«ایکوالایزر»؛ مردی که میفهمد چرا متولد شده است
مجله نماوا، ایلیا محمدی نیا
در سالهای اخیر فیلمهای سینمایی (اینجا مشخصا هالیوود) چه در مضمون و چه ساختار شباهتهای انکارناپذیری به یکدیگر پیدا کردهاند. شاید تنها تفاوت را بتوان تنها در نام کارگردانان و یا بازیگران و کمپانیهای تولیدکننده جستوجو کرد و گرنه که بیشتر فیلمها شبیه هم هستند. البته که سعی میشود آثار سینمایی با رنگ و لعابی چشمنوازتر از سایر تولیدات مشابه عرضه شوند. اما به هر روی برای مخاطب پیگیر و سختگیر سینما در نهایت امر چیز دندانگیری اگر نگوییم که وجود ندارد، اما تولیدشان آنقدر هم نیست که به چشم بیایند.
پر بیراه نیست اگر بگوییم این اتفاق در ژانر فیلمهای اکشن و معمایی به عنوان پرمخاطبترین ژانر سینمایی که بیشترین حجم تولیدات سالانه هالیوود را تشکیل میدهد بروز بیشتری داشته است. عمده مشکل فیلمهای هیجانی(اکشن) خط داستانی فیلم و نوع روایت آن است که به ورطه تکرار افتاده است . در غالب آثار اینچنینی همیشه یک شخص یا گروهی تبهکار در یک سو حضور دارد که میخواهد که شهری یا کشوری را به نابودی بکشد و در دیگر سو یک ابر قهرمان هم هست که با چاشنی شانس و البته مهارت بالای ذهنی و بدنی در آخرین لحظات نقشه آنها را بر آب میسازد. در این میان فیلم «ایکوالایزر» (The Equalizer) به کارگردانی «آنتومی فوکوا» (Antoine Fuqua)را شاید بتوان از معدود آثار اکشنی دانست که تا حدودی توانسته لااقل در دو سوم ابتدایی فیلم داستانش را نه درباره یک تهدید بزرگ ملی که در غالب یک اتفاق که به شکل سازمان یافته و هر روزه در جامعه آمریکا روی میدهد به تصویر بکشد به این شکل که قهرمان اصلی فیلم رابرت مک کال با بازی ارزشمند «دنزل واشنگتن» صرفا تلاش میکند بنابر عواطف انسانی خود دختر جوان فیلم را از تباهی هولناکی که فرجام اوست نجات دهد. هر چند این امر بعدا تبدیل به مبارزه با جریانهای قدرتمند مافیایی روسیه در امریکا پیدا میکند که نتیجه چنین فیلمهایی از قبل قابل پیشبینی است. همین امررا شاید بتوان چشم اسفند یار فیلم انتونی فوکوا دانست. چرا که تماشاگر پیگیر سینمای اکشن میداند که در دوسوی جبهه خوبی و شرارت اگر سوی شرارت از کشوری دیگر باشد خاصه روسیه که در جنگ سرد همیشه دشمن شماره یک امریکا محسوب میشود در اکشنی امریکایی در نهایت این سوی خوبی (امریکایی) است که پیروز بیرون میآید همین امر از جذابیتهای فیلم به شدت میکاهد. با این همه آنچه که فیلم «ایکوالایزر» را از فیلمهای اکشن مشابه متمایز میسازد قهرمان اصلی آن رابرت مک کال است.
او آدمی است که در عین تنهایی و نظمی که در زندگی روزمره و کار خود دارد اهل مطالعه معرفی میشود. آدمی که بر خلاف بسیاری از قهرمانان اکشن نه بدنی ورزیده دارد و نه سلاحهایی مرگبار و از طرفی خوی انسانی و عواطف او بیشتر از هر چیزی در فیلم نمود دارد. او خود را درگیر هیچ مسالهای شخصی نمیکند ولو آنکه با تمسخر طرف مقابل مواجه شود اما عواطف انسانی بالای این کاراکتر، او را مجاب میسازد که از شهروند ضعیف جامعه پیرامونی خود ولو آنکه اصالتی غیر امریکایی داشته باشد حمایت کند. کاراکتر رابرت مک کال با همه ویژگیهای شخصی که در فیلمنامه برایش متصور شدهاند بیشترین موفقیت خود و صد البته فیلم را مرهون حضور ارزشمند «دنزل واشنگتن» است که با نقشآفرینی تازه و غیرکلیشهای چنین شخصیت تکرار شوندهای در آثار اکشن هالیودی روحی تازه به کالبد آن دمیده است. خونسردی و نگاه نافذ واشنگتن در نقش رابرت مک کال تماشاگر را مجاب میسازد که او را پذیرفته داستانش را دنبال کند. شروع فیلم چندان با نمونههای مشابه چنین آثاری جور در نمیآید ریتمی آرام با ضرب آهنگی که کند میآید مخاطبی را که از داستان فیلم خبر ندارد به این نتیجه میرساند که احتمالا نه با یک فیلم حادثهای و اکشن که با فیلمی درام و خانوادگی مواجه هست. و در این میان حضور دنزل واشنگتن در نقش آرام مک کال در دقایق ابتدایی فیلم مزید بر این پیش داوری میشود.
در جامعهای که به پلیس نمیتوان چندان پشت گرم بود آدمی چون رابرت مک کال تبدیل به نوشو دارویی میشود که میتواند جامعه را از تباهی در لایههای زیرین آن نجات دهد و کدام جامعه است که آدمی چون رابرت مک کال را آرزو نداشته باشد. به قول «مارک تواین»: دو روز مهم در زندگی همه وجود دارد روزی که متولد میشود و روزی که میفهمد چرا متولد شده است» رابرت مک کالی که خود آرزوی زندگی آرام را دارد اما درک میکند که چرا نمیتواند این آرامش ابدی باشد.
نوشته «ایکوالایزر»؛ مردی که میفهمد چرا متولد شده است اولین بار در بلاگ نماوا. پدیدار شد.