«ناپلئون»؛ سرگردان میان جنونِ قدرت و عشق
مجله نماوا، سحر عصرآزاد
فیلم سینمایی «ناپلئون» یک درام زندگی نامهای به موازات جنگها و فتوحات و حیات عاشقانه امپراتور فرانسه؛ ناپلئون بناپارت در طول سه دهه پرتلاطم است که تاریخ فرانسه و حتی جهان را به واسطه جاهطلبیهای قدرتطلبانه تحت تأثیر قرار داد.
ریدلی اسکات کارگردان و تهیهکننده انگلیسی در طول پنج دهه فیلمهای مهمی را در گونههای متنوع ساخته که در زمان خود موفق و افتخارآفرین بوده و هنوز هم قابل ارجاع هستند. از «بیگانه» و «مریخی» در گونه علمی- تخیلی تا نئو نوآر «بلید رانر»، درام تاریخی «گلادیاتور»، فیلم جنگی «سقوط شاهین سیاه»، درام جادهای ماندگار «تلما و لوییز» و … این فهرست ادامه دارد!
او تازهترین فیلم خود را براساس فیلمنامهای به قلم دیوید اسکارپا ساخته که سال ۲۰۱۷ در فیلم «تمام پولهای جهان» با یکدیگر همکاری داشتند. نکته جالب آنکه این فیلم هم به رویداد و کاراکترهایی واقعی میپرداخت و ماجرای آدمربایی نوه ثروتمندترین فرد جهان در سال ۱۹۷۳ را به تصویر میکشید.
فیلم «ناپلئون» با تکیه بر تصویر آشنای شکل گرفته در اذهان عمومی از امپراتور فرانسه؛ به واسطه منابع تاریخی، آثار ادبی مستند و داستانی، فیلم و … به نوعی حرکت کردن بر لبه تیغ میماند. بهخصوص که برای سینمادوستان شمایل این شخصیت با بازیگریِ بیبدیل مارلون براندو در فیلم «دزیره» به نوعی عجین شده است.
همچنانکه «دزیره» برگرفته از رمانی به همین نام و متمرکز بر مقطعی از زندگی پرفراز و نشیب ناپلئون از زاویه دید دختری است که عاشقانه او را دوست داشته، طول و عرض پرماجرا و جنجالی حیات این شخصیت تاریخی برای تبدیل شدن به یک درام سینمایی نیاز به ساختار روایی منسجم و خاص بخصوص برای ایجاد انگیزه و جذابیت پیگیری دارد.
اما به نظر میآید رویکرد فیلمنامهنویس این اثر؛ اسکارپا به این مولفه مهم و تعیین کننده زندگینامه ناپلئون، فراتر از رویکرد متعارف به آثار این چنینی و تکیه بر نریشن نبوده که برای روایت و به تصویر کشیدن چنین خط زندگی پر پیچ و خمی جوابگو نیست.
در واقع او مقطعی حدوداً ۳۰ ساله از زندگی ناپلئون را از ۱۷۹۳ (ناظر بر سر بریدن ماری آنتوانت با گیوتین در کش و قوس انقلاب فرانسه) تا ۱۸۲۱ (مرگ در جزیره تبعیدی سنت هلن) با تکیه بر نقاط اوج متعدد به گونهای روایت کرده که بیش از هر چیز ثبت رویدادهای تاریخی شناسنامهدار مد نظر قرار گرفته تا تعمیق درام، کاراکترها، روابط و مهمتر از همه؛ جنون نهادینه شده در شخصیت ناپلئون نسبت به قدرت و عشق ژوزفین!
اسکات هم به تَبَع فیلمنامه، کارگردانی خود را معطوف به زوایای ترسیم شده از شخصیت بیرونی و به ندرت درونی ناپلئون (واکین فینیکس) کرده تا شمایل او را در دل میادین نبرد که در واقعیت به ۶۱ جنگ رسیده و نبرد عاشقانه با ژوزفین (ونسا کربی) بازنمایی کند.
به این ترتیب با درامی سر و کار داریم که برای پیوند نقاط اوج این زندگینامه پرماجرا از نریشن به بهانههای مختلف بهره برده تا در حکم یک نخ تسبیح به رویدادها، جنگها، فتوحات، شکستها و … در زمانبندی ۲ ساعت و نیمه سر و شکل دراماتیک بدهد.
اساس این نریشنها متکی است بر رد و بدل شدن نامه بین ناپلئون و ژوزفین که طبق منابع تاریخی طی سالیان متمادی آیینه روند چالش برانگیز رابطه آنها بوده است. رابطهای که از یک عشق آتشین به ازدواجی تنگاتنگ و پرمسئله و نهایتاً جدایی اجتناب ناپذیر به خاطر بچهدار نشدن رسیده و البته تغییر صورت این رابطه از عشق به یک دوستی و رفاقت عمیق که تا زمان مرگ ناپلئون ادامه داشته است.
مرگ امپراتور تبعیدی فرانسه در پی ندای پیوستن به ژوزفین در خواب و رویاهایش، مُهر پایانی است بر این رابطه طولانی، عمیق و چالشبرانگیز که در تاریخ ثبت شده و میتواند جوابگوی یک درام سینمایی مبتنی بر کاراکترهای واقعی باشد.
اما آنچه در طول فیلم از ورای جذابیتهای بالقوه این درام زندگینامهای؛ علیرغم نگاه حماسی و موشکافانه اسکات بزرگ به چنین قصهای که عشق و جنگ و تاریخ را که از مولفههای فیلمهای موفق هستند، به مخاطب یادآوری میشود؛ عدم همذات پنداری و عمق نیافتن حس و حال در همه سطوح است.
فیلم با سرعتی اجتنابناپذیر از کنار مفاهیم درونی که باید شرح و بست یافته و بازنمایی شوند، میگذرد تا آنها را تبدیل به سرفصلهایی تیک زده در بیوگرافی ناپلئون کند، تا شمایل به تصویردرآمده از او با مستندات تاریخی مغایرتی پیدا نکند، تا …
اما نه عشق او به فرانسه؛ مام وطن فراتر از یک مونولوگ میرود، نه جنون قدرت و جاهطلبی کشورگشایی در کاراکتر او نهادینه میشود و نه عشق جنون آسایش به زنی که به کرات خیانت میکند اما باز به آغوش او در واقعیت و مجاز پناه میبرد؛ حتی پس از جدایی، حتی پس از بچهدار شدن و حتی پس از مرگ!
در بازنمایی جنگهای متعددی که ناپلئون در آنها شرکت داشته؛ چه پیروز و چه شکست خورده، تکیه بر شناسهای که نمایانگر آن جنگ خاص و رویدادهای برآمده از آن باشد، کمک کرده که مخاطب بتواند این جنگها و تبعات آنها را از هم متمایز کرده و در این حجمِ نبرد و … با کارکرد آنها در تاریخ فرانسه و جهان ارتباط برقرار کند.
البته که تجربه و تبحر اسکات فیلم را از سقوط محض رهانیده، اما نمیتوان منکر روند کند و کشدار و رکود بخصوص در بخش میانی درام شد، هرچند ظاهراً رویدادهای متعدد این زندگینامه به گونهای فشردهسازی شده که در این زمانبندی جای بگیرند. اما واقعیت این است که روند اوج و فرود و دراماتیزه کردنِ این میزان رویداد، دچار نقصان است.
«ناپلئون» فیلمی است که به بزرگی نام ناپلئون در تاریخ، جایگاه کارگردان پرافتخارش، چالش برانگیزی بازیگر اصلی در انتخابهایش و کلی مولفههای دیگر، کنجکاوی برانگیز و واجد اهمیت است و باید دیده شود. اما نمیتوان از آن انتظار فیلمی جذاب و قابل رجوع داشت که به برخی چراییهای آن اشاره شد.
نوشته «ناپلئون»؛ سرگردان میان جنونِ قدرت و عشق اولین بار در بلاگ نماوا. پدیدار شد.