روایت سلین سیاما از «مامان کوچولو» / در مسیر رئالیسم جادویی
مجله نماوا، ترجمه: علی افتخاری
این درست که مدتزمان «مامان کوچولو» (Petite Maman) فقط ۷۲ دقیقه است، اما فیلمی بسیار هنرمندانه است. سلین سیاما، فیلمساز فرانسویِ تقلیدناپذیر، برای اولین فیلم خود بعد از رمانس تاریخی «پرتره یک بانو در آتش» (۲۰۱۹) – درباره یک نقاش زن که متعهد میشود پرتره عروسی زنی جوان را بکشد؛ فیلمی که فقط دو ساعت است، اما هم ازنظر بصری و هم به لحاظ احساسی، قالب حماسی دارد – سراغ چیزی کمی کوچکتر رفت.
مضامین «مامان کوچولو» که اولین بار در دنیا در جشنواره فیلم برلین ۲۰۲۱ روی پرده رفت، با قصهای تا حدی جادویی درباره مادران و کودکان، برای علاقهمندان دیرین آثار سیاما آشناست؛ مسیری که با فیلم نامزد جایزه سزار «نیلوفرهای آبی» (۲۰۰۷) آغاز شد و شامل «تامبوی/دختر پسرنما» (۲۰۱۱) که بهجرئت بهترین فیلم تاریخ سینما با مضمون کودکی عجیب و غریب است؛ و «دخترانگی» (۲۰۱۴) میشود، سه فیلمی که یک سهگانه را شکل دادند.
داستان «مامان کوچولو» درباره دختری هشت ساله به نام نلی (ژوزفین سانز) است که همراه پدر و مادرش برای تخلیه خانه مادربزرگ مادری خود که بهتازگی فوت کرده است، سفر میکند، ترکیب غصه و تنش باعث میشود مادر نلی بعد از چند روز آنجا را ترک کند. کمی بعد، نلی موقع بازی در همان جنگلی که مادرش در کودکی در آن بازی میکرد، با دختری هم سن و سال خود به نام ماریون (گابریل سانز) دوست میشود و این دو خیلی زود با هم گرم میگیرند. دوستی این دو زمانی شکلی پیچیدهتر پیدا میکند که نلی متوجه میشود ماریون درواقع مادر خودش است، وقتی هشت ساله بود.
فیلمی که تأثیر قوی میطلبد
مفهوم فیلم که تصور میکند یک دختر کوچک میتواند با مادرش در سن و سال خود او دوست شود، اولین تجربه سیاما در حوزهای است که به رئالیسم جادویی نزدیک میشود. مشخصه کارهای او تعادل بین سادگی و پیچیدگی است؛ سناریوهایِ ازنظر احساسی رسیده، باظرافت و دقت تقطیر میشوند و قاطعانه و محکم در دیدگاه یک یا دو شخصیت قرار میگیرند. «مامان کوچولو» شاید فیلم کوچکی باشد، اما مملو از لحظههای آرام و شگفتانگیز است؛ فیلمی است که شما را وادار میکند گوش کنید و مدتها پس از تماشای آن طنینانداز است.
سیاما میگوید: «فکر میکنم حتی طرح این نکته که “مامان کوچولو” فیلمی کوچک است، بهنوعی گستاخانه است، چون فیلم ما واقعاً تأثیر قوی میطلبد، چرا که سینمای آن مثل جادوی کلوزآپ است. پر از اعتمادبهنفسی است که سینهفیلها، فمینیستها و نوجوانان در سراسر جهان بعد از “پرتره یک بانو در آتش” به من دادند، چیزی که نمیتوانستم نادیده بگیرم. همیشه اعتقاد داشتهام سینما میتواند تأثیر بگذارد و بنابراین با تکیه به این قدرت به نتیجه رسیدم که میتوانم با یک تمهید دیگر یک کار اثرگذار دیگر بسازم.»
ایده «مامان کوچولو» زمانی نفوذ کرد که سیاما در حال نوشتن «پرتره» بود و او در لحظههای ناامیدی از پروژه چالشبرانگیزتر خود، به این فیلمنامه بازمیگشت. اگرچه دو فیلم اشتراکات بسیار کمی دارند، اما ازاینجهت که در یک زمان متولد شدند، به هم نزدیک هستند. «مامان کوچولو» را تقریباً میتوان یک رمان کوچک که فرازه قصه «پرتره» است، در نظر گرفت – مادهای عالی برای هضم غذای ضیافت.
او میگوید: «دو ایده، همزمان در ذهن من شکل میگرفت. بعضی وقتها قید “پرتره” را میزدم، چون برای درک کردن، فیلم دشواری بود و آن ایده خیلی قوی و در عین حال آرام و صلحآمیز درباره یک دختر کوچک که با مادرش در کودکی معاشرت میکند، ظاهر شد و… حس خوبی داشت. انگار بهراحتی در سرم باز شد؛ بنابراین گفتم، “خوب، هر اتفاقی بیفتد، اینجا جایی است که فرود میآیم.” ایده واقعاً مناسبی بود. هرگز از ذهنم خارج نشد.»
او ادامه میدهد: «باید بگویم قصد نداشتم کار را به این سرعت انجام دهم. میخواستم آن را بنویسم، چون در مارس ۲۰۲۰، چند سالی بود که در ذهنم بود و میخواستم آن را به سرانجام برسانم. فکر میکردم یک سال و نیم دیگر فیلم را میسازم، اما بعد همهگیری اتفاق افتاد و ناگهان آنچه موضوع فیلم بود – از دست دادن بزرگترها و خداحافظیهایی که گفته نشد – چیزی بود که همه ما درگیر آن بودیم و بیشتر احساس فوریت داشت. داستان بیزمان من که فکر میکردم هر زمان امکان ساخت دارد، حالا بسیار معاصر به نظر میرسید.»
تأثیرپذیری از پیشگامان سینما
وقتی ایده «مامان کوچولو» به ذهن سیاما رسید، در ابتدا به این فکر میکرد که واقعاً باید یک فیلم انیمیشن باشد. او میگوید: «خیلی به کارهای میازاکی فکر کردم – برخورد با طبیعت و ایدهی خانه در جنگل واقعاً با کار او مرتبط بود. به پیشگامان سینما هم فکر کردم. احساس میکردم قرار است فیلمی را دقیقاً با همان ابزار بسازم – ثبت تصاویر با دوربین و بعد استفاده از جادوی تدوین. رئالیسم جادویی بود که یکی از اولین ژانرهای سینما بود. همچنین به “بزرگ” پنی مارشال فکر کردم. البته “بازگشت به آینده” ماتریکس تمام فیلمهای سفر در زمان است، بهخصوص اگر شما هم مثل من در دهه هفتاد به دنیا آمده باشید، اما بیشتر به جسارت و ماهیت رادیکال مبتکرانه “بزرگ” فکر کردم. “بزرگ” فیلمی درباره بچهای نیست که قرار است پدر و مادرش را در کودکی ببیند – درباره بچهای است که عاشق یک زن میشود. وقتی به آن فکر میکنید، آخرین پلان فیلم، باورنکردنی است. یادم میآید وقتی آن را در سینما دیدم برای من بهعنوان یک بچه هم خیلی سرگرمکننده و هم خیلی دردسرساز بود. یادم میآید حس کردم آن فیلم به منِ بچه احترام میگذارد و میخواستم همین حس را به بچههای ۲۰۲۰ بدهم.»
«مامان کوچولو» در میان فیلمهای قبلی سیاما، بیشترین اشتراک را با «تامبوی» دارد که در آن یک دختر جوان در تابستان نام و هویت پسرانه را امتحان میکند. سیاما بهوضوح کار با بازیگران کودک را بلد است؛ و این از رویکرد مداخله نکردن و احترام به آنها بهعنوان همکار ناشی میشود. او ترجیح میدهد برای فیلمهایش تا حد امکان کمتر با بازیگران تمرین کند، بخصوص وقتی با کودکان کار میکند.
باید با بازیگران کودک همکاری کامل داشته باشید
او میگوید: «در کل ترجیح میدهم تمرین نکنم… اما بهطور ضمنی گفته میشود برای کار با بچهها به تمرین نیاز دارید تا بیشتر احساس امنیت کنید. به نظرم این حرف درمورد بچهها نوعی مغالطه است. این که به بازیگران کودک خود اعتماد کنید درست به نظر میرسد. ما زبان فیلم را با هم میسازیم. عادتهای ما یکی است، یک ایده مشترک داریم. من به روند هر فیلم و خلق زبان آن کاملاً احترام میگذارم. بهخصوص اگر میخواهید درباره دوران کودکی یک زبان سینمایی خلق کنید، باید با بچهها همکاری کامل داشته باشید، به این معنی که ایدهها را با آنها شکل بدهید.»
از یک دبیرستان در حومه شهر گرفته تا جزیرهای دورافتاده در قرن هجدهم، فیلمهای سیاما بر زنان جوان یا کودکان عجیب و غریب که با یک تجربه احساسی جهانی روبرو هستند، تمرکز میکند. فرقی نمیکند در چه حوزه یا مقیاس باشد، او همیشه روی ظریفترین و زندهترین لحظهها زوم میکند، جرقههایی که بیننده را به خودش منعکس میکند و در همان حال همچنان خالق جهانهای سینمایی فراگیر است.
او میگوید: «نکته اصلی درباره کودکان این است که آنها با شور و حرارت به دنیا خیره میشوند. ما به آن کنجکاوی میگوییم. من آن را بقا مینامم، یک حالت بقا است. شما باید بفهمید کجا هستید، چه چیزی شما را تهدید میکند، چگونه باید سازگار شوید و این یک نگاهِ با شور و حرارت به دنیاست؛ و یک تنش بزرگ برای سینما. به همین دلیل است که من عاشق نوشتن شخصیتهای کودک هستم، چون تمام فیلم من متکی به کسی است که با شور و حرارت به موقعیت نگاه میکند و میخواهد در قاب باشد.»
«مامان کوچولو» دو نقشآفرینی بسیار جالب از خواهران ژوزفین و گابریل سانز را به نمایش میگذارد. سیاما درباره انتخاب ژوزفین و گابریل و رویکرد کارگردانی خود در قبال آنها میگوید: «موقع انتخاب بازیگران این فکر به ذهنم رسید که با دو خواهر کار کنم و برای این کار آگهی دادیم. مسئول انتخاب بازیگران فیلم با چیزی حدود ۱۰ کودک ملاقات کرد و وقتی من ژوزفین و گابریل را دیدم، میدانستم که میخواهم با آنها کار کنم. معنایش این بود که من قبل از فیلمبرداری با آنها تمرین نکردم. آنها هیچوقت سر صحنه فیلمبرداری نرفته بودند.»
او ادامه میدهد: «برای من، شکل کار با آنها واقعاً شبیه کار با بزرگسالان یا بچههای حرفهای بود. توضیح دادن حرکتها برای یک بچه خیلی ساده است – شما هرگز تعجب نمیکنید که چطور باید به یک بچه توضیح دهید: “خوب، تو قرار است این نقش را بازی کنی…” چون او همیشه بازی میکند و به آن عادت دارد… بعد از چند روز با هم زبان فیلم را ابداع میکنید، چه ادل انل بازیگر شما باشد چه ژوزفین سانز. همهچیز به پیدا کردن ریتم نوع راه رفتن و حرکت و بعد سازگاری ربط دارد.»
منبع: ایندیوایر، راجر ایبرت دات کام
تماشای فیلم «مامان کوچولو» در نماوا
نوشته روایت سلین سیاما از «مامان کوچولو» / در مسیر رئالیسم جادویی اولین بار در بلاگ نماوا. پدیدار شد.