«متفقین»؛ وفادار به پیمان
مجله نماوا، حمیدرضا گرشاسبی
فیلم «متفقین» داستانی است سرگرمکننده و خوشبین. امتیاز اصلی فیلم همین است که راحت دیده میشود و خستگی به جا نمیگذارد؛ در یک نشست و بدون پا شدن و رفتن به جایی به غیر از جلوی دستگاه پخشکننده فیلم. البته که این خصوصیت برای آن است که فیلم دنیایی جذاب و پر تعلیق میسازد. فیلم متفقین مثل یک رمان یا کتاب خوشخوان است که میتوان آن را به دست گرفت و در یک جلسه آن را خواند. گیرم که آن کتاب یا فیلم خیلی هم مفهوم محور نباشد و کشف لایههای پنهان در دستور کار نویسنده نباشد. این طوری مخاطب، ساعتی را به راحتی طی میکند و از چیزی که دیده یا خوانده لذت میبرد؛ ولو این که لذتی کوچک باشد. «متفقین» از پسِ لذت بردن مخاطب به خوبی بر میآید چرا که ما را به درون دنیای خود میکشد و با خود همراه میکند. این همراهی به این دلیل است که فیلم موقعیتی را فراهم کرده که از آن موقعیتهای همیشه سبز در سینما ست و این طور داستان ها همیشه برای مخاطب سینما جذاب بودهاند. این که ما نگرانِ دو دلداده باشیم، موقعیتی جواب داده در سینما ست؛ به شرط آن که مقدمهای درست برای آن تدارک دیده باشند و رابطهای زیبا را بنا کرده باشند.
مکس و ماریان به رابطهای وارد شدهاند که ما را خوش میآید. هر دو دارای خصوصیات و رفتارهایی هستند که میتوانند مخاطب سینما را شیفته خودشان کنند. در انتخاب بازیگر نیز دقت شده که این زوج، زن و مردی همساز و جذاب باشند. یعنی که بازیگران (برد پیت و ماریون کوتیار) هم به لحاظ فردی دلنشین و محبوب هستند و هم وقتی کنار هم قرار میگیرند، ترکیبی دلپذیر و خوشایند میسازند که برایمان یادآور زوج ایدهآل فیلم «کازابلانکا» هستند؛ فیلمی که از پشت سالهای زیادی که گذشته، همچنان عشق را راه سعادت و آرامش انسان میداند و در شمار بهترین عاشقانههای سینماست. زوج متفقین را نیز، آنقدر دوست داریم که حتی میتوانیم از گناه شان بگذریم و بخواهیم که تا به ابد باهم بمانند. آن قدر خوب و درست باهم پیش رفتهاند که باکمان نیست اگر یکی در زمره آدم بدها قرار گیرد. ملاک ما ترکیب آنها ست. علاوه بر این که شیمی همفری بوگارت و اینگرید برگمن در «کازابلانکا» تشابه زیادی با ترکیب کوتیار و پیت پیدا میکند، داستانشان نیز حالتی قریب با هم دارند. از آن جهت که هر دو از دل جنگ بیرون میآیند و جنگ بین کشورهای جهان است که پیوندشان یا عدم پیوندشان را معنا میدهد. گرچه درست نیست جنگ را یک فرصت بدانیم، اما در واقعیتِ زندگی ماریان و مکس، جنگ یک شانس بزرگ است که بین آنها خطی عاشقانه درست کرده است. در واقع اگر جنگی نبود، شاید هیچ گاه میدانی برای دیدار و همکاری آنها نیز به وجود نمیآمد.
«متفقین» یک فیلم رابطه محور است. آن اتفاق مهم فیلم (عملیات ترور) برای درست کردن یک رابطه است. رابطه مکس و ماریان یک رابطه شیرین است. این رابطه را دوست داریم و دلمان میخواهد ادامهدار باشد و ما شاهد رد و بدل دیالوگهایی بین آن دو باشیم که جذاب و دلپذیرند. دیالوگهای که زیر متنی هم دارند و به آنها فرصت میدهند که خودشان را پشت دیالوگهایشان پنهان کنند تا دیگری به سرعت و به حتم، پی به هویت اصلی و واقعی او نبرد. البته رابطهشان از یک همکاری به عشق میرسد و در دو طرف رابطه، دو آدمِ قوی و مسلط قرار دارند که این مساله، هم بین آنها کشش ایجاد میکند و هم برای ما به عنوان بیننده فیلم. رابطهشان خنثی نیست و قدرت این رابطه برای ما دلچسب است. برای همین است که نسبت به ادامه و نگهداشت این رابطه نگران هستیم. و این نگرانی بدان معنی است که فیلم توانسته ما را با خود همراه کند. «متفقین» فیلم رابطه است. اگرچه پس زمینهای دارد که از دل تاریخ بیرون آمده است و دورهای تاریخی را بازتاب میدهد که دورهای بحرانی و مهم د ر زندگی بشریت است؛ جنگ جهانگیر دوم. جنگی که سینما بارها بارها از آن تغذیه کرده و برخی از بهترینهای سینما را در این مقطع از زندگی بشر تماشا کردهایم.
جنگ عرصه برخورد است و برخورد نیز عاملی است که ایجاد کشمکش میکند. و اگر کشمکش هر چه قدر که بیشتر و پرحجمتر باشد، درامی که شکل میگیرد نیز قویتر خواهد بود. حالا بیاییم فکر کنیم به این که مردی که عاشقانه همسرش و فرزندش را می ستاید و یک زندگی سعادتمند را با او و بر مدار رومانس میگذراند، قرار است که دست به انتخاب بزند. بین این که او را داشته باشد یا نداشته باشد. بین این که زندگی اش را با او ادامه دهد یا ندهد. در واقع مکس بین دو راهی انتخاب قرار میگیرد. این دو راهی به گونهای است که هر طرفش با دیگری ارزشی برابر دارد و چیزی که کار تصمیمگیری را برای مکس سختتر میکند همین است که دو کفه ترازویی که روبرویش قرار دارد، به یک اندازه وزن دارند.
قصه «متفقین» هماهنگ با نامش از جنگی میگوید که گریبان سراسر دنیا را گرفته است. وقتی که جنگ باشد، دو چیز را با خودش همراه میکند: میهن پرستی و جاسوسی که اگر در دسته اولی قرار بگیریم، به ارج و قرب میرسیم، مدال هایی را نصیب مان می کنند و نام و صفتمان میشود قهرمان. و اگر در گروه دوم قرار بگیریم، خائن هستیم و سرنوشت مان با گلوله و مرگ پیوند میخورد. زندگی در فاصلهی این دو مفهوم بسیار تعلیق آور است. به همین جهت سینمای جاسوسی که با پس زمینه جنگ شکل میگیرد میتواند هیجان و سرگرمی فراوانی را سبب شود که فیلم «متفقین» این چنین است. تعلیقی که ایجاد میکند به دلیل شکی است که در ما به وجود میآورد که هویت اصلی ماریان چیست. البته به دلیل عشقی که بین ماریان و مکس به وجود آمده، میخواهیم که باور کنیم ماریان در دسته خائن ها قرار نمیگیرد. دوست نداریم او را جدای از مکس و فرززندش ببینیم. و دلمان میخواهد پایان آن آزمایشی که قرار است روی او انجام شود تا پی ببریم که ماریان واقعا جاسوس است یا نه، به نفع رابطه ی آن دو باشد. و چه سخت است که این طور نمیشود. داستان به یک باره پیچی کامل میخورد. به ما میگوید باید همه جادهای را که تا به حال آمدهایم، برگردیم. یک نقشه اشتباه را به ما آمدهاند. البته با تعمد و آگاهی. آن پیچ داستانی به ما میگوید راهِ درست جایی دیگر است. دریغ که نتیجه آزمایش آن چیزی نشده که ما دلمان میخواسته. گول خوردهایم. نه فقط ما که حتی مکس هم فریب خورده است. او بنا به عشقی که به ماریان دارد و بنا به باوری که به همسرش دارد، همه تلاشش را به خرج میدهد نتیجه چیزی دیگر باشد. حتی از آبرو و اعتبارش هم میزند. خطر میکند تا زندگی خانوادگیاش را نجات دهد اما ریشههای ماریان در خیانت رشد کردهاند. با این حال ماریان با کاری که در پایان میکند نشان میدهد درست که دورهای را به تباهی گذرانده، اما از وقتی که کنار مکس بوده، همواره به عشقش وفادار بوده است. و آن دوره تباهی، علتش ناگزیری و اجبار بوده است. چه حسرتی دارد ماریان در پایان این داستان که میفهمد، آلمانیها اینجا هم او پیدا کردهاند و نمیخواهند او زندگی عاشقانهاش را آن چنان که دوست دارد، ادامه دهد. ماریان از دسته آدمهایی است که همواره مجبور بوده است؛ مجبور.
نوشته «متفقین»؛ وفادار به پیمان اولین بار در بلاگ نماوا. پدیدار شد.