خود قرار داده است.
او داستانهای خودمانی و صمیمانه خود را که در عین حال شامل فیلمهای «دوباره شروع کن» (۲۰۱۳) و «خیابان آواز» (۲۰۱۶) میشود با آهنگهایی میپوشاند که میتوانند گیرا یا تأثربرانگیز باشند. تازهترین ساخته او، فیلم فلورا و پسرش (Flora and Son) که اولین بار ژانویه ۲۰۲۳ در جشنواره فیلم ساندنس روی پرده رفت، از این قاعده مستثنا نیست.
کارنی همچنین در قالب ایو هیوسن، دختر بونو، خواننده گروه یوتو، یک شجرهنامه راک قابل توجه دارد. هیوسن در نقش فلورا، یک مادر جوان دوبلینی که در حسرت چیزهای بیشتر است، تکیهگاه فیلم است، اما پدر معروف هیوسن در اینجا اهمیتی ندارد؛ او با جذابیت شیطنتآمیزش پرده را از آن خود میکند و در ذکاوت هشیارانه و طبیعت افسارگسیخته فلورا که زیربنای آن را آسیبپذیری خام تشکیل میدهد، مأوا میگزیند. هیوسن همچنین صدای زیبایی دارد، اما این قابلیت شاید فقط به خاطر میراث ایرلندی او باشد.
وقتی اولین بار فلورا را میبینیم، او خود را در صحنه رقص در یک موسیقی تکنو و احتمالاً در آغوش یک غریبه گم کرده است. موسیقی رقص الکترونیکی امضای او روی پرده است و کارنی در طول فیلم تکامل موسیقایی او را در کنار سفر شخصیاش ترسیم میکند.
فلورا جوان و زیبا است، اما مسئولیتهایی دارد که بر شبنشینیهای عنانگسیختهاش تقدم دارد – این که پسر ۱۴ سالهاش، مکس (اورن کینلن) را از دردسر دور نگه دارد، با ایان (جک رِینور)، شوهر سابقش و پدر مکس کلنجار برود؛ و بهعنوان یک پرستار بچه خرج زندگیاش را دربیاورد. فلورا مانند خیلی از شخصیتهای کارنی، گیر افتاده است. او رؤیای چیزهای بیشتری در سر دارد، اما دقیقاً نمیداند چه چیزی میخواهد. از روی شانس و البته اراده، او راه گریز را در یک سطل زباله پیدا میکند.
آنچه فلورا میبیند یک گیتار آکوستیک «درب و داغون» است که پیش خود فکر میکند شاید مکس را از دردسر دور کند. وقتی مکس علاقهای نشان نمیدهد، گیتار مثل یک قلب رازگو در گوشهای از خانه آنها جا میگیرد و به فلورا اشاره میکند او را بردارد. او با تکیه بر میل خود به هدف و اشتیاق و همچنین برای این که بهنوعی حال ایان را بگیرد که سالها پیش وقتی اولین بار با هم آشنا شدند با گروه موسیقی خود تا حدی موفق بود، تصمیم میگیرد نوازندگی با گیتار را یاد بگیرد؛ بنابراین در کلاسهای آنلاین آموزش گیتار با جف (جوزف گوردون-لویت)، یک شاعر و آوازخوان پر شوق و ذوق اهل کالیفرنیای جنوبی ثبت نام میکند.
کارنی در «فلورا و پسرش» به روشی علاقهمند است که موسیقی و ترانهسرایی میتواند فاصلههای بسیار زیاد را چه به لحاظ جغرافیایی و چه ازنظر احساسی پر کند. اینها مضامینی است که او دائماً در کارهای خود به آن بازمیگردد، هرچند مثل همیشه تازه و هیجانانگیز به نظر میرسد.
وقتی فلورا بهتدریج به جف که حضورش بیانگر فانتزی گریز از زندگی دلگیر او در دوبلین است، نزدیکتر میشود، کارنی جف را از صفحه لپتاپ فلورا آزاد میکند. آنها در آشپزخانه او و در پارک با هم مینوازند و میخوانند و فلورا صادقانه نظرات خود را درباره ترانههای جف میگوید. تجربه مشترک ساخت موسیقی به این دو اجازه میدهد اقیانوسها و قارهها را طی کنند.
موسیقی در زندگی واقعی فلورا نیز به رشتهای تبدیل میشود که او را به مکس متصل میکند و این زمانی است که به علاقه پسرش به موسیقی الکترونیک پی میبرد. این به فعالیتی تبدیل میشود که مادر و پسر را با همکاری در ساخت آهنگها و موزیک ویدیوها به هم پیوند میدهد؛ فلورا به مکس که پسری آرام و منزوی است انگیزه میدهد به یک سوپراستار هیپهاپ که آرزویش را دارد تبدیل شود. ساخت موسیقی در عین حال منطقهای خنثی فراهم میآورد تا فلورا با ایان صلح کند. درواقع او خانواده نابسامان کوچک خود را به یک بازگویی جدید تغییر شکل میدهد.
فیلمهای کارنی با ترکیب نتهای هماهنگ سرنوشت و خیالپردازی، حال و هوای رئالیسم جادویی را تداعی میکنند. بازتاب این فضا در فیلم جدید او نحوه تصور جف و فلورا در یک مکان مشترک و شکل همکاری فلورا و مکس است، اما «فلورا و پسرش» درنهایت، در واقعیت و در ارتباط فلورا با پسرش باقی میماند. هدف فلورا در زندگی در تمام مدت پیش روی او بود، فقط باید خودش را در این ترکیب پیدا میکرد.
اصرار کارنی بر احساسات بیریا در ترانهنویسی (آهنگهای اصلی فیلم حاصل کار او و گری کلارک، موزیسین اسکاتلندی است) لحظههای بسیار صاف و صادقانه به همراه دارد، اما فیلمنامه او نمونهای از یک داستان ایرلندی است – آغشته به تیکههای سرزنده و شوخطبعی گستاخانه و نقشآفرینی بیمحابا و همراه با بددهنی هیوسن که بهترین خنثیکننده آن چیزی است که میتوانست بیشازحد احساسی باشد. او یک سوپراستار در حال رشد است.
تقریباً قابل باور نیست، اما کارنی موفق میشود فیلمهایی بسازد که بهراحتی میتوانند خیلی احساساتی از کار دربیایند. در عوض، فیلم جذاب «فلورا و پسرش» به یک آهنگ احساسی کاملاً مقاومتناپذیر میماند که نمیتوانید بهراحتی از ذهن خود بیرون کنید.
تلاش برای روایت یک داستان باورکردنی
جان کارنی در گذر سالها گنجهای زیادی در زبالهدانهای دوبلین پیدا کرده است. یکی از آنها ایدهای بود که الهامبخش فیلم جدیدش، «فلورا و پسرش» شد. بعد از یافتن یک آمپلیفایر گیتار که برخلاف انتظار کارنی خوب کار میکرد، ایده دسته یک گیتار به ذهن او رسید که مثل اکسکالیبور از میان زباله بیرون زده است. چه کسی آن را برمیدارد؟ ذهن کارنی درگیر ایدههای مختلف شد و درنهایت به داستان یک مادر مجرد رسید که بهواسطه موسیقی با پسر خلافکارش ارتباط برقرار میکند.
«فلورا و پسرش» که ۲۹ سپتامبر در اپل تیوی پلاس به نمایش درآمد، ادامه مجموعه فیلمهایی کارنی با موضوع موسیقی است که او از فیلم رمانتیک و برنده اسکار بهترین ترانه «یکبار» درباره دو موزیسینِ در حال تقلا در تولید آنها مهارت دارد. کارنی بعدازآن دو فیلم موفق دیگر با همین مضمون کارگردانی کرد: «دوباره شروع کن» با بازی کایرا نایتلی و مارک روفالو که داستان آن در صنعت ضبط موسیقی در نیویورک روی میدهد (که بار دیگر نامزد اسکار بهترین ترانه شد) و «خیابان آواز» درباره چند نوجوان دوبلینی که در دهه ۱۹۸۰ یک گروه موسیقی تشکیل میدهند.
در «فلورا و پسرش»، شخصیت اصلی گیتاری را که در سطل زباله پیدا کرده است بهعنوان کادوی تولد (هرچند فردای روز تولد) به پسر نوجوان مشکلدار خود، مکس هدیه میدهد، اما مکس آن را نمیخواهد، چون بیشتر دوست دارد با لپتاپ خود موسیقی هیپهاپ بسازد؛ بنابراین فلورا تصمیم میگیرد با کمک یک معلم آنلاین به نام جف مستقر در لس آنجلس، خودش گیتار یاد بگیرد. درنهایت، فلورا و مکس برای برقراری ارتباط بین سلیقههای متفاوت خود در موسیقی راهی پیدا میکنند.
وقتی «فلورا و پسرش» در جشنواره فیلم تورنتو به نمایش درآمد، کارنی در جلسه پرسش و پاسخ بعد از نمایش فیلم یک گیتار با خود آورد و با همکار ترانهسرای خود، گری کلارک یکی از آهنگهای فیلم به نام «حد وسط» را اجرا و حاضران را ترغیب کرد با آنها همخوانی کنند.
کارگردان، فیلمنامهنویس و ترانهسرای ۵۱ ساله متولد دوبلین توضیح میدهد یکی از نیاتش برای «فلورا و پسرش» این بود که داستانی ساده و در مقیاس انسانی درباره اهداف شدنی و روزمره باقی بماند.
کارنی میگوید: «واقعاً نمیخواستم فیلمی با این موضوع بسازم که یک زن جوان بیتجربه در زمینه موسیقی گیتاری پیدا میکند و با موسیقی شگفتانگیز خود دنیا را به تسخیر درمیآورد. فقط میخواستم داستانی تعریف کنم که باورکردنی و واقعگرایانه باشد. دوست داشتم تبلیغات فیلم هم با این محور باشد. درواقع منظور ما این نبود که این فیلم زندگی شما را عوض میکند.»
عنوان فیلم یک نکته واقعاً بامزه و هیجانانگیز دارد که تقریباً به یک اسپویلر میماند. در بخش زیادی از «فلورا و پسرش» اینطور به نظر میرسد که داستان قرار است به عاشقانهای بین فلورا و معلم گیتار خود تبدیل شود و بعد معلوم میشود واقعاً مهمترین رابطه بین فلورا و پسرش است.
کارنی توضیح میدهد: «در شروع ساخت پروژه از خودم سؤال کردم: “میتوانم از یک موزیکال سبک دیگر که در آن آدمها آواز میخوانند و عاشق میشوند قسر دربروم؟” و بعد فکر کردم شاید آنها عاشق نشوند. میتوانم این حس ممکن بودن و همکاری را به یک داستان بهمراتب بالغ و غیر عاشقانه بیاورم؟ برای این که آشنایی یک پسر و یک دختر چه در زوم، چه مثل گلن و مارکتا در دوبلین در فیلم “یکبار”، یا مارک روفالو و کایرا نایتلی در “دوباره شروع کن”، مسئلهای تا حد زیادی سرراست است. بهعنوان یک فیلمساز احساس میکنم باید کمی به خودم فشار بیاورم، اما دوست دارم در فضای خیالی از جنس موزیکال کار کنم.»
با این که فیلمهای کارنی حال و هوای موزیکال دارند، اما او تازهترین ساخته خود را واقعاً یک موزیکال نمیداند. کارگردان میگوید: «موسیقی در فیلمهای من غلظت زیادی دارد و مطمئناً فکر میکنم “خیابان آواز” یک موزیکال است و «یکبار» در شروع خود یک موزیکال است، اما درمورد “فلورا و پسرش” مطمئن نیستم این ویژگی را داشته باشد. در حال حاضر از این نوع روایت کمی خسته شدهام. تنها کاری که باید انجام دهید این است که خودتان را باور داشته باشید و رؤیاپردازی کنید و بعد یک ترانه موفق خواهید داشت. احتمالاً خود من هم قبلاً کمی به این افسانه دامن زدم، اما نمیدانم واقعاً به آن باور دارم یا نه. موسیقی خیلی جالبتر از تلاش برای داشتن یا ساختن یک آهنگ موفق است. استعارههای موفقیت دور از ذهن آدمهای شلخته که کسی انتظار برنده شدن را از آنها ندارد، راه و رسم داستانهایِ با موضوع موسیقی است: رؤیای خود را دنبال کنید و همهچیز درست میشود. حالا از این نگاه کمی خسته شدهام.»
کارنی درباره انتخاب ایو هیوسن برای نقش اصلی فیلم میگوید: «من چند بار او را با پدرش (بونو از گروه یوتو) از نزدیک دیده بودم و بهواسطه این که بازیگری نوظهور بود در رادار من قرار داشت، اما به لحاظ کاری هیچوقت چیزی نداشتم که برایش بفرستم تا این که قرار شد “فلورا و پسرش” را بسازیم. نماینده او با من تماس گرفت و گفت: “تا حالا برای نقش فلورا به ایو فکر کردهای؟” من جواب دادم، نه. اصلاً به ذهنم نرسیده بود. به اعتقاد من او ظاهر خیلی شیکی داشت و فکر میکنم او را در یک سریال تلویزیونی یا فیلمی دیده بودم که در آن یک لباس ویکتوریایی با یقه بسته پوشیده بود و خیلی باوقار و با اعتمادبهنفس به نظر میرسید.»
او ادامه میدهد: «اعتقاد داشتم این تصویر با آنچه من برای این زن دوبلینی دائمالخمر و جیغجیغو در نظر دارم همخوانی ندارد، اما در زوم با ایو حرف زدم و او گفت: «نه، من همان زن دائمالخمر و جیغجیغو هستم، به من اعتماد کن. من همه عمرم در دوبلین پرسه زدهام و آدمهایی مثل فلورا را دیدهام و میشناسم. میدانم این شخصیت چه ویژگیهایی دارد و با مشکلات و دردسرهای او آشنا هستم.” او بهعنوان کسی که قرار بود این نقش را بگیرد و از آن خود کند و نه صرفاً برای راضی کردن یک فیلمساز ۵۰ ساله ایرلندی، من را تحت تأثیر قرار داد.»
کارنی میگوید: «این فیلم به بازیگری نیازی نداشت که مؤدبانه نقش بازی کند و بعد به یک کار دیگر برود. به کسی نیاز داشت که بیاید و با تمام وجود نقش را بازی کند و تا زمانی که آن را کاملاً از آن خودش نکرده است، آرام نگیرد. بسیاری از بازیگرانی که من میشناسم خیلی مؤدبانه میگویند: “راضی هستی؟ لازم است ادامه دهیم؟” اما ایو اینطور نیست. او اینطور بود که، “من راضی نیستم. چه فایدهای دارد صحنهای را سرسری بگیریم؟” و من این رویکرد را دوست داشتم. دقیقاً همان روحیهای بود که فیلم باید با آن ساخته میشد.»
کارنی از قبل میدانست هیوسن پیشازاین واقعاً آواز نخوانده بود، درحالیکه با توجه به پدرش، طبیعی بود اینطور فرض میشد. کارگردان میگوید: «ایو خودش را یک خواننده نمیدانست و این را از همان اول به ما گفت، اما برای من مهم نبود. من صحنه آوازخوانی او در فیلم را بارها دیدهام و هر بار این حس را دارم: “این زن جوان که میخواند چه کسی است؟ چرا میخواند؟ او زنی از طبقه کارگر است که در یک آپارتمان کوچک زندگی میکند. او مثل یک فرشته آواز میخواند.” من واقعاً از داستان نابغههای بزرگ خسته شدهام. ایکاش دنیا اجازه دهد آدمها شگفتانگیز باشند؛ بنابراین درمورد فلورا مسئله این نبود که خداوند صدای فوقالعادهای به او هدیه داده است. همهچیز صرفاً درمورد تلاش و امتحان است و فلورا چیزی برای گفتن دارد، نه این که لزوماً منسجم باشد و آهنگی که او در پایان میخواند یک قصیده پرقدرت زنانه یا چیزی شبیه به آن نیست. او مادری است که با دستپاچگی برای پسرش آواز میخواند و آهنگ او بههمریخته است، اما یک بههمریختگی زیباست و ایو واقعاً این حس را منتقل کرد. اگر او میتوانست مثل پدرش آواز بخواند، احتمالاً میگفتم این کار را نکند.»
منبع: لس آنجلس تایمز
تماشای فیلم فلورا و پسرش در نماوا
نوشته «فلورا و پسرش»؛ موسیقی با حال و هوای رئالیسم جادویی اولین بار در بلاگ نماوا. پدیدار شد.